eitaa logo
همراه شهدا🇮🇷
2.2هزار دنبال‌کننده
13.2هزار عکس
7هزار ویدیو
73 فایل
ٖؒ﷽‌ 💌#شهـבا امامزاבگاט عشقنـב كـہ مزارشاט زيارتگاـہ اهل يقين است. آنها همچوט ستارگانے هستنـב کـہ مے تواט با آنها راـہ را پیـבا کرב. پل ارتباطی @Mali50 @Hamrahe_Shohada
مشاهده در ایتا
دانلود
استاد‌فاطمی‌نیا(ره): جوان عزیز دلم برات میسوزه؛ اگر به مادر جواب تلخ بدی نورت خاموش میشه.
تصویری از سردار شهید حاج بر سر مزار مادرشان در روز ولادت و روز مادر @Hamrahe_Shohada
🏴مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ ▪️‏شب گذشته با نام جهادی جبریل یکی از فرماندهان لبنان در لاذقیه توسط عوامل ناشناس ترور شد و به شهادت رسید‌. @Hamrahe_Shohada
📸دو قاب پربازدید از حاج قاسم و مادرش که به مناسبت روز در شبکه‌های اجتماعی وایرال شده نشر دهید و همراه ما باشید @Hamrahe_Shohada
میلاد حضرت فاطمه (س)، بانوی ملکوت و جبروت، حضرت صدیقه طاهره (س) مبارک باد... 🌹🎊🎉 روز مادر و زن رو هم به تمامی مادرها و زن ها علی الخصوص مادران و همسران شهدا تبریک عرض میکنیم... 🎈 @Hamrahe_Shohada
🥀🕊⚘ ‏اگه اینا از کانال لفت میدادن ؛ الآن علاوه بر بعثی ها کلی مفت خور دیگه هم جوین میشدن تو ایران💔🍃 @Hamrahe_Shohada
همراه شهدا🇮🇷
* #داستـــان 💞 # عاشقـــانه.دو.مدافـــع💞 #قسمت_۵۴ بهش اقتدا کردم و نمازو باهم خوندیم نمیدونم تو ق
* 💞 💞 الان میخواستم پاشم بذارم. شماها هم که صبحونه نخوردید - میل نداریم مامان جان - اگه اجازه بدید من ناهار رو درست کنم اسماء جان خودم درست میکنم شما برو استراحت کن _ با اصرار های من باالخره راضی شد - خوب قورمه سبزی بذارم الان نمیپزه که - اشکال نداره یکم دیرتر ناهار میخوریم. علی دوست داره،امشبم که میخواد بره گفتم براش درست کنم. مادر علی از جاش بلند شدو اومد سمتم. کجا میخواد بره؟ وای اصلا حواسم نبود از دهنم پرید - إم إم هیچ جا مامان خودت گفتی امشب میخواد بره - ابروهامو دادم بالا و گفتم:من حتما اشتباه گفتم خدا فاطمه رو رسوند... با موهای بهم ریخته و چهره ی خواب آلود وارد آشپز خونه شد. با دیدن من تعجب کرد: إ سالم زنداداش اینجایی تو؟؟ به سالم خانم. ساعت خواب ... وای انقد خسته بودم ییهوش شدم باشه حالا برو دست و صورتتو بشور بیا به من کمک کن _ با کمک فاطمه غذا رو گذاشتم. تا آماده شدنش یکی دو ساعت طول میکشید علی پیش بابا رضا نشسته بود از پله هارفتم بالا وارد اتاق علی شدم و درو بستم به در تکیه دادم و نفس عمیقی کشیدم. اتاق بوی علی رو میداد میتونست مرحم خوبی باشه زمانی که علی نیست همه جا مرتب بود و ساک نظامیشو یک گوشه ی اتاق گذاشته بود. _ لباس هاش رو تخت بود. کنار تخت نشستم و سرمو گذاشتم رو لباس ها چشمامو بستم