8.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سقای ادب جلوه ی ایثار خوش آمد...
#میلاد_حضرت_عباس👏🏻
@Ekip_haji739
نقاب به صورت دارد و به میدان آمده. بچه سال است.
معاویه ابو شعثاء را می خواند. ابو شعثاء یلی است برای خودش و به جنگ آوری معروف.
_به جنگش برو
_امیر برای من زشت نیست به جنگ یک بچه بروم؟
ابوشعثاء پسرش را راهی میدان می کند. گرد و خاک از میدان جنگ بلند می شود .
هر دو سپاه آرام اند. گرد و خاک ها کم کم می نشیند . پسر ابو شعثاء غرق خون است.
دومین پسرش را به میدان می فرستد.
سومی ، چهارمی .... هفت پسرش را به میدان می فرستد .
یک به یکشان را نوجوان به هلاکت می رساند.
ابو شعثاء خودش راهی میدان می شود.
ابو شعثاء تا به خودش بجنبد نوجوان با یک ضربه او را به هلاکت می رساند .
نوجوان به نزد سردار صفین ، حضرت ابوتراب بر می گردد.
حضرت نقاب از صورت نوجوان بر می دارد. و ماه نمایان می شود.
حضرت قمر سیزده سال دارد.سیزده سال. سیزده جام عسل.💛
🌸از بس به نام مادر تو ماه و سال ماست
🌟آغشته با دعای تو رزق حلال ماست
🌸شد مادرت عروس علی، خوش بحال ماست
🌟ایرانی است مادر تو، این مدال ماست
#میلاد_امام_سجاد(ع)
#ماه_شعبان
@Ekip_haji739
AUD-20210925-WA0000.mp3
7.24M
(الهی عظم البلاء)
#اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج💔
خیلےوقٺمونونمیگیرھرفقا-!🖐🏼
@Ekip_haji739
الحمدالله الذی خلق العباس💛
╔═.🍃🕊.════♥️══╗
@Ekip_haji739
╚═♥️═════.🍃🕊.═╝
#قسمت_بیستوششم
سرم رو به جواب نه، تکان دادم … 🙅🏻♂
من چیزی در مورد این جور مسائل نمی دونستم … اون روز سعید تا نزدیک غروب دریاره فلسطین و جنایات و ظلم های اسرائیل برام حرف زد …🌖 تصاویر جنایات و فیلم ها رو نشونم می داد …😓☠ بچه های کوچکی که کشته شده بودند … یا کنار جنازه های تکه تکه شده گریه می کردند … 😥
بعد از کلی حرف زدن با همون اشتیاق همیشگی گفت: تو هم میای؟ …
کی هست؟ ..
روز جمعه …
سری تکون دادم و گفتم: نه سعید، روز جمعه تعطیل نیست … باید تعمیرگاه باشم .. 😕
خیلی جدی گفت: خوب مرخصی بگیر … 🙂
منم خیلی جدی بهش گفتم: واقعا با تشنگی و گرسنگی، توی این هوا راهپیمایی می کنید؟ این دیوونگیه … این اعتراض ها جلوی کسی رو نمی گیره فقط انرژی تون رو تلف می کنید ..😒
با ناراحتی خم شد و از روی زمین جعبه ها رو برداشت … یه مسلمان نمیگه به من ربطی نداره … باید جلوی ظلم و جنایت ایستاد … ساکت بمونی، بین تو و اون جنایتکار چه فرقی هست؟ …
هنوز چند قدم ازم دور نشده بود … صدام رو بلند کردم و گفتم: یه نفر رو می شناختم که به خاطر همین تفکر، بی گناه افتاد زندان … بعد هم کشتنش و گفتن خودکشی کرده …😔 من تازه دارم زندگی می کنم … چنین اشتباهی رو نمی کنم ..
برگشت … محکم توی چشم هام زل زد … تو رو نمی دونم… انسانیت به کنار … من از این چیزها نمی ترسم … من پیرو کسیم که سرش رو بریدن ولی ایستاد و زیر بار ظلم نرفت …
اینو گفت از انباری مسجد رفت بیرون … هرگز سعید رو اینقدر جدی ندیده بودم …
#پسر_آمریکایی