eitaa logo
همراه شهدا🇮🇷
2.2هزار دنبال‌کننده
13.7هزار عکس
7.2هزار ویدیو
73 فایل
ٖؒ﷽‌ 💌#شهـבا امامزاבگاט عشقنـב كـہ مزارشاט زيارتگاـہ اهل يقين است. آنها همچوט ستارگانے هستنـב کـہ مے تواט با آنها راـہ را پیـבا کرב. پل ارتباطی @Mali50 @Hamrahe_Shohada #کپی_ازاد
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ✅ شهیـــدی ڪــه ســــر مـــــزار خــــودش فاتحــــه میخــوانــــد ... رفت ڪنار یڪ قبر خالی نشست و فاتحه خواند . همیشه برای شهدای آینده فاتحه می‌خواند . من هم ڪنارش نشستم و برای شهیدی ڪه قرار بود در آینده توی قبر دفن شود ، فاتحه خواندم . پرسید : «می‌دانی این قبر مال ڪیه؟» گفتم : «نه ! این قبر ڪه هنوز خالی است .» نگاهم ڪرد و گفت : «اگه خدا قسمت ڪنه ، این‌جا قبر من می‌شه .» ...تعداد زیادی از شهدای والفجر 8 را برای خاڪ‌سپاری به گلز‌ار شهدا آوردند . شهدا را ڪه دفن کردند ، یاد حرف آن روزش افتادم . توی همان قبری دفن شده بود ڪه قبلا گفته بود ... 🌹سردار شهید حمیدرضا جعفرزاده‌پور ، جانشین تیپ تخریب لشکر 41 ثارالله (ع)🌱 🏴 @Hamrahe_Shohada
یعنی مُو بارها شده به خدا گُفتُم خدایا؛ به ما توفیق توبه نده... مُو هَمی رِه دوست دِرُم با هَمی مدلی که هست ... دوست دِرُم موقع شهادت هَمی طوری شُم ... که تو به بقیه ثابت کنی که بابا؛ هر خری می‌تونه درست بشه ... اگر همه قِدیس بشن که شهادت دست نیافتنی میشه!... . 📎پ ن:صحبت های شهیدرضاسنجرانی با لهجه شیرین مشهدی، شادی روحشون صلوات🌹 🌷 🏴 @Hamrahe_Shohada
فرمانده ارتش: به هر مبدا که از آن تعرضی علیه ایران صورت گیرد یا کمکی به رژیم صهیونیستی ارائه شود، پاسخ پشیمان کننده خواهیم داد.
معرفی کتاب خاتون و قوماندان 🌱 بریده هایی از کتاب: ۱-همسران رزمندگان هم از طرف مردشان که در سوریه بود، برای سرسلامتی می‌آمدند. می‌گفتم: «سلام مرا هم به رزمندگان برسانید و بگویید نگذارند علَم فاطمیون بر زمین بیفتد». ۲-به توصیهٔ مادر شهید قاسمی دانا که گفت: «وقتی خیلی سختت شد غسل صبر کن»، برای سومین بار غسل صبر کردم. ۳-«محکم باش. صبور باش. این استقامت تو مشت مُحکمی است به دهان آنهایی که می‌گویند این مردها برای پول می‌روند. نبینم ناراحت باشی و خم به ابرو بیاوری. مثل یک همسر شهید باش. همان‌طور باش که ابوحامد می‌خواست!» 🕊🌱 🕊🌱 🏴 @Hamrahe_Shohada
همراه شهدا🇮🇷
* #داستـــان 💞 #عاشقـــانه_دو_مدافـــع💞 📚 #قسمت_سی_و_چهارم _اردلا اومد تو اتاقمو گفت... اسماء پاشو
* 💞 💞 📚 _غرق در افکارم بودم که یدفعه بابا وارد اتاق شد بہ احترامش بلند شدم إ اسماء بابا هنوز آماده نشدے❓ از بابا خجالت میکشیدیم سرمو انداختم پاییـݧ و گفتم_الاݧ آماده میشم باشہ حالا بیا بشیـݧ کارت دارم _چشم اسماء جاݧ بابا اگہ تا الاݧ نیومدم پیشت و درمورد انتخابے کردے نظرے بدم یا باهات حرف بزنم واسہ ایـݧ بود کہ اطمیناݧ داشتم دخترے کہ مـݧ تربیت کردم عاقلانہ تصمیم میگره و خوانوادشو روسفید میکنہ. _الاݧ میخوام بهت بگم بابا مـݧ تا آخر پشتتم اصلا نگراݧ نباش مامانتم همینطور دستمو گرفت و گفت: چقد زود بزرگ شدے بابا _بغضم گرفت و بغلش کردم و زدم زیر گریہ نمیدونم اشک شوق بود  یا اشک غم اشکامو پاک کرد و گفت إ اسماء مـݧ فکر کردم بزرگ شدے دارے مث بچہ ها گریہ میکنے❓ _پاشو پاشو آماده شو الاݧ از راه