eitaa logo
همراه شهدا🇮🇷
2.3هزار دنبال‌کننده
13.4هزار عکس
7.1هزار ویدیو
73 فایل
ٖؒ﷽‌ 💌#شهـבا امامزاבگاט عشقنـב كـہ مزارشاט زيارتگاـہ اهل يقين است. آنها همچوט ستارگانے هستنـב کـہ مے تواט با آنها راـہ را پیـבا کرב. پل ارتباطی @Mali50 @Hamrahe_Shohada #کپی_ازاد
مشاهده در ایتا
دانلود
السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یااباصالحَ المَهدی یاخلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولای ْ الاَمان الاَمان الاَمان ورحمة الله وبرکاته @Hamrahe_Shohada
این خواب خیلی مرا خوشحال ڪرد خواب دیدم که امـام سجـاد (؏)نوید و خبر شهــادت من رابه مـادرم می‌گوید و من چهره‌ی آن حضرت را دیده و فرمود : « تو به مقام شهـادت می‌رسی » و من در تمام طول عمرم به این خــواب دل بسته‌ام و به امید شهـادت در این دنیا مانده‌ام و هم‌اکنون که این خواب را می‌نویسم یقین دارم که شهـادت نصیبم می‌شود و منتظـر آن هم خواهـم ماند ...🙂🖐🏻 تا کی خداوند صلاح بداند که من هم همچون شهیدان به مقام شهادت برسم و به جمـع آن‌هـا بپیوندم ... ✨ هم اڪنون و همیشه دعای قنوت نمازم "اللهم الرزقنی توفیـق الشهادت فی سبیل‌الله" است که خداوند شهادت را نصیبم ڪند و از خدا هیچ مرگـی جز شهــادت نمی‌خواهم » وصیت ڪرده بود تا زنده است کسی دفتر خاطراتش را نخواند !! راستی چه رمزی است بین بشارت شهادت توسط امام ‌سجاد (؏) و اعزام به سوریه از طریق تیپ امام سجاد (؏) ... 🥀🌱شهیدمحمدمسرور🥀🍃 @Hamrahe_Shohada
((خاطرات_شهید ))🥀🍃 ● حمیدرضا در دوران دفاع مقدس در سن 15 سالگی به جبهه آمد و در گردان ادوات لشکر 10 سید الشهدا(ع) به جهاد پرداخت و با حضور در عملیاتهای مختلف آبدیده شد و تجربیات گرانسنگی را کسب کرد و از شهدا الگو گرفت. ● حمیدرضا در سن 17سالگی در عملیات والفجر 10 در کردستان عراق از ناحیه دو پا مجروح شد و سرانجام از ناحیه پای چپ به درجه جانبازی نائل شد اما ذره ای خلل در انگیزه و رشادتش برای مقابله با دشمن ایجاد نشد. پس از خاتمه جنگ و شروع سازندگی و فعالیت های فرهنگی, فعالیت های گسترده ای را در جبهه سازندگی و فرهنگی انجام داد و در این مسیر من شاهد بودم که تنفس در فضای دوری از فراغ همرزمان شهدیش به مانند دیگر رزمندگان برایش سخت و سنگین بود. ● حمید چشمش به اشاره حضرت آقا بود و می دانست اصلی ترین وظیفه اش حفظ قرآن, اسلام و انقلاب است. با توجه به اینکه یکی پاهایش قطع بود, خیلی مصیبت کشید تا به جمع مدافعان حرم بپیوندد و من به عینه شاهد تاولها در روی پا و زانویش بودم اما حمیدرضا اندکی گله یا احساس خستگی نمی‌کرد و عاشورا را در نبرد سوریه می دید. ● او مدتی فرمانده تیپ پیاده بود و پس از آن مسئول اطلاعات تیپ و اواخر هم مسئول ادوات تیپ زینبیون بود. حمیدرضا فرمانده ای مدبر, حرفه ای, مجرب و کار آزموده, نیرویی کار بلد , شجاع, ولایی و بدون حاشیه و بسیجی مخلص بود و انس زیادی با قرآن داشت و در فراغ همرزمانش خیلی می سوخت و چند سال بی قرار بود . به زیارت عتبات عالیات رفت و برات شهادتش را از امام حسین(ع) گرفت و در این مسیر برای رسیدن به شهادت بسیار تلاش کرد و سرانجام به آرزویش رسید. ✍به روایت همرزم شهید 🥀شهیدحمیدرضا_ضیائی🌷🍃 @Hamrahe_Shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
29.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 انتشار کلیپ تصاویر غواصان لشکر ویژه ۲۵ کربلا در عملیات والفجر هشت 🌖 غروب بیستم بهمن ۱۳۶۴ . 🎞 رزمندگان غیور لشکر ۲۵ در اصلی ترین نقطه رودخانه اروند، دقیقا در جبهه روبرویی؛ به خط دشمن زدند و نذر کرده بودند، صبح عملیات در صورت فتح فاو، پرچم امام رضا(ع) را بر مناره مسجد فاو نصب کنند، که این امر محقق شد و پرچم آقا صبح عملیات توسط سردار مرتضی قربانی فرمانده لشکر ویژه ۲۵ کربلا به اهتزاز درآمد... (ع) دوران دفاع مقدس @Hamrahe_Shohada
گاهی قبل از عملیات احساس می کنم دوستان شهیدم صدایم می کنند دلم با شور و حال خاصی می لرزد ،اما بعد که می بینم یارانم رفته اند دلم می گیرد که چرا لایق نبودم!! اما به خود می گویم حتما" هنوز هم کارهایی مانده است که من وظیفه دارم انجام بدهم .. شهید اسماعیل فرخی نژاد @Hamrahe_Shohada
همراه شهدا🇮🇷
‍ #قسمت_پنجم #شهيد_مهدي_زين_الدين بعد از این که از سوریه بر گشتیم . من قم ماندم و او رفت اهواز .
