مهربان مثل مادر.mp3
13.57M
◽️فاطمه سلاماللهعلیها با آخرین جملهاش در لحظه شهادت یک نقشه راه را برای ما ترسیم میکند
◽️ نقشه ای که بر اساس آن همین الان هم میشود فهمید در مسیر عاقبت بخیری هستیم یا نه!
🍃استاد شجاعی و استاد رفیعی
#فاطمیه
#جان_فدا
#همراه_شهدا 🏴
@Hamrahe_Shohada
5.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دیدار صمیمانه رهبر انقلاب با خانواده #شهید_وهانج_رشیدپور ،شهید ارمنی به مناسبت سال نو میلادی و ولادت حضرت مسیح علیه السلام.
#لبیک_یا_خامنه_ای
#جان_فدا
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
🏴🏴
🏴
در وسط کوچه تو را می زدند
کاش به جای تو مرا می زدند...
یا زهــرا
🏴
🏴🏴
#همراه_شهدا 🏴
#حاج_قاسم
#جان_فدا
@Hamrahe_Shohada
🏴🏴🏴
امام خمینی(ره):
(فاطمه زهرا سلام الله علیها)زنی که در حجره ای کوچک و خانه ای محقر، انسانهایی تربیت کرد که
نورشان از بسیط خاک تا آن سوی افلاک
و از عالم ملک تا آن سوی ملکوت اعلی
می درخشید،
صلوات و سلام خداوند تعالی بر این حجره محقری که جلوه گاه نور عظمت الهی و پرورشگاه زبدگان اولاد آدم است.
#همراه_شهدا 🏴
#حاج_قاسم
#جان_فدا
@Hamrahe_Shohada
💠 زنی که اگر مرد بود به جای رسول الله بود....
💚امام روح الله :
تمام ابعادی که برای زن متصور است و برای یک انسان متصور است
در فاطمه زهرا سلام الله علیها جلوه کرده و بوده است
◀️ یک زن معمولی نبوده است،
◀️ یک زن روحانی، یک زن ملکوتی،
◀️ یک انسان به تمام معنا انسان،
◀️ تمام نسخه انسانیت،
◀️ تمام حقیقت زن،
◀️ تمام حقیقت انسان.
◀️ زنی که اگر مرد بود به جای رسول الله بود.
📚صحیفه نور،جلد ۶،صفحه ۱۸۵
#همراه_شهدا 🏴
#حاج_قاسم
#جان_فدا
@Hamrahe_Shohada
و ما چہ می دانیم ڪہ دست👆 بستہ زیر خاڪ تنفس یعنی چہ
و ما چہ می دانیم عملیات لو رفتہ یعنی چہ
و چہ میدانیم ڪہ
نهرخین چہ دید چہ شنید
و چہ استشمام ڪرد...
#همراه_شهدا 🏴
#حاج_قاسم
#جان_فدا
@Hamrahe_Shohada
بهترین ها زودتر میروند
و جاذبهشان تا الی الاَبَد عاشق تربیت میکند.
#اونقدر_دلتنگم
#همراه_شهدا 🏴
#حاج_قاسم
#جان_فدا
@Hamrahe_Shohada
همراه شهدا🇮🇷
*💞 #عاشقانه_دو_مدافع 📚 #قسمت_سی_و_هشتم _آروم زدم بہ پهلوے علے و گفتم خبریہ❓ خانومم همینطورے گفتم چ
*#عاشقانه_دو_مدافع
📚 #قسمت_سی_و_نهم
_علے دستمو محکم گرفتہ بود.
حاج آقا اومدݧ خطبہ رو خوندݧ
ایـݧ خطبہ کجا،خطبہ اے کہ تو محضر خوندیم کجا.
حالا دستم تو دست علے،تو حرم آقا باید بلہ رو میدادم.
_ایـݧ بلہ کجا و اوݧ کجا
آقا مهمونموݧ بودݧ ینے بر عکس ما مهموݧ آقا بودیم.
بعد از خطبہ چوݧ حاج آقا آشنا بودݧ رفتیم خارج از حرم و ثبتش کردیم
حالا دیگہ هم رسما هم شرعا همسر علے شده بودم.
_مـݧ وعلے دوتایے برگشتیم حرم و بقیہ براے استراحت رفتـݧ هتل.
همہ جا شلوغ بود جاے سوزݧ انداختـݧ نبود
بخاطر همیـݧ نتونستیم بریم داخل براے زیارت
تہ حیاط روبروے گنبد نشتہ بودیم
سرمو گذاشتم رو شونہ ے علے
علے❓
جاݧ علے❓
یہ چیزے بخوݧ
چشم.
