eitaa logo
حامدزمانے
1.1هزار دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
3.3هزار ویدیو
253 فایل
﷽ ✌️¹⁴⁰⁰.².²⁷✌ @mhsa_ech ©️ @Hamedzamani_ir لینک گروه ناشناس: https://eitaa.com/hamedzamany_nashenas گیف واستیکرهامون👇 @HamedzamaniGIF 🎁عیدی بگیر: https://ble.ir/hamed_zamani_ir 🔶نکته:این کانال رسمی نیست❗ 🔷️کپی؟!فوروارد کن لذت ببریم😉
مشاهده در ایتا
دانلود
18.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ایٖنۨ شؔهرِ ویٖرُونْ ‌ ‌ بر❘یِ ؒ ؓ ‌ ™︎ سؔاࠟختِ ٩٦ ‌ ‌ ‌ ‌‌ᤏᤩᤫེᥬ᥀ྀ
▘ کپشن پستـــــــــــــــــــــــــتِ ویدئـــــــــــــوی آهنگ که به بهانهٔ ماجرای بی‌ارتباطِ دیگری بعد گذشــت چندروز از زمان انتشار از صفحه‌ٔ اینستاگرام حذف شـــــد: ‌ ‌ این از همه‌چیز مهمـــــــــــــتر است از هر مطلبـــــــــــــــــــــــــــی که این سالــــــــــــــها خواندم و نوشتم ماجراهای بدون‌مـــــــــــــــــــــــرز و ماجرای بدون مــــــــــــــــــــرزها ‌ صفتی که این‌سالـــــــــــــــــها بار‌ها پشت‌ســـــــــــــــــرِ کلمات مختلف به گوشـــــــــــــــــــــــــتان خورده ‌ ویروس بدون‌مــــــــــــــــــــــــــرز، پزشکان بدون‌مــــــــــــــــــــــــــرز، موسیقی بدون‌مـــــــــــــــــــــــــرز و درنهایت جهان بدون‌مــــــــــــــرز. لانسه‌ٔ جدید اسپیـــــــــــــن داکتر‌ها و توجیه‌گران قدرت و نبــــــــــرد نرم و اثری بسیار مهم در هنرِ تلنگـــــــــرِ معمارگران انتخــــــــــــــــــــــــاب برای رسیدن به انطباقی غیـــر اجباری و فرهنـــــــــــــــــــگی بدون حادثه ‌ از بین اینهمـــــــــــــــــــــــــــــــه این از همه‌شان مهمتــــــــــــر است و ایمان دارم فی‌الحــــــــــــــــــــال مقـــــــــــــــــــــدم بر هر چیزست چیزی نیست جـــــــــــــز: ‌ انتشـــــــــــــــــــار آهنگ بدون‌مرز که بیانگر همین امــــــــــــــــــــــر در قالــــــــــــب زبانِ‌مادری ماست، قبل از انتشار هر اثر و مطلب دیگـری این چند خـــــــــــــــــــــــــــط که از بین‌ تمام افکاری که ماهــــــهاست مرا در خود فـــــــــــــــــــرو برده و گزاره‌هایی که از دریای مطلب موجود [ که طبعاً در ظرفِ کوچک و خام‌پـــز و تعداد محـــــــــــــــدود واژگانش نگنجد‌ و نبـــــــــــــاید هم بگنجد ] بیـــــــــــــــــــــــرون کشیدمشان؛ بمانــــــــــــــــــــــــــــد به یادگار تا شاید بَعــــــــــــدی و تکمله‌ای… ‌ این دِین؛ در عوض به گردن شــــــما که بخاطر اهمیـــــت آن، در موردش بخوانید و تعمق کنید و بکار بندیـــد! ‌‌ ‌ ‌ ‌ᤏᤩᤫེᥬ᥀ྀ
