🌷قسمتی ازوصیتنامه
شهیدبزرگوارحمید باکری
✅زمانی فرا می رسد که جنگ تمام میشود و رزمندگان امروز ٬ ...
به سه دسته تقسیم میشوند:
1⃣.دسته ای به مخالفت باگذشته خود بر می خیزند واز گذشته خود پشیمان می شوند....
2⃣.دسته ای راه بی تفاوتی برمی گزینند و در زندگی مادی خود غرق می شوند و همه چیز رافراموش می کنند.....
3⃣.دسته سوم به گذشته خودوفادار
می مانند
٬ ...و احساس مسئولیت
می کنند ٬ ... و امّا
از شدت مصائب وغصه ها،دِق خواهند کرد.....
🕋 پس ازخدابخواهیدکه
باوصال شهادت ازعواقب زندگی بعد از جنگ در امان
بمانید.....🤲⛳️🤲
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
أَلسَّلامُ عَلَى الشَّیبِ الخَضیب
سلام بر آن مَحاسن بخون خضاب شده
أَلسَّلامُ عَلَى الخَدِّ التَّریب
سلام بر آن گونه خاک آلوده
أَلسَّلامُ عَلَى البَدَنِ السَّلیب
سلام بر آن بدن برهنه
السلام علیک یااباعبدالله الحسین🖤
#چهار_روز_تا_محرم
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
همراه شهدا🇮🇷
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸 صفحه ۲۸ ... يا اينکه، وقتي شما مسئول کارمندها در اداره هستي نبايد حرفهاي زشت يا شوخي هاي
صفحه ۲۹
رسيدگي به مردم
جمعي از دوستان شهيد
《بندگان خانواده من هستند پس محبوبترين افراد نزد من کساني هستند که نسبت به آنها مهربانتر و در رفع حوائج آنها بيشتر کوشش کنند.》 "حديث قدسی"
عجيب بود! جمعيت زيادي در ابتداي خيابان شهيد سعيدي جمع شده بودند.
با ابراهيم رفتيم جلو، پرسيدم: چي شده!؟
گفت: اين پسر عقب مانده ذهني است، هر روز اينجاست. سطل آب کثيف را از جوي بر ميدارد و به آدمهاي خوش تيپ و قيافه ميپاشد! مردم کم کم متفرق ميشدند. مردي با کت و شلوار آراسته توسط پسرك خيس شــده بود. مرد گفت: نميدانم با اين آدم عقب مانده چه کنم. آن آقا هم رفت. ما مانديم وآن پسر! ابراهيم به پسرک گفت: چرا مردم رو خيس ميکني؟
پســرك خنديد و گفت: خوشــم ميياد. ابراهيم کمي فکر کرد و گفت: کسي به تو ميگه آب بپاشي؟ پسرك گفت: اونها پنج ريال به من ميدن و ميگن به کي آب بپاشم. بعد هم طرف ديگر خيابان را نشان داد. ســه جوان هرزه و بيکار ميخنديدند. ابراهيم ميخواســت به سمت آنها برود، اما ايستاد.کمي فکر کرد و بعد گفت: پسر، خونه شما کجاست؟ پسر راه خانه شان را نشان داد.
ابراهيم گفت: اگه ديگه مردم رو اذيت نکني، من روزي ده ريال بهت ميدم، باشــه؟ پســرک قبول کرد. وقتي جلوي خانه آنها رسیدیم ، ابراهيم با مادر آن پسرک صحبت کرد. به اين ترتيب مشکلي را از سر راه مردم بر طرف نمود.
در بازرسي تربيت بدني مشغول بوديم. بعد از گرفتن حقوق و پايان ساعت اداري، پرسيد: موتور آوردي؟
گفتم: آره چطور!؟ گفت: اگه کاري نداري بيا با هم بريم فروشگاه. تقريبا همه حقوقش را خريد کرد. از برنج و گوشت، تا صابون و... همه چيز خريد. انگار ليستي براي خريد به او داده بودند! بعد با هم رفتيم سمت مجيديه،
وارد کوچه شديم. ابراهيم درب خانه اي را زد. پيرزني که حجاب درستي نداشت دم در آمد. ابراهيم همه وسائل را تحويل داد.
يك صليب گردن پيرزن بود. خيلي تعجب کردم! در راه برگشــت گفتم: داش ابرام اين خانم ارمني بود؟! گفت: آره چطور مگه!؟
آمــدم كنار خيابان. موتور را نگه داشــتم و با عصبانيت گفتم: بابا، اين همه فقير مسلمون هست، تو رفتي سراغ مسيحيا!
همينطور كه پشت سرم نشسته بود گفت: مسلمونها رو کسي هست کمک کنه. تازه، کميته امداد هم راه افتاده، کمکشون ميکنه. اما اين بنده هاي خدا کسي رو ندارند. با اين کار، هم مشکلاتشان کم ميشه، هم دلشان به امام و انقلاب گرم ميشه ...
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
لیست صفحات این کتاب
https://eitaa.com/Hamrahe_Shohada/2925
🍃🍃🍃🍃🍃
9.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همراه شهدا...🌷
✨مدافعین حرم با نوای پویانفر
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
شبا که ما میخوابیم، آقا پلیسه بیداره و گلوله میخوره و تا ابد میخوابه..
مثل سرهنگ دوم "علی برزگرپور" که دیشب به شهادت رسید!
#شهید_علی_برزگرپور
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
درسته که ظاهر برا خیلیا مهمه؛اما شما کیو دیدی موقع طلاق بیاد بگه چون زشته
میخوام ازش جداشم ؟!
همه گیر اخلاقن ...
2.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 عشق شهادت
حاج حسین یکتا
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
✍ #ڪلام_شـهید
اگر به رئیس جمهور با مرکب سیاه خودکار رأی داده ایم ، به ولی فقیه زمان با جوهر سرخ خون رأی دادیم »...
#خاطرات_شهید
●ساعت ۲ نصف شب بود . پادگان دوکوهه خیر سرم داشتم میرفتم نماز شب بخونم رفتم سمت دست شویی برای تجدید وضودیدم صدای خس خس میاد ، ۴ تا توالت از حدود ۲۵ تا رو شسته بود رفته بود سراغ پنجمی ...کنجکاو شدم که این آدم مخلص کیه ؟
●پشت دیواری قایم شدم... اومد بیرون رو چند لحظه ای سرش روگرفت رو به آسمان ور ماه افتاد رو صورتش ... تعجب کردم . باورم نمیشد ، اسدالله بود ؛فرمانده گردان ...
●با یه دست داشت دست شویی هارو می شست...تا سحردرگیر بودم با خودم فرمانده 2 تا گردان با یه دست داشت دست شویی های پادگان دوکوهه رو تمیز میکرد ...
📎فرماندهٔ گردان حمزه ، مسئولآموزش و فرمانده محورلشگر ۲۷محمدرسولالله
#سردارشهید_اسدالله_پازوکی🌷
●ولادت : ۱۳۴۳/۲/۲ پاکدشت ، تهران
●شهادت : ۱۳۶۴/۱۲/۱۱ فاو ، عملیات والفجر۸
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada