#دلنوشته
واسه امام زمانت چی کار کردی⁉️
✅ حواسمون باشه، حواستون باشه...
🔸من و شما مسئولیم؛ به خدا قسم باید
جواب بدیم در مورد حق امامِ وقت.....
🔹یعنی اون دنیا جلومونو میگیرن، میگن
واسه امام زمانت چی کار کردی⁉️
👈در مورد حق امام زمان
👈حق مالیش که تو جیبمونه
👈حق زمانی که چقدر وقت میذاریم
👈برای ایشون، برای شناخت ایشون،
معرفت ایشون
👈حقی که در مورد شیعیان امام داریم
-ناظر بدونیم خدا رو بر خودمون
شیشه ی رفلکس دیدی⁉️
🍃 خدا می بینه؛
🌸 امام زمان می بینه؛
امیدش به من و توست
مگه کل زمین ۷ میلیاردی چند تا شیعه داره⁉️
میبینه و میگه ای وای، اینم خراب کرد‼️😭💔💔....
این که قول داده بود‼️...
✔️ سبک زندگیمون رو درست کنیم؛
👌خدا داره می بینه.....
حاجےمشتے| ʜᴀᴊɪᴍᴀꜱʜᴛʏ
دعاگو همگی هستیم دوستان :)
به به🙂
التماس دعای فراوان🙃
AUD-20210925-WA0000.mp3
7.24M
(الهی عظم البلاء)
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج💔
خیلےوقٺمونونمیگیرھرفقا-!🖐🏼
@Ekip_haji739
حاجےمشتے| ʜᴀᴊɪᴍᴀꜱʜᴛʏ
دعاگو همگی هستیم دوستان :)
خوشا به سعادتتون
التماس دعای فراوان💔
حاجےمشتے| ʜᴀᴊɪᴍᴀꜱʜᴛʏ
دعاگو همگی هستیم دوستان :)
اقا....
اینقدر دل ما رو سیاه ها رو نسوزونید.....
😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭
حاجےمشتے| ʜᴀᴊɪᴍᴀꜱʜᴛʏ
#قسمت_شصت_و_یکم این بار توی مراسم خواستگاری، حاج آقا هم باهام اومد … خواسته بودم چیزی در مورد علت ا
#قسمت_شصت_و_دوم
برای اولین بار، بعد از 17سال، یاد مادرم افتادم … اون شب، تمام مدت چهره اش جلوی چشمم بود …👤
پیداش کردم … 60 سالش شده بود اما چهره اش خیلی پیر نشونش می داد 🧓🏻… کنار خیابون گدایی می کرد …
با دیدنش، تمام خاطراتم تکرار شد … مادری که هرگز دست نوازش به سرم نکشیده بود … یک بار تولدم رو بهم تبریک نگفته بود … یک غذای گرم برای من درست نکرده بود … حالا دیگه حتی من رو به یاد هم نداشت … اونقدر مشروب خورده بود که مغزش از بین رفته بود … .🍷
تا فهمید دارم نگاهش می کنم از جا بلند شد و با سرعت اومد طرفم … لباسم رو گرفت و گفت … پسر جوون، یه کمکی بهم بکن …🖐🏻 نگام نکن الان زشتم یه زمانی برای خودم قشنگ بودم … اینها رو می گفت و برام ادا در میاورد تا نظرم رو جلب کنه و بهش کمک کنم … .
به زحمت می تونستم نگاهش کنم … بغض و درد راه گلوم رو گرفته بود … به خودم گفتم: تو یه احمقی استنلی، با خودت چی فکر کردی که اومدی دنبالش … .
اومدم برم دوباره لباسم رو چسبید … لباسم رو از توی مشتش بیرون کشیدم و یه 10 دلاری بهش دادم … از خوشحالی بالا و پایین می پرید و تشکر می کرد …
گریه ام گرفته بود … 😰هنوز چند قدمی ازش دور نشده بودم که یاد آیه قرآن افتادم … و به پدر و مادر خود نیکی کنید 🌱… همون جا نشستم کنار خیابون … سرم رو گرفته بودم توی دست هام و با صدای بلند گریه می کردم … .
اومد طرفم … روی سرم دست می کشید و می گفت: پسر قشنگ چرا گریه می کنی؟ گریه نکن. گریه نکن …
سرم رو آوردم بالا … زل زدم توی چشم هاش … چقدر گذشت؛ نمی دونم … بلند شدم دستش رو گرفتم و گفتم: می خوای ببرمت یه جای خوب؟🙂
#پسر_آمریکایی
حاجےمشتے| ʜᴀᴊɪᴍᴀꜱʜᴛʏ
#قسمت_شصت_و_دوم برای اولین بار، بعد از 17سال، یاد مادرم افتادم … اون شب، تمام مدت چهره اش جلوی چشمم
#قسمت_شصت_و_سوم
دستش رو گرفتم و بردم سوار ماشینش کردم …
تمام روز رو دنبال یه خانه سالمندان گشتم … یه جای مناسب و خوب که از پس قیمت و هزینه هاش بربیام …💸
بالاخره پذیرشش رو گرفتم و بستریش کردم … با خوشحالی، 10 دلاریش رو دستش گرفته بود و به همه نشون می داد … اینو پسر قشنگ بهم داده … پسر قشنگ بهم داده …🏃♀😃
دیگه نمی تونستم خودم رو کنترل کنم و اونجا بایستم … زدم بیرون … سوار ماشین که شدم از شدت ناراحتی دندون هام روی هم صدا می داد … .😓
- تمام عمرت یه بار هم بهم نگفتی پسرم … یه بار با محبت صدام نکردی … حالا که … بهم میگی پسر قشنگ …
نماز مغرب رسیدم مسجد … اومدم سوئیچ رو پس بدم که حسنا من رو دید … با خوشحالی دوید سمتم … 😇😃خیلی کلافه بودم … یهو حواسم جمع شد … خدایا! پولی رو که به خانه سالمندان دادم پولی بود که می خواستم باهاش حسنا رو ماه عسل ببرم … نفسم بند اومد …🤭😔
حسنا با خوشحالی از روزش برام تعریف می کرد … دانشگاه و اتفاقاتی که براش افتاده بود … منم ناخودآگاه، روز اون رو با روز خودم مقایسه می کردم … و مونده بودم چی بهش بگم … چطور بگم چه بلایی سر پول هام اومده؟ … .
چاره ای نبود … توکل کردم و گفتم …😟😣
#پسر_آمریکایی
InShot_۲۰۲۲۰۳۱۳_۱۲۴۴۱۲۵۳۱.m4a
1.31M
#هوایگلهایمراداشتهباش
-قسمت6: تقوایِ جمعی🌿
تقوایِ جمعی این است که
جمع ها مراقب خودشان باشند✔️🌸
اڪیپحاجۍ
♥️⃟📿
آقاموݩمنٺظرھ...↯
بریمدعاےفرجبخوݩیم...🙃🤲🏻
اللھمعجللولیڪالفرج...🍃
خیلےوقٺمونونمیگیرھرفقا-!🤚
📿|↫#دعـاےفࢪج
♥️|↫#قراࢪعـاشقانهـ
•••━━━━━━━━━
╔═.🍃🕊.════♥️══╗
@Ekip_haji739
╚═♥️═════.🍃🕊.═╝