🔹سرپرست معاونت برنامهریزی آموزش و پرورش: احکام رتبهبندی ۸۰۲ هزار معلم صادر شده است. مزایای رتبه «آموزشیار معلم» هم وایز میشود و ترمیم حقوق برای افراد جامانده انجام شده است.
🔹معلمان مهرآفرین هم مشمول رتبهبندی قرار گرفتند و زمان اعمال احکام از اول مهر ۱۴۰۱ است.
سالگرد شهادت شهید ابوالفضل شیروانیان 🌱
بعد از شهادت ابوالفضل به کربلا رفتیم.
خردادماه بود و هوا گرم.
از مقام امام زمان تا پشت حرم حضرت عباس راه زیادی بود
حدود ۴۵ دقیقه.
ساعت هم سه بود و هنگام استراحت ماشینها.
همانطور که پیاده میآمدیم مادرش گفت: «ببین ابوالفضل، بابا که قلبش را عمل کرده، من هم که کمر ندارم. زهرا خانم هم که پاهایش درد گرفته، مهدی هم خسته شده، یک ماشین بفرست.»
حاج آقا گفت: «خانم چه میگویی؟ ابوالفضل این وسط ماشین از کجا بیاورد؟ او اکنون جایش خوب است...»
همانطور که سه تایی میخندیدیم، یک ماشین که داشت میرفت برای تعویض خادمها نگه داشت جلوی پایمان. پرسید: «علقمی؟»
سوار شدیم، اما سه تایی تا موقع رسیدن گریه میکردیم. 😭
حاج آقا گفت: «شهدا همه جا حاضرند. ماها دقت نمیکنیم تا لیاقت نظر شهدا را داشته باشیم»
تاریخ شهادت: ۹۲/۹/۲۳ 🥀
#همراه_شهدا 🏴
@Hamrahe_Shohada
در پی حادثهی ناگوار ربایش و شهادت جناب مولوی عبدالواحد ریگی، حضرت آیتالله خامنهای طی پیامی ضمن اظهار تاثر از این حادثه، بر تعقیب و مجازات سریع و جدی جنایتکاران از سوی دستگاههای مسئول تاکید کردند.
#شهید_مولوی_عبدالواحد_ریگی
#لبیک_یا_خامنه_ای
زنان مهدوی را دست کم نگیرید...
زنان مهدوی، اگر نتوانند مانند حضرت زهرا سرباز امام زمان باشند
مانند حضرت ام البنین مربی سربازان امام زمان میشوند.
راهت را برای عاقبت بخیری انتخاب کن...
•● برای امام زمانت فاطمه ای یا ام البنینی؟ ●•
#همراه_شهدا 🏴
@Hamrahe_Shohada
همراه شهدا🇮🇷
💚❣💕💞💛💜💓💞💗💖💝🧡❤️💛 * #داستـــان 💞 #عاشقـــانه_دو_مدافـــع ❤️ 📚 #قسمت_بیست_و_نهم _بہ نظرم یہ پارکے جای
❤️💕💛❣💜💗💓💞💝💔💖💞
* #داستـــان
💞 #عاشقــــانه_دو_مدافــــع💞
📚 #قسمت_سی_ام
_چرا،ایـݧ فکرو میکردید❓
خوب براے ایـݧ کہ همیشہ منو میدید راهتونو عوض میکردید،چند بارم تصادفا صندلے هاموݧ کنار هم افتاد کہ شما جاتونو عوض کردید.
همیشہ سرتوݧ پاییـݧ بود و اصلا با دخترا حرف نمیزدید حتے چند دفعہ چند تا از دختراے دانشگاه ازتوݧ سوال داشتـݧ اما شما جواب ندادید...
_بعدشم اصولا دانشجوهایے کہ تو بسیج دانشگاه هستـݧ یکم بد اخلاقـݧ چند دفعہ دیدم بہ دوستم مریم بخاطر حجابش گیر دادݧ اگر آقاے محسنے دوستتونو میگم،اگہ ایشوݧ نبودݧ مریم و میبردݧ دفتر دانشگاه نمیدونم چے در گوش مأمور حراست گفتن کہ بیخیال شدݧ سجادے دستشو گذاشت جلوے دهنش تا جلوے خندش و بگیره و تو هموݧ حالت گفت محسنے❓
بلہ دیگہ
_آهاݧ خدا خیرشوݧ بده ان شاءالله
مگہ چیہ❓
هیچے،چیزے نیست،ان شاءالله بزودے متوجہ میشید دلیل ایــݧ فداکاریارو
اخمهام رفت توهم و گفتم
مث قضیہ اوݧ پلاک❓
خیلے جدے جواب داد...