نا خودآگاه یاد اون بازو بند خونی که اردلان آورده بود افتادم. اشک از چشمام جاری شد. قطرات اشک روی لباس ریخت اشکهامو پاک کردم و چشمامو بستم ، دوست نداشتم به چیزی فکر کنم، به یه خواب طولانی احتیاج داشتم ، کاش میشد بعد از رفتنش بخوابم و، وقتی که اومد بیدار شم. _ با صدای بازو بسته شدن در به خودم اومدم علی بود اسماء تنها اومدی بالا چرا منو صدا نکردی که بیام ؟ آخه داشتی با بابا رضا حرف میزدی راستی علی نمیخوای بهشون بگی؟ الان با بابا رضا حرف زدم و گفتم بهش: بابا زیاد مخالفتی نداره اما مامان. قرار شد بابا با مامان حرف بزنه اسماء خانواده ی تو چی؟ خانواده ی من هم وقتی رضایت منو بیینن راضی میشن. اسماء بگو به جون علی راضی ام ... راضی بودم اما ازته دل ، جوابی ندادم ، غذارو بهونه کردم و به سرعت رفتم پایین مادر علی یه گوشه نشسته بود داشت گریه میکرد پس بابا رضا بهش گفته بود _ با دیدن من از جاش بلند شد و اومد سمتم چشماش پر از اشک بود. دوتا دستشو گذاشت رو بازومو گفت: اسماء ، دخترم راستشو بگو تو به رفتن علی راضی ؟؟ یاد مامانم وقتی اردالان میخواست بره افتادم،بغضم گرفت سرمو انداختم پایین و گفتم: بله پاهاش شل شد و رو زمین نشست. بر عکس مامان، آدم تودارو صبوری بود و خودخوری میکرد. _ دستشو گرفت به دیوار و بلند شد و به سمت اتاقش حرکت کرد. خواستم برم دنبالش که بابا رضا اشاره کرد که نرو آهی کشیدم و رفتم به سمت آشپز خونه. غذا آماده بود. سفره رو آماده کردم و بقیه رو صدا کردم اولین نفر علی بود که با ذوق و شوق اومد. بعد هم فاطمه و بابا رضا همه نشستن _ علی پرسید:إ پس مامان کو؟؟ بابا رضا از جاش بلند شد و گفت:شما غذارو بکشید من الان صداش میکنم. بعد از چند دقیقه مادر علی یی حوصله اومد و نشست. غذاهارو کشیدم به جز علی و فاطمه هیچ کسی دست و دلشون به غذا نمیرفت. علی متوجه حالت مادرش شده بود و سعی میکرد با حرفاش مارو بخندونه. _ ساعت ۵ بود گوشی رو برداشتم و شماره ی اردلان رو گرفتم. بعد از دومین بوق گوشی برداشت الو!!!* نویسنده✍"" ادامــه.دارد.... •┈┈••✾❀🍃🌺🍃❀✾••┈┈
💠امام خامنه ای (دیروز) : خیال میکردند با اینکه چند عنصر خودفروخته را تشویق کنند که بروند پناهنده بشوند به این کشور یا به آن کشور و علیه کشور خودشان لجن‌پراکنی کنند، این موجب می شود جوانهای ما ناامید بشوند؛ اشتباه کردند؛ رفتند پناهنده شدند،‌ لجن‌پراکنی هم کردند، کسی به آنها اعتنائی نکرد. ۱۴۰۱/۱۰/۲۲
مجاهدت زنان، همپای مردان....
💐💐💐💐💐 بله دیگر، خلقت فاطمه تبریک دارد، فتبارک الله احسن الخالقین.... مگر نه آنکه لولا فاطمه لما خلقتکما؟ همه هستی بخاطر وجود پنج تن آل عبا خلق شد و اگر فاطمه نبود پیامبر و علی هم نبود... فاطمه(س) محور عالم است....
