eitaa logo
حاجےمشتے|𝘏𝘢𝘫𝘪 𝘔𝘢𝘴𝘩𝘵y
2.7هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
3.2هزار ویدیو
100 فایل
اگه مقام و صندلی موندنی بود که به تو نمیرسید.😌 خودت رو نگیر دوست من🥇 کپی حلال با ذکر صلوات 💐 شرایط ادمینی ، تبادل و... 👇👇 https://eitaa.com/teb_hajimashty
مشاهده در ایتا
دانلود
14.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌بحـق الحــسین🌱 الهــم رب شـهر رمـضـان🌙! هرسـحر وقـــــت اذان . . . به یـــاد کـربــــلام🥀 @Ekip_haji739
1_1433114310.mp3
8.19M
چقدر نام تو شیرین است اباعبدالله..... وقت افطار است ..... به فدای لب عطشان حسین 😭😭😭 @Ekip_haji739
افطار یازدهم💫 احْسِنِ الظَّنَّ باللّهِ* و آنان که نا امید و خسته بودند به خیال خام خویش پل‌های بازگشت به سوی تو با خاک یکسان شده بود فَانَّ اللّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یقُولُ انَا عِندَ ظَنِّ عَبدِی المُؤمِنِ انْ خیراً فَخَیراً وَان شَرّاً فَشَرّاً* و تو گفتی مرا آنگونه در خیال خود تصور کنید که شایسته است و در مقام کبریایی شما چیزی جز رحمت و مغفرت نبود و آنان که گمان بد داشتند به تو تو نیز آن کردی که آنان می‌پندارند و زنهار از سیاه بختی انسان و از آنان که نه امیدی دارند و نه گمان خوبی اینجا ایستگاه یازدهم است یک دهه گذشت به همین سادگی و سرعت درست مثل یک خواب شیرین اما کوتاه و آن رویای شیرین همان وجود شماست و هر کس را آنچه در سر است پیش از آنکه بر زبان بیاورد تو می‌شنوی حتی اگر صدای ضعیف‌اش در میان غوغای نقاره‌ها گم شود و من کلاغ سیاهی بودم که جایی نداشتم در میانه خیل کبوترهای سلطان🕊 و من همان بودم که هیچ وقت نبودم و پای ارادتم لنگ میزد و تو آن بودی که بودی همیشه بودی نزدیک تر از هر آنچه هست و شما همانی که وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ* هستی اینجا ایستگاه یازدهم و طبق معمول دستان خالی ما و دامن پر برکت شما و شما حرمت پر از عطر زعفران است🧡 و گنبدت چون نبات طلایی💛 و شما امام رضایی و من راضیم به رضای خدا برگرفته از ۱.حدیث امام رضا ع/کافی ج۲/ص۷۲ ۲.سوره ق آیه ۱۶ ع
5.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام آقا✋ آقاجان خیلی دل شکسته ام این دل شکسته رو می خری ازم آقای مهربون؟...
7.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دشـــمن بداند و اگــــر نمیدانـد هم بدانـد که اگـر یکــی بزنـه! ده تــــا میخوره👊🏾😎!' _حضـرت آقـا🌿!' @Ekip_haji739
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حاجےمشتے|𝘏𝘢𝘫𝘪 𝘔𝘢𝘴𝘩𝘵y
🌼✨🌼 ✨🌼 🌼 #شب_رمان #خاطرات_یک_انتخاب #قسمت_دهم پدر هیچ حمایتی از پسر نکرد. حسین آقا تنها بود و خدایش
🌼✨🌼 ✨🌼 🌼 تدریس حسین آقا در تهران موقّت بود و برای دائمی شدنش باید یک سال در یکی از شهرهای اطراف تهران خدمت میکرد تا برای همیشه اجازۀ تدریس در پایتخت به او داده شود. حسین آقا از بین شهرهای نزدیک به تهران، قم را انتخاب کرد. دور شدن از پدر و مادر برای فاطمه خانم سخت بود، امّا عزیز که خودش دلباختۀ قم بود دخترش را به زندگی در قم و همجواری با حضرت معصومه سلام الله علیها تشویق کرد. از مزایای این شهر با جوّ مذهبی و حضور علما و... برایش گفت تا راضی شد و قول داد که نگذارد تنها بماند و مرتّب به او سر بزند. حالا حسین آقا با همسری باصلابت و ارادۀ راسخ به قم می‌رفت و دست خدا را مثل همیشه در زندگی احساس میکرد. طبق وعده، عزیز و آقاجون هر هفته یا دو هفته یکبار به قم می‌آمدند، با دست پر از مواد غذایی، خشکه، میوه و... خلاصه یخچال را پر میکردند، حتّی آب شیرین هم از تهران می‌آورند. بعد هم می‌رفتند حرم و سفارش دخترشان را به بی بی(س) می‌کردند و برمی‌گشتند. حسین آقا به تدریس در قم مشغول شده بود. برگزاری جلسات مذهبی در قالب سرود، تئاتر و... با دانش آموزان در مدرسه و مسجد و محافل دیگر چون رنگ و بوی مبارزه با رژیم داشت، برایش خطرناک شده بود. هروقت حسین آقا از خانه بیرون میرفت، فاطمه خانم احتمال خبر دستگیری او را میداد. 💛🌱 🆔 @Ekip_haji739 🔷🔸 🌼 ✨🌼 🌼✨🌼
اللهم عجل لولیک الفرج