_چیزے نگفتم تعجب کرده بودم از ایـݧ لحن
دستے بہ موهاش کشید و آهے از تہ دل
خانم محمدے دلیل دورے مـݧ از شما بخاطر خودم بود.
مـݧ بہ شما علاقہ داشتم ولے نمیخواستم خداے نکرده از راه دیگہ اے وارد بشم.
_مـݧ یک سال ایـݧ دورے و تحمل کردم تا شرایطمو جور کنم براے خواستگارے پا پیش بزارم.
نمیدونید کہ چقد سخت بود همش نگراݧ ایـݧ بودم کہ نکنہ ازدواج کنید
هر وقت میدیدم یکے از پسرهاے دانشگاه میاد سمتتوݧ حساس میشدم قلبم تند تند میزد دل تو دلم نبود کہ بیام جلو ببینم با شما چیکار داره
وقتے میدیدم شما بے اهمیت از کنارشوݧ میگذرید خیالم راحت میشد.
_وقتے ایـݧ حرفهارو میزد خجالت میکشیدم و سرمو انداختہ بودم پاییـݧ
درمور صداقت هم مـݧ بہ شما اطمیناݧ میدم کہ همیشہ باهاتوݧ صادق خواهم بود
بازم چیز دیگہ اے هست❓
فقط....
_فقط چے❓
آقاے سجادے مـݧ هرچے کہ دارم و الاݧ اگہ اینجا هستم همش از لطف و عنایت شهدا و اهل بیت هست
شما با توجہ بہ اوݧ نامہ کماکاݧ از گذشتہ ے مـݧ خبر دارید مـݧ خیلے سختے کشیدم
خانم محمدے همہ ما هرچے کہ داریم از اهل بیت و شهداست ولے خواهش میکنم از گذشتتوݧ حرفے نزنید
_شما از چے میترسید❓
آهے کشیدم و گفتم:از آینده
سرشو انداخت پاییـݧ و گفت:چیکار کنم کہ بهم اعتماد کنید
هرکارے بگید میکنم
نمیدونم....
_و باز هم سکوت بیـنموݧ
براے گوشیم پیام اومد
"سلام آبجے خنگم،بسہ دیگہ پاشو بیا خونہ از الاݧ بنده خدا رو تو خرج ننداز😜یہ فکریم براے داداش خوشتیپت بکـݧ.فعلا"
_خندم گرفت
سجادے هم از خنده ے مـݧ لبخندے زد و گفت
خدا خیرش بده کسے رو کہ باعث شد شما بخندید و ایـݧ سکوت شکستہ بشه
بهتره دیگہ بریم اگہ موافق باشید
حرفشو تایید کردم و رفتیم سمت ماشیـݧ
باورم نمیشد در کنار سجادے کاملا خاطراتم تو ایـݧ پارک و فراموش کرده بودم...
_پشت چراغ قرمز وایساده بودیم
پسر بچہ اے بہ شیشہ ماشیـݧ زد
سجادے شیشہ ماشینو داد پاییـݧ
سلاااام عمو علے
سلام مصطفے جاݧ
عمو علے زنتہ❓ازدواج کردے❓
سجادے نگاهے بہ مـݧ کرد و با خنده گفت: ایشالا تو دعا کــݧ
_عمو پس ایـݧ یہ سال بخاطر ایـݧ خانم فال میگرفتے❓
سجادے ابروهاش بہ نشانہ ے ایــݧ کہ نگووو داد بالا
عمو خوش سلیقہ اے هاااا
خندم گرفتہ بود
خوب دیگہ مصطفے جاݧ الاݧ چراق سبز میشہ برو
إ عمو فالونمیگیرے❓خالہ شما چے❓
خانم محمدے فال بر میدارید❓
بدم نمیاد.
چشمامو بستم نیت کردم و یہ فال برداشتم
سجادے هم برداشت..*
نویسنده✍"#السیدةالزينب"
ادامــه.دارد....
#داستان_واقعی 📝
🍂لحظه سخت جان دادن🍂
روزی عزرائیل نزد موسی آمد، موسی پرسید:
برای زیارتم آمده ای یا برای قبض روحم؟
عزرائیل: برای قبض روحت.