سپیــــــــــــــــــــــدار: ‌‌ نماد قیام است؛ قیامی فرادیٰ࠰ در جنگلی که در آن بی ریشه‌ها ریشه دوانده‌اند به اِشغال حریم پاکش و هرزه‌ها و علفهای هرزش در حال عریانی و فرسایش ِ خاکش؛ تا فروکنند نیش ریشه‌هاشان را به تن انسجام و وحدت این خاک؛ برای مکیدن سهم آب و نان دیگران؛ تا پایین‌ترین دهکِ زمین، تـــــــــــــــــــا…نفت! و سازش کنند با طوفان و سیل و آفات به تجزیه و تقسیم جنگل؛ و قد بکشند برای تصاحبِ رانتِ آفتاب و گردنْ کلفت‌تر کنند و تنه، قطورتر و جــــــــــــــــــــــــــــا بازکنند برای جولانِ کرمهای فاسدِ خطرناکی که در نگاهِ مردم، خادمند و خاکی! ‌ صاحبانِ اصیل و ریشه‌داری که لابلای اینهمه شاخ و برگِ فربهِ فراخ اصلاً دیده نمیشوند! و در این رقابتِ تنگاتنگِ نابرابر برای نَمــــــــــــــــی آب و کمــــــــــــــــی آفتاب عرق میریزند و خشک میشوند؛ میسوزند و میشکنند و خرد میشوند؛ زیر سایه‌ی سنگینِ این بی‌بُته‌های پهن‌‌برگ و ســــــــــــــرانجام، لاش‌برگشانْ کود میشود پای رشدِ این تبعیض! ‌ جنگلی که در آن زردها، هم از دست شغالها نشان "شوالیه"میگیرند، هم از جنگلبانان! و قاصدکها، فقط آنها را پخش میکنند. ‌‌ آنها که از منابعِ این جنگل میخورند و برای منافع جنگل دوردست میدوند! ‌‌ از پرچمِ گلهای اینجا میمکند و عسلشان برای ملکه‌ٔ جنگل سحرآمیز‌ است. ‌ از این جنگل میزیند و در تاریکخانه‌‌ٔ جنگل سیاه میزایند! ‌‌ و گرده‌افشانانی که فقط تخم اینان میپراکنند تا وربیفتــد؛ تا بخورنـد ملخان، تخم ِهر چه ســرو و سپیـدار… و نزاید و نروید اِلّا "زرد" اِلّا علفِ هرزِ وابسته… ‌ "جنگلی که در آن ســـــــروها ساکتند و سپیـدارها غریب " ‌ چه سخت است ببینی هم‌ریشه‌‌هایت میزبانِ انگلها و قارچها شده‌اند و هم‌‌ریشانت با جوانه‌خوار و چوبخواران پیوند زده‌‌اند و دورت را تُنک کرده‌اند از نفس، از همـ‌نفس و پُر کرده‌اند از عطش، از قفــس؛ تا یا خود، بیخبر، بپوسی و بیافتی یا به تیغِ تبر، قطع‌ و حذف... تا هیزم ِآتش ِ زمستانـ‌گذرانی‌هایشان‌ شوی! ‌‌ در اینجا بادی نمی‌وزد اِلّا به مخالف و هیچ بادی درختانِ حزبِ باد را از بین نمی‌برد! و هیچ طوفان را با بیطرفان کاری نیست. ‌ ‌بادهای ویرانگر از هر طرف بیدهای آشفته‌ٔ ترسو را مجنون میکنند و تازیانه‌ میشوند بر پیکر سروها و سپیدارها تا پوستشان را بخراشند و رخنه‌‌ٔ افات و مرضها کنند. ‌ در این جنگل مدتهاست فصلِ طغیانِ آفات است و بادها و حشراتِ موذی دست در دست هم، گَردِ مرض و یأس میپراکنند… ‌ "زردها برای دیده شدن پاییز میخواهند؛ بی آنکه بدانند؛ فصلِ هرس پاییـــــز است" ۱۵؍۱۲؍۹۸ [ تنها رسانه‌ٔ سپیدار باشید ] ‌ ــــــــــــ ــــــــــــ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ нᴀмᴇᴅ ᴢамᴀɴʏ
