@pelak_channelپرچم آسیدعلی آقا.mp3
زمان:
حجم:
2.2M
پرچم آسیدعلی آقا رو خدا میخواد برافراشته کنه...
🎧حسین یکتا
#لبیک_یا_خامنه_ای
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
گوشه ای از مراسم چهلمین یادواره 92 شهید قلعهنوخرقان شاهرود
ارسالی از کاربر بزرگوار امین حکمت حکمت
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
بسمربالزهرا..
❏اَلسَـلامُعَلیڪَیـٰابقیهالله•••|♥️
4.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨بسم ربِّ الشُّهدا وَالصدّیقین✨
امام خامنه ای مدّظله العالی :
امروزفضیلت زنده نگه داشتن نام، یاد و خاطره شهیدان کمتراز شـــ🌹ــهادتـــــ نیست.
🕊زیارتنامه شهدا🕊
🌹اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، السّلام عَلیکُم یا انصار مهدی عجّل الله، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹
#همراه_شهـــدا🇮🇷
@Hamrahe_Shohada
مولا امیرالمؤمنین علی(علیهالسلام):
وقتی دربارهی دیگران صحبت میکنی؛
از خدا بترسی .
#نهجالبلاغه_حکمت۴۵۸
11.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با فرارسیدن ایام اوج #راهیان_نور جنوب ۱۴۰۱، یادمانهای دفاع مقدس جنوب کشور پذیرای حضور زائرین محترم هستند.
رهبر معظم انقلاب:
بزرگترین وظیفهی #منتظران_امام_زمان این است که از لحاظ معنوی و عملی و پیوندهای دینی با مؤمنین و همچنین برای پنجه درافکندن با زورگویان، خود را آماده کنند.
۱۳۸۱/۰۷/۳۰
📗 ادامه کتابِ
《 راستي دردهایم کو ؟ 》
۲۲
... آخر هفته باز برگشتم به سمنان؛ فاطمه اما تهران مانده. بیشترِ وقتم را به مطالعه و تماشای مستند میگذرانم و توی ذهنم برنامههایم را مرور میکنم. این روزها، کلیپهایی در شبکههای اجتماعی دست به دست میشوند که آدم از تماشای بعضیشان وحشت میکند؛ و من غمگین میشوم. مگر میشود آدمیزاد اینقدر نسبت به همنوعانش، بیرحم شده باشد؟ انگار پروژه انسانیت شکست خورده است! آدمی از نو بباید ساخت...!
هربار که برای رفع خستگی، نگاهی به گوشیام میاندازم، خستگیام بیشتر میشود و باز پناه میبرم به کتاب. عصر بود که وسط خواندنها و دیدنها، بابا آمد توی اتاق. چند دقیقهای کنارم نشست و زدیم به درِ بحثهای سیاسی روز کشور. بین حرفها از داعش پرسید. من هم که ابنالوقت؛ معطل نمیکنم، گوشیام را به دستش میدهم و یکی از همان کلیپها را برایش میگذارم.
صحنهای بود از قتل عام مردم سوریه. حالاتش را زیر نظر داشتم. هر ثانیه که میگذشت، اخمهای بابا بیشتر توی هم میرفت و اندوه را میشد در چهرهاش دید. نگاهش از صحنههای جنایت تکان نمیخورد. کلیپ که تمام میشود، حالِ بابای از خیبربرگشته دگرگون میشود. نمیشود از این واقعیتهای تلخ فرار کرد. خون میدود زیر گونههایش... این صحنههای دلخراش، چیزی بیشتر از یکسری صحنههای دلخراشاند؛ آدمیزاد با همنوعانش همذاتپنداری میکند؛ آدمیزاد از رنج همنوعانش رنج میبرد؛ در رنج همنوعانش، رنج خودش را میبیند.
با هم حرف زدیم. بابا اهل تماشای اینجور کلیپها نبود و حالا با دیدن این صحنهها تازه با عمق یک جنایت تاریخی مواجه شده بود. میگفت تازه میفهمم چرا مردم سوریه از شهر و دیارشان آواره میشوند و پناه میبرند به کشورهای اروپایی. او میرود و من در اتاقم با صحنههای آن جنایت تنها میمانم. درست در همین زمستان که ما گهگاه، نوازش باران را بر سرمان احساس میکنیم، مردمانی هستند که باران سنگها و آتشِ پس از انفجارهای سهمگین، گاه و بیگاه، میهمانشان میشود. شاید درست وقتی ما آرمیدهایم، جایی، صدای آژیر آمبولانسها با صدای گریه بچهها و پدر و مادرهایشان در همآمیخته باشد...
میفهمم که حال بابا را خراب کردهام! تا شب، هربار که بابا را دیدم، هنوز چهرهاش غمگین و خُلقش تنگ بود. نتوانسته بود تماشای آن جنایت را تاب بیاورد. آخر سر طاقتش طاق شد و خرده گرفت که این چه کلیپی بود که نشانم دادی؟
برایش گفتم که این فقط یک نمونه کوچک بود! گفتم که تازه این فیلم است؛ حس آن کسی که در آن صحنهها حضور دارد را ما نمیتوانیم درک کنیم. سخت است برای ما درک این که عزیزمان را جلوی چشمانمان سر ببرند یا بسوزانند... انگار که هیزمِ دلش، گیرا بود. بابا بیتاب بود وقتی شببخیر میگفتم. شمعی در دلم روشن شد که شعلهاش جانم را میسوزاند! باید این روشنایی را نگهدارم. خاموشی، گاهی برایمان گران تمام میشود. حتما بابا هم نمیپسندد که فقط تماشاگر این جنایتها باشیم...