_"خادما گریہ کنوݧ صحنتو جارو میزنـݧ همہ نقاره ے یا ضامـݧ آهو میزنـ...یکے بیـݧ ازدحام میگہ کربلا میخوام یکے میبنده دخیل بچم مریضہ بخدا برام عزیزه بخدا
دلاموݧ همہ آباد رسیده شام میلاد
بازم خیلے شلوغہ پاے پنجره فولاد"
باز دلمو برد با صداش .یہ قطره اشک از چشمم رها شدو افتاد رودستش
_سرشو برگردوند سمتم و اشکامو پاک کرد.
چرا دارے گریہ میکنے❓
آخہ صدات خیلے غم داره.صدات خیلے خوبہ علے مثل خودت بهم آرامش میده
إ حالا کہ اینطوره همیشہ برات میخونم
اسماء چند وقتہ میخوام یہ چیزے بهت بگم
بنظرم الاݧ بهتریـݧ فرصتہ
سرمو از شونش برداشتم وصاف روبروش نشستم
_با تسبیحش بازے میکرد و سرشو انداختہ بود
پاییـݧ
چطورے بگم..إم..إم
علے چطورے نداره بگو دیگہ دارے نگرانم میکنے ها
چند وقت پیش اردلاݧ راجب یہ موضوعے باهام صحبت کرد و ازم خواست بہ تو بگم کہ با پدر مادرت صحبت کنے.
چہ موضوعے❓
لاݧ در حال حاضر تو سپاه براے اعزام بہ سوریہ داره دوره میبینہ و چند ماه دیگہ یعنے بعد از عروسے میخواد بره
باتعجب پرسیدم چے❓سوریہ❓زهرا میدونہ❓
آرہ
قبول کرده❓
سرشو بہ نشونہ ے تایید تکوݧ داد
علے یعنے چے اول زندگیشوݧ کجا میخواد بره اگہ خدایے نکرده یہ اتفاقے...ادامہ ےحرفمو خوردم
_خوب حالا از مـݧ میخواد بہ مامانینا بگم❓
هم بگے هم راضیشوݧ کنے چوݧ بدوݧ رضایت اونا نمیره
آهےکشیدم و گفتم باشہ
خوشبحالش
خوشبحال کے علے❓
اردلاݧ
چیزے نگفتم،میدونستم اگہ ادامہ بدم بہ رفتـݧ خودش میرسیم
_بارها دیده بودم با شنیدݧ مداحے درمورد مدافعان حرم اشک توچشماش جمع میشہ
همیشہ تو مراسم تشییع شهداے مدافع شرکت میکرد و...
_براے شام برگشتیم هتل
تو رستوراݧ هتل نشستیم چند دیقہ بعد زهرا و اردلاݧ هم اومدݧ
بہ بہ عروس دوماد روتونو ببینیم بابا کجایید شما❓
چپ چپ بهش نگاه کردم و گفتم:علیک السلام آقا اردلاݧ
إ وا ببخشید سلام
علے با ایما اشاره بہ اردلاݧ گفت کہ بہ مـݧ گفتہ
_اومد کنارم نشست و گفت:خوب خواهر جاݧ ببینم چیکار میکنے دیگہ
زدم بہ بازوش وگفتم و چرا همہ ے کارهاے تورو مـݧ باید انجام بدم❓
خندید و گفت:چوݧ بلدے
برگشتم سمت زهرا و گفتم:زهرا تو راضے اردلاݧ بره
سرشو بہ نشونہ ے تایید تکوݧ داد
دستم گرفتم جلوے دهنمو گفتم:جلل الخالق
باشہ مـݧ با مامانینا میگم ولے عمرا قبول نمیـکنـݧ
مامانینا وارد سالـݧ شدݧ
اردلاݧ تکونم داد و گفت:هیس مامانینا اومدݧ فعلا چیزے نگیا...
خیلہ خوب..
_موقع برگشتـݧ بہ تهراݧ شده بود نمیتونستیم دل بکنیم از حرم خیلے سخت بود اما چاره اے نبود...
_بعد از یک هفتہ قضیہ ے رفتـݧ اردلاݧ و بہ مامانینا گفتم
ماماݧ از حرفم شوکہ شده بود زهرا روصدا کرد
زهرا❓تو قبول کردے اردلاݧ بره❓
زهرا سرشو انداخت پاییـݧ و گفت بلہ ماماݧ جاݧ
یعنے چے کہ بلہ واے خدایا ایـݧ جا چہ خبره❓حتما تنها کسے کہ مخالفہ منم در هر صورت مـݧ راضے نیستم بہ اردلاݧ بگو اگہ رضایت مـݧ براش مهم نیست میتونہ بره بعدشم شروع کرد بہ گریہ کردݧ
_دستشو گرفتم و گفتم:ماماݧ جاݧ چرا خودتو اذیت میکنے حالا فعلا کہ نمیخواد بده اووووو کو تا دوماه دیگہ.
نویسنده✍"#السيدةالزينب"
ادامــه.دارد....
•┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