8.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اعتراف میکنم کردم! ‌ آنچه در اجرای در دانشگاه آزاد گذشــــت! ‌‌ ⇩کپشـــــن مطالعه شود⇩
حامدزمانے
اعتراف میکنم #پلی‌بک کردم! ‌ آنچه در اجرای #حامدزمانی در دانشگاه آزاد گذشــــت! ‌‌ ⇩کپشـــــن مطالعه
اعتراف‌ میکنم کردم! ــــــــــــ در مورد اجرای عجیب دانشـــــــــگاه‌آزاد[۲] ‌ اونجاکه برانداز و جمهوری‌اسلامی بهم میرسن؛ بسیج و اپوزوسیون؛ ‌بسیجی و منفعت‌طلبی… اونجاکه دین و دروغ شیعه و تهمت و بردنِ آبرو… اونجاکه خامی و ادعا و خطا و طلبکاری… و اون نقطه‌ای که مکتب و جَو و دانشگاه و جهل‌… ‌ یکی اشتباهیه و اونــــ منم! ‌ پس: ‌ یعنی؛ اونجاکه کسی نمیسازه؛ بسازی اونجاکه همه میسازن؛ نسازی ‌ یعنی؛ چیزی بهت حمله کنه که ازش دفاع کردی! ‌ یعنی؛ به جرمِ آبرو خریدن؛ آبروتو ببرن! یعنی؛ بعدِ اینهمه سال، برای اولین‌بار بری رو جلد روزنامه‌ها ولی بقصدِ تخریب! ‌ یعنی؛ بازی دربیارنᴾᒻᴬʸ پشت‌سرتᴮᴬᒼᴷ ولی تو اهلِ بازی نباشی! ‌ یعنی؛ خودت برا ‌خودت شعر بگی : " روبروم... دشمنا و داورها پشت‌سر...دوستان و خنجرها یه‌طرف…از غریبه میخوردم یه‌طرف...آه! ...از برادرها! " ‌ یعنی ‌‌ پس اعتراف میکنم! “من یه‌ عمره کردم” و نه‌ فقط دانشجوها! از همه معذرت میخوام! ‌ پ‌.ن: ۱- هیچوقت! هیچ‌جا! ادعای بسیجی بودن یا انقلابی بودن به یمن بودنِ چون شماهایی نکردم و حالا به نبودنم مطمئن‌‌ترم! ــــــــــــ ۲- این القاب رو خودتون دادید! چیزیو که خودتون دادید؛ طبیعتا خودتونم میگیرید! واسه همینه به هرچی که دادن‌ و گرفتنش دستِ شماست؛ همیشه میخندم! ‌‌ــــــــــــ ۳- توضیحات راجع‌ به حواشی و تصاویر کاملش در هایلایت‌استوری اینستاگرام ‌‌ ‌۹۷/۱۲/۷ ┝ ‌┝ ‌ ‌ ‌ ــــــــــــ ــــــــــــ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌нᴀмᴇᴅ ᴢамᴀɴʏ
در مورد اجرای عجیب دانشگاه‌آزاد [۱] ــــــــــــــ‌ــــــــــــــ ‌‌ بعد٢-٣‌سال [بدلایلی] دور از اجرای‌ دانشجویی؛ چیزی دلیل تکرار ‌شد، آنهم تفاوت‌ سنی ۱۰ ساله [به بالا] و مستعد و تشنهٔ چیزیکه به آن میگویم. در خشکی شریان ِاصلی حیات‌ِ جامعه؛ که تا از دانشگاه سرچشمه ‌نگیرد، جاری‌نشود. ‌ پس حسب‌ِ تکلیف‌، با علم به بضاعتها رغم‌ إنذارها ∎ قراردادی جدید مختص ِاجرای ‌دانشجویی تنظیم‌‌ کردیم، ∎ باکاهش‌ مبلغ [از سهم‌خودم‌/تقریبا½‌سایربرنامه‌ها] ∎ کاهش‌سطح توقع از‌ برنامه‌گزارِ دانشجو ∎ حتی تغییر نوع ِ‌اجرا [حذف ارکستر] ‌‌∎ و… … … ‌ برآیند تجربیات قبل+تجربهٔ دیروز تنها نشان از فقدان‌ فکر، اخلاق، تخصص، خلاقیت، سلیقه، تجربه و توان نبود، ‌ بلکه بیشتر گواهِ فقدان ِهویت‌مستقلِ‌انقلابی‌ بود که جایش را عاملیّتِ آمریّت و ارادهٔ‌ باندهای قدرت-ثروت گرفته بود.