eitaa logo
حاجےمشتے| ʜᴀᴊɪᴍᴀꜱʜᴛʏ
2.5هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
3.3هزار ویدیو
101 فایل
اگه مقام و صندلی موندنی بود که به تو نمیرسید.😌 خودت رو نگیر دوست من🥇 کپی حلال با ذکر صلوات 💐 شرایط ادمینی ، تبادل و... 👇👇 https://eitaa.com/teb_hajimashty
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حاجےمشتے| ʜᴀᴊɪᴍᴀꜱʜᴛʏ
🌼✨🌼 ✨🌼 🌼 #شب_رمان #خاطرات_یک_انتخاب #قسمت_دهم پدر هیچ حمایتی از پسر نکرد. حسین آقا تنها بود و خدایش
🌼✨🌼 ✨🌼 🌼 تدریس حسین آقا در تهران موقّت بود و برای دائمی شدنش باید یک سال در یکی از شهرهای اطراف تهران خدمت میکرد تا برای همیشه اجازۀ تدریس در پایتخت به او داده شود. حسین آقا از بین شهرهای نزدیک به تهران، قم را انتخاب کرد. دور شدن از پدر و مادر برای فاطمه خانم سخت بود، امّا عزیز که خودش دلباختۀ قم بود دخترش را به زندگی در قم و همجواری با حضرت معصومه سلام الله علیها تشویق کرد. از مزایای این شهر با جوّ مذهبی و حضور علما و... برایش گفت تا راضی شد و قول داد که نگذارد تنها بماند و مرتّب به او سر بزند. حالا حسین آقا با همسری باصلابت و ارادۀ راسخ به قم می‌رفت و دست خدا را مثل همیشه در زندگی احساس میکرد. طبق وعده، عزیز و آقاجون هر هفته یا دو هفته یکبار به قم می‌آمدند، با دست پر از مواد غذایی، خشکه، میوه و... خلاصه یخچال را پر میکردند، حتّی آب شیرین هم از تهران می‌آورند. بعد هم می‌رفتند حرم و سفارش دخترشان را به بی بی(س) می‌کردند و برمی‌گشتند. حسین آقا به تدریس در قم مشغول شده بود. برگزاری جلسات مذهبی در قالب سرود، تئاتر و... با دانش آموزان در مدرسه و مسجد و محافل دیگر چون رنگ و بوی مبارزه با رژیم داشت، برایش خطرناک شده بود. هروقت حسین آقا از خانه بیرون میرفت، فاطمه خانم احتمال خبر دستگیری او را میداد. 💛🌱 🆔 @Ekip_haji739 🔷🔸 🌼 ✨🌼 🌼✨🌼
اللهم عجل لولیک الفرج
چطورید رفقا
برای اولین بار در تاریخ دو ادمین اکیپ با هم هستن
با برادر مهدی هستیم
در مسجد ارک
خب شما چه می کنید
ناشناس گذاشتم حمله کنید
مثل چی مثل .....