دستان مادر که به دعا بلند شود خالی بر نخواهد گشت.... این دست بوسیدن ندارد؟ پس بسم الله
قبور مطهر مادر ، عمه و خواهر حضرت امام خمینی (ره)... واقع در میدان الهادی ع قم المقدسة🌷
💐احترام، ادب ورزی و محبت امام راحل به همسر مکرمه💐💐 زمان: فروردین ۱۳۱۲/ذى القعده ۱۳۵۱. مکان: لبنان، بیروت. جهت رفتن به حج تمتع مخاطب: خدیجه ثقفی تصدقت شوم؛ الهى قربانت بروم، در این مدت که مبتلاى به جدایى از آن نور چشم عزیز و قوّت قلبم گردیدم متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آئینه قلبم منقوش است. عزیزم امیدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ کند. [حالِ] من با هر شدتى باشد می‌گذرد ولى بحمدالله تا کنون هرچه پیش آمد خوش بوده و الآن در شهر زیباى بیروت هستم؛ حقیقتاً جاى شما خالى است فقط براى تماشاى شهر و دریا خیلى منظره خوش دارد. صد حیف که محبوب عزیزم همراه نیست که این منظره عالى به دل بچسبد. در هر حال امشب شب دوم است که منتظر کشتى هستیم، از قرار معلوم و معروف یک کشتى فردا حرکت می‌کند ولى ماها که قدرى دیر رسیدیم، باید منتظر کشتى دیگر باشیم. عجالتاً تکلیف معلوم نیست امید است خداوند به عزت اجداد طاهرینم که همه حجاج را موفق کند به اتمام عمل، از این حیث قدرى نگران هستیم ولى از حیث مزاج بحمدالله به سلامت، بلکه مزاجم بحمدالله مستقیم تر و بهتر است. خیلى سفر خوبى است جاى شما خیلى خیلى خالیست. دلم براى پسرت قدرى تنگ شده است. امید است هر دو به سلامت و سعادت در تحت مراقبت آن عزیز و محافظت خداى متعال باشند اگر به آقا و خانمها‌ کاغذى نوشتید سلام مرا برسانید. من از قِبَل همه نایب الزیاره هستم. به خانم شمس آفاق سلام برسانید و به توسط ایشان به آقاى دکتر سلام برسانید. به خاور سلطان و ربابه سلطان سلام برسانید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نامه شهید حاج قاسم سلیمانی به همسرشان در آخرین پیش از شهادت ✍️ بسم الله الرحمن الرحیم ▫️«فاطمه بضعه منی فمن اذاها فقد اذانی و من سرّها فقد سرّنی» ❇️ همسر گرانقدر عزیز و مهربانم حاجیه حکیمه عزیزم سلام علیکم 🔹حقیقتاً مانده‌ام در پیشگاه خداوند که چگونه می‌توانم در این روزهایِ قریبِ رفتن، حقَّ نزدیک به چهل ساله‌ی شما را اداء کنم. 🔹امیدی جز به بخشش و محبّت پیوسته‌ی شما و خداوند سبحان ندارم. 🔹روزت را تبریک می‌گویم و بخاطر این صبرِ چهل ساله دستت را می‌بوسم. 🔹از خداوند سبحان طول عمر توأم با زندگی فاطمی برایت خواهانم و از اینکه اولین سال را در روز مادر بدون مادر به سر می‌کنی برایت صبر و برای آن مرحومه‌ی مجاهد اجر و غفران الهی خواهانم. 🔸همسر ناتوانت در اداء حق الهی خود ✍️ «قاسم» 📝هفتم اسفند ۱۳۹۷
وحیات انعکاس نامِ توست در روح نیمه جان عآلم انا سائلُ الَّذی اعطَیتَ...❤️ @Hamrahe_Shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رو تبریک بگیم به مادرایی که، دست گلاشون فدای آتیشای سوزان ، نبرد حق علیه باطل کردن تا بماند بانگ الهی بر زمین 🌷
الحمدُلله على نعمِة وجود حُبَّ «فاطمة» و ذُريِتها في القلوب...