‌ ‌ از اینرو؛ جدا از نیت‌ها و انگیزه‌ها، سنگی بسنگینی آنهم در‌‌ ۴۰ سالگی‌اش، بالطبع برای هر ذهنِ جستجوگرِ ناظر و شاهد ماجرا؛ نشانی‌ست برای نزدن ‌ و اولین سوالی که پدید می‌آورد «چرایی برگزاری چنین برنامه‌‌ای»ست. ‌ منهای اینها ناراحتی من، نشانهٔ اهمیت و عُلقه ا‌ست. نه از سر تعصب، که از سر غیرت. ‌ وقتی چیزی مهم شد؛ متعلقاتش‌ هم مهم میشود؛ ‌ پس از صوت: [چون ‌وسیلهٔ‌‌ انتقالِ ‌محتواست] +نبود تمهیدات و ‌ملزومات +نقض تعهدات +عدم تخصص +دارا بودنِ [حداقل]اخلاقیات‌حرفه‌ای و بلوغ رفتاری و… ناراحت‌ شدم؛ اما عصبانی نه! ‌ نیز از بخشی‌ که؛ نه تنها ماهیتاً تناسبی با برنامه نداشت، بلکه‌ فوراً اینرا ابراز هم کرد! ‌ [ این همانقدر عجیب‌ است که‌ خواندن در ! ] ‌ وگرنه؛ نه با عداوتیست و نه‌‌ مجریانش. گواهش برنامه‌هایی‌، که ‌هم‌ ما بودیم، هم ‌آن! ‌ اصلِ‌ حرف‌، عدم تناسبِ محتوا و ارائه، با شعارهاست! ‌ و اینجا، این تازه حداقلی‌ترین برخوردی بود که آنرا بر خود واجب میدانستم. ‌ آنجا که‌ در برنامهٔ ۴۰ سالگی‌‌ انقلاب، رغم ‌درخواست‌ مکرر، پیشِ چشم ِحضار و وسطِ ‌جملهٔ #۴٠سالگی بعدِ هر ‌بار گفتنِ کلمهٔ مزه‌پرانی ‌‌بشود، آیا چنین واکنشی بیجاست؟! ‌ دردآورتر، گل‌بخودیِ برگزارکنندگان است. درحالیکه وجود بی‌ادبی و بی‌نظمی، ذیلِ مسئولیت ایشان و برخورد با آن نیز، وظیفهٔ ایشان است، نه مهمانِ روی‌صحنه و در حالِ صحبت! ‌ نه‌ تنها نشد، بلکه واکنش من؛ برخوردِ من، به ‌آنها برخورد! ‌ و همچون کودکانِ بهانه‌جوی لوس، با خرج همیشگی‌شان از اعتبار شهدا و ارزش‌ها، معترض به ‌اعتراضِ ‌من شدند، که «حرمت ‌خانوادهٔ ‌شهدا را نگه ‌دارم‌!» ‌ درحالیکه‌ مصداق‌‌ بیحرمتی به‌ خانوادهٔ ‌‌شهدا، حضورشان در چنین مراسمیست، نه ‌غیرت و دفاع‌ از شأنیت‌شان‌! سالها چنین مسائل آسیبها زده، تازه، در‌ نسلی انقلاب و امام و جنگدیده! ‌ چه‌ رسد به نسلی که، نه ‌تنها تجسم‌‌ و آگاهی‌ای ازین ‌آرمان ‌ندارد بلکه ‌هر روز، داخل و ‌خارج، ضدش ‌را میبیند! ‌ دانشگاه باید؛ جای ‌ماهی‌ دادن، ماهیگیر بپروراند، چنین‌ مراسم ‌را ‌نیز به اهل و کننده‌‌اش بسپارد.‌‌ ‌ در آخر؛ بقدری بین ‌دانشجو بودن، برایم‌ مهم‌ است، و این ‌بچه‌ها همگی‌شان [از هر طیف] برایم ‌عزیز، که‌ هیچ ‌جز رشد و تعالیشان برایم اهمیتی ندارد‌. ‌ برای ‌همین و با وجودِ اینهمه؛ بعد برنامه‌ و در حلقهٔ ‌غریبِ سوالات و حرفها و غیر آن، تک‌ به‌ تک با عشق جواب ‌دادم. ‌‌ ‌ ⬇︎‌‌ادامه٬بخش٢⬇︎ ‌ ‌ــــــــــــــ ــــــــــــــ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌нᴀмᴇᴅ ᴢамᴀɴʏ