موسی: ساعتی به من مهلت بده تا با فرزندانم وداع کنم.
عزرائیل: مهلتی در کار نیست. ‼️
موسی (ع) به سجده افتاد و از خدا خواست تا به عزرائیل بفرماید که مهلت دهد تا با فرزندانش وداع کند.
خداوند به عزرائیل فرمود:
«به موسی (ع) مهلت بده!» عزرائیل مهلت داد.
موسی (ع) نزد مادرش آمد و گفت:
«سفری در پیش دارم!»
مادر گفت: «چه سفری؟»
موسی (ع) گفت: «سفر آخرت»
مادر گریه کرد. موسی (ع) نزد همسرش آمد، کودکش را در دامن همسرش دید، با همسر وداع کرد، کودک دست به دامن موسی زد و گریه کرد، دل موسی (ع) از گریه کودکش سوخت و گریه کرد خداوند به موسی (ع) وحی کرد:
«ای موسی! دل از آنجا بکن من از آنها نگهداری میکنم و آنها را در آغوش محبتم میپرورانم»
دل موسی (ع) آرام گرفت.
به عزرائیل گفت: جانم را از کدام عضو میگیری؟
عزرائیل: از دهانت
موسی: آیا از دهانی که بی واسطه با خدا سخن گفته است جانم را میگیری؟
عزرائیل: از دستت
موسی: آیا از دستی که الواح تورات را گرفته است؟
عزرائیل : از پایت
موسی: آیا از پایی که با آن به کوه طور برای مناجات با خدا رفتهام؟
#عزرائیل نارنجی خوشبو به موسی داد، موسی آن را بو کرد و جان سپرد.
فرشتگان به موسی (ع) گفتند:
«یا أهوَنَ الأنبیاء مَوتاً کیفَ وَجَدتَ المَوتَ؛
ای کسی که در میان پیامبران از همه راحتتر مردی، مرگ را چگونه یافتی؟
موسی (ع) گفت: «کَشَاه تُسلَخُ و هِیَ حَیَّه؛
#مرگ را مانند گوسفندی که زنده پوستش را بکنند، یافتم.»
📚مناهج الشارعین (علامه میرداماد)، ص 59
#همراه_شهدا 🏴
@Hamrahe_Shohada
👌وقتی جان سه اتوبوس رزمندگان مدافع حرم را نجات می دهد...
یکی از برادران سپاه که مدافع حرم نیز بوده نقل می کند:
وقتی با هواپیمای چراغ خاموش در فرودگاه دمشق نشستیم ، سوار سه اتوبوس شدیم تا راننده ما را به جمع نیروهای ایرانی برساند...
میانه راه دیدیم یک ماشین از روبرو چراغ می زند و وقتی می بیند اتوبوس های ما توقف نمی کنند خودش،جاده را جلوتر بست.
اتوبوس ها بالاجبار توقف کردند،
دیدیم از ماشین روبرو یک روحانی پیاده شد و به سمت اتوبوس ما آمد.
حاج آقای فلاح زاده(متخصص احکام) بود با تندی و عصبانیت وارد اتوبوس ما شد وـگفت کجا می روید؟
این جاده شما را به جبهة النصره داعش می رساند!
راننده اتوبوس ها نفوذی داعش بودند و قرار بود ما را به داعش تحویل دهند.
بدین ترتیب با هوشیاری حاج آقا فلاح زاده جان سه اتوبوس رزمنده ایرانی از مرگ حتمی نجات یافت.
#همراه_شهدا 🏴
@Hamrahe_Shohada
🔹قطعنامه حذف ایران از کمیسیون مقام زن سازمان ملل با ۲۹ رأی موافق، ۸ رأی مخالف و ۱۶ رأی ممتنع تصویب شد.
🔹گروه مپنا برای نخستین بار در یازدهمین نمایشگاه بینالمللی هوایی کیش از سامانه سیار آزمایش موتور هواپیمای تجاری ساخته شده توسط متخصصان خود رونمایی کرد.
فرمایش میکرد؛ «بدترین انسان کسیست که «لا يَقبَلُ العُذرَ» عذرخواهی را نپذیرد و از خطا نگذرد.»
دنیا ارزش خیلی چیزا رو ندارد
و کسیم از فرداش خبری ندارد
نسبت به هم کمی مهربان باشیم
#یاعلی