روز بعد از تولد لیلا تلفن زد . این ده روز اندازه ی یک سال بر من گذشته بود . پرسید " خُب چه طوری رفتی بیمارستان ؟ با کی رفتی ؟ ما را هم دعا کردی ؟ " حرف هایش که تمام شد ، گفتم " خب ! خیلی حرف زدی که زبان اعتراض من بسته شود . " گفت " نه ، ان شاءالله می آیم . دوباره بهت زنگ می زنم " بعد از ظهر همان روز دوباره تلفن زد . گفت " امشب مامانم اینها می آیند دیدنت . " این جا بود که عصبانیت ده روز را یک جا خالی کردم . گفتم " نه هیچ لزومی ندارد که بیایند . " اولین بار بود که با او این طوری حرف می زدم . از کسی هم ناراحت نبودم . فقط دیگر طاقت تحمل آن وضعیت را نداشتم . باید خالی می شدم . باید خودم را خالی می کردم . گفت " نه ، تو بزرگ تر از این حرف ها فکر می کنی . اگر تو این طوری بگویی من از زن های بقیه چه توقعی می توانم داشته باشم که اعتراض نکنند . تو با بقیه فرق می کنی . " گفتم " عیب ندارد ، هنداونه بذار زیر بغلم " گفت " نه به خدا ، راستش را می گویم . تازه ما در مکتبی بزرگ شده ایم که پیغمبرش بدون پدر و مادر بزرگ شد و به پیغمبری رسید . مگر ما از پیغمبرمان بالاتر هستیم ؟ " 🌸پايان قسمت ششم داستان زندگي 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
03.08.15- نهایی ویژه‌نامه سید مقاومت.pdf
96.7M
دانلود رایگان ویژه‎نامه سید مقاومت شادی روح شهدای مقاومت و خدمت ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @Hamrahe_Shohada
باسلام وصلوات برشهیدان شاهدوامام شهیدان وآرزوی سلامتی برای رهبرفرزانه انقلاب اسلامی وآرزوی پیروزی جبهه مقاومت همچنین آرزوی بهروزی وموفقیت برای شماعزیزان بنده خودراقطره ای هم ازعظمت شهیدان نمیدانم وخاطره کوتاه ازشهیدآقامهدی باکری فرمانده دلاورلشگرعاشورارااززبان مشاورآقامهدی درزمان دفاع مقدس حاج آقاایرانزادکه درتبریزگاهاخدمتشان میرسیم نقل میکنم که ایشان باچشمانی خیس این خاطره رانقل میکردند ایشون میگفتندیک ماموریتی قبل ازعملیات پیش آمدآقامهدی ازمن خواستندفرماندهان گردانهاراجمع کنندتاتوجیه شوند بعدازبرگزاری جلسه ایشون فرمودندکه تعداد۱۲نفرجان برکف وعاشق شهادت دراین ماموریت لازم داریم که همه فرماندهان اعلام آمادگی کردندوقرعه بنام یکی ازفرماندهان گردان که اهل مشکین شهربودافتاد،فرمانده گردان به همراه ۱۲نفرآماده شدندوپس ازخداحافظی به منطقه موردنظراعزام شدندومن که ارنزدیک شاهدتمام اتفافات بودم خیلی نگران قضیه رادنبال میکردم چون شرایط حساس بودومعبرموردنظربایددرمدت معین بازگشایی میشدواگراین کارانجام نمیشد تلفات شایدبه بالای چندهزارنفرمیرسیدبخاطرآن ازبهترین وزبده ترین نیروهااستفاده شدبلاخره بعدازمدتی وقت موعودفرارسید وبیسیمهابکارافتادندومن پیش شهیدباکری شاهدصحنه های ناب بودم باتوجه به ضیق وقت قرارشدبچه های گروه ۱۲نفری یکی یکی برای بازکردن معبرداوطلبانه مین هاراخنثی کنندیعنی وقتی برای خنثی کردن نبودشهیدباکری دستورراازبیسیم صادرکردوآن سبک بالان اجراکردندیکی یکی ازبیسیم خداحافظی میکردندومین باخونشان آغشته میشدوآسمانی میشدندبلاخره ۱۱نفررفتندموندفرماندهشان ،واین لحظه باورنکردنی قابا فهم انسان نیست ،شهیدباکری ازپشت بیسیم عارفانه باآن فرمانده دلاورخداحافظی کردوبعدازآخرین انفجارهمه چیزخاموش شدالبته من یعنی ( سردارایرانزاد)پشت شهیدباکری بی صداگریه میکردم وایثارراباجان ودل لمس میکردم البته شهیدباکری هم دورازچشم من گریه میکردتامنوروبروش میدیداصلابه رویش نمی آورد واینگونه بودکه ملت ایران دردفاع جانانه خوددرهشت سال دفاع مقدس خوش درخشیدوشهیدان سردادندتاماسربلندبمانیم ببخشیدوقتتان راگرفتم وبانوشتارناقص متصدی اوقات شریفتان شدم متشکرم ازلطفتان ارادتمندتان سیدمصلح تیموری آل هاشم @Hamrahe_Shohada