معرفی کتاب اردوگاه شهدای تخریب 🌱 بریده ای از کتاب: تازه‌وارد ۲۱ سالگی شده بودم که جنگ شروع شد. سال ۱۳۵۶ دیپلم ریاضی از دبیرستان بزرگمهر اهواز در خیابان کیامرث گرفتم که بعدها نام آن دبیرستان را به مصطفایی تغییر دادند. در آن روزها شهر اهواز به‌طور کامل خالی از سکنه نشده بود. خیلی از آن‌هایی هم که رفته بودند دائماً در حال تردّد به شهر بودند، چون محل زندگی جدید آن‌ها در شهرهای نزدیک مثل رامهرمز و شوشتر و ملاثانی بود. خیلی از مغازه‌های شهر هم فعال بودند، مخصوصاً نانوایی‌ها. البته ما چون اصلیت بختیاری داریم نان را در منزل می‌پختیم. خانوادهٔ ما حتی برای یک روز هم شهر را ترک نکردند. 🕊🌱 @Hamrahe_Shohada
♥ آیا می‌دانید در گوشه‌ای از این خاک، مادری هست كه ۹ فرزندش شهید شده؟ ۸۱۸۷ مادر : ۲ شهید. ۶۳۱ مادر : ۳ شهید. ۸۲ مادر : ۴ شهید. ۲۱ مادر : ۵ شهید. ۵ مادر : ۶ شهید. ۲ مادر : ۷ شهید. ۲ مادر : ۸ شهید. و ۱ مادر : ۹ شهید. نشر دهید و همراه ما باشید @Hamrahe_Shohada
🍀🍀🍀 حضرت آقا: باید کاری کنیم که فرزندان دست مادران را ببوسند. ◀️به پویش عملی بپیوندیم .
غروبِ این جمعه هم آمد...
این عید و خانه فقط تو را کم دارد
سلام بر نجیب که علت ما به شماست.
🌺أباصالح التمــاس دعــا🌺 أباصالح التماس دعا هر کجا رفتی ياد ما هم باش🌻 نجف رفتی کربــــلا رفتی کاظمين رفتی ياد ما هم باش🍀 أباصالح التماس دعا هرکجا رفتی یاد ماهم باش🌻 مدينه رفتی به پابوس قبر پيغمبـــــر، مادرت زهـــــرا🍀 به ديدارقبر مخفی از کوچه ها رفتی يــــاد ما هم باش🍀 أباصالح التماس دعا هرکجا رفتی یاد ماهم باش🌻 زيارت نامه که می خوانی بر مزار آن تربـــــت خاموش🍀 به دیدارِ قبر بی شمعِ مجتبی رفتی ياد مــا هم باش🍀 أباصالح التماس دعا هرکجا رفتی یاد ماهم باش🌻 بغل کردی قبر مــــادر را جای ما هـــم او را زيارت کن🍀  به دیدار نینوا رفتی نینوا رفـــتی ياد ما هم باش🍀 أباصالح التماس دعا هرکجا رفتی یاد ماهم باش🌻 شب جمعه کربــــلا رفتی يادما هم کن چون زدی بوســــه🍀 کنار قبر ابوالفضلِ با وفا رفتی ياد ما هم باش🍀 أباصالح التماس دعا هرکجا رفتی یادماهم باش🌻 بزن بوسه جای ما روی فرقِ عبــاس و اکبــر و اصغر🍀 سر قبر قاسم و قبرِ عمه ها رفتی ياد ما هم باش🍀 أباصالح التماس دعا هرکجا رفتی یادماهم باش🌻 به جای ما هم زيارت کن عمه ات را در کنج ويــــرانه🍀 برای بوسيدنِ آن دُردانه ها رفتی ياد ما هم باش🍀 أباصالح التماس دعا هرