eitaa logo
حاجےمشتے|𝘏𝘢𝘫𝘪 𝘔𝘢𝘴𝘩𝘵y
2.7هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
3.2هزار ویدیو
100 فایل
اگه مقام و صندلی موندنی بود که به تو نمیرسید.😌 خودت رو نگیر دوست من🥇 کپی حلال با ذکر صلوات 💐 شرایط ادمینی ، تبادل و... 👇👇 https://eitaa.com/teb_hajimashty
مشاهده در ایتا
دانلود
امروز یه داستانی رخ داد
روح کامرانی توش دخیل نبود اما همش یادو خاطره روح کامرانی بود
اتفاق افتادن این مسئله فقط وفقط یه معجزه بود
یه چندلحظه صبر کنین متاسفانه یه مشکلی برام پیش اومده
ان شاءالله خدمت میرسم
سلام مجنون جانم احوالت ؟  یه سوال تندخوانی جز میذاشتید چرا میگردم نیست ؟😕🥀یااینکه یه کانال دیگه بود .. (: . . . سلام ایناهاش بچه ها چون تعداد پست های ارسالی زیاده مطالب گم میشن هرچی میخوایید رو جستجو بزنید تا پیدا کنید
حاجےمشتے|𝘏𝘢𝘫𝘪 𝘔𝘢𝘴𝘩𝘵y
در خدمت Payamenashenas.ir/shohada
تو ناشناس گزینه نوتیفیکیشن رو فعال کنید تا بشه جواب داد چون الان موقع ناشناس من نیست
حاجےمشتے|𝘏𝘢𝘫𝘪 𝘔𝘢𝘴𝘩𝘵y
معجزه هم‌ که رخ داده
اره نه معجزه مث شق القمر ولی یه چیز اعجاب برانگیز
خب داستان از این قراره که
امروز توی مدرسه پامو جایی گذاشتم که قبلا دوست نداشتم
و البته الان هم علاقه چندانی بهش ندارم
من که به عنوان بچه مذهبی شناخته شدم امروز رفتم پیش بچه هایی که نگم براتون که چه وضعی دارن
خب اولش کمی برام سخت بود
جایی که بچه ها شلوغ کنن و من ساکت باشم اصلا وجود نداره
یکی دوتا تیکه که بهشون انداختم تونستم با یکیشون کمی صمیمی بشم
خب به نظرم منی که درحال تحصیل در رشته علوم انسانی هستم جامعه اون ها میتونست خیلی چیزا بهم یاد بده که برام مفیده
خب اون غیر مفید ها که برام مشخص بود ومیدونستم نباید سمتشون برم
بعد از زنگ متوجه شدم که اونها زنگشون خالیه و مدرس ندارن پس منم باهاش هم صحبت شدم
یکم که باهاش حرف زدم متوجه شدم که تکفرات خاصی داره
اصلا با تفکراتش میشد یه دین جدید ساخت
این گفته خودش بود و میگفت توی امتحان دینی یه دین جدید اختراع کرده
بعد از کلی کلنجار متوجه شدم که عادت داره خون خودش رو بخوره
برام عجیب بود که با اون نبوغ و تحصیل توی مدرسه نمونه چرا همچین عادتی داره
کل بدنش پر از زخم های عجیب وغریب بود
یه سری از زخم به صورت ترس ناکی بزرگ بود ازش پرسیدم توکه گفتی من فقط با میخ یا پیچ روی بدنم زخم ایجاد میکنم
اینا نمیتونه جای میخ باشه جریانش چیه؟
گفتش که هروقت که سعی درترک این عادت داشتم بعد چند روز انقدر تشنه خون میشدم که این زخم های کوچیک جواب عطشم رو نمیداد