میرسـ... کمدمو باز کردم  یہ مانتوے سفید با روسرے گل بهے کہ مامان بزرگ از مکہ آورده بودو سر کردم _با یہ چادر سفید با گلهاے ریز صورتے زنگ خونہ بہ صدا در اومد از پنجره بیرونو نگاه کردم علے با ماماݧ و باباش و خواهرش جلوے در وایساده بودݧ یہ کت و شلوار مشکی با یہ پیرهن سفید تنش بود _یہ دستہ گل یاس بزرگ هم دستش بود سرشو آورد بالا و بہ سمت پنجره نگاه کرد سریع پرده رو انداختم و اومدم اینور صداے یا اللہ هاے آقایوݧ و میشنیدم _استرس داشتم نمیتونستم از اتاق برم بیروݧ ماماݧ همراه با ماماݧ بزرگ اومدݧ تو اتاق مامان:بزرگ بغلم کردو برام "لا حول ولاقوه الاباللہ" میخوند _ماماݧ هم دستمو گرفت و فشرد و با چشماش تحسیـنم میکرد وارد حال شدم و سلام دادم. علے زیر زیرکے نگاهم میکرد _از استرس عرق کرده بودو پاهاشو تکوݧ میداد مادرش و خواهرش بلند شدند اومدند سمتم و بغلم کردند پدرش هم با لبخند نگاهم میکرد _بزرگتر ها مشغول تعییـݧ مهریہ و مراسم بودند مهریہ مـݧ همونطور کہ قبلا بہ مادرم گفتہ بودم یک جلد قرآن چندشاخہ نبات و ۱۴سکہ بهار آزادے بود سفر کربلا و مکہ هم بہ خواست خوانواده ے علے جزو مهریم شد _همہ چے خیلے خوب پیش رفت و قرار شد فردا خطبہ ے محرمیت خونده بشہ تا اینکہ بعدا مراسم عقد رو تعییـݧ کنــ. بعد از رفتنشوݧ هر کسے مشغول نظر دادݧ راجب علے و خوانوادش شد بے توجہ بہ حرفهاے دیگراݧ دست گل و برداشتم گذاشتم تو اتاقم _مث همیشہ اتاق پر شد از بوے گل یاس شد احساس آرامش خاصے داشتم . ساعت ۸ و نیم صبح بود مامانینا آماده جلوے در منتظر مـݧ بودݧ تا بریم محضر چادرم و سر کردم و رفتم جلوے در اردلاݧ در حال غر زدݧ بود: اسماء بدو دیگہ دیر شد الاݧ میوفتیم تو ترافیک دستشو گرفتم کشوندمش سمت ماشیـݧ و گفتم:ایشالا قسمت شما خندید و گفت :ایشالا ایشالاـ _علے جلوے محضر منتظر وایساده بود...* * _ ✍"" •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••
عجب ساقی بود عجب مستانی بودند... روح الله و فرزندان شهیدش.... 🏴 @Hamrahe_Shohada
من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم چشم بیمار تو را دیدم و بیمار شدم.... آیت الله حائری شیرازی(ره) : وقتی یک حالتی پیدا بکند، دریدگی نداشته باشد، خیرگی نداشته باشد، حیا داشته باشد، مثل حالت نیمه خوابی داشته باشد، 👈 به این حالت می گویند «چشم بیمار» شما نگاه به چشم بکنید، چشمش محبت دارد. این چشم، خیره نیست. به خاطر روحش است که شما این را می بینی. انسان در چشمش تجلی می کند. وقتی یک کسی قلب دارد، وقتی نگاه به برادر دینی اش می کند، او را دگرگون می کند. 📢بیانات در مسجد نور الاصفیاء تهران۱۳۹۵/۷/۶ 🏴 @Hamrahe_Shohada
📌برابرِ که پیش می‌آید و البته عده‌ای در این آزمایش و برخورد با فتنه‌ها هلاک می‌شوند، مقاومت کنید و البته همه‌یِ اینها از حرکت و قیام ما هست. اوامر و نواهی ما را متروک نگذارید و بدانید که علی‌رغم کراهت و ناخشنودی کفار و مشرکان خداوند نورِ خود را تمام خواهد کرد... 📜بخشی از نامه‌ی (عج) به شیخ مفید.✨ 🏴 @Hamrahe_Shohada
وزیر کشور: هدف تیم ترور کننده ایجاد واگرایی، گسست مذهبی و قومی در منطقه بود. این تیم دستور از خارج داشتند که دستگاه‌های اطلاعاتی در حال پیگیری پرونده آنها هستند.
وزارت اطلاعات درباره بازداشت تیم‌های عملیاتی موساد،اطلاعیه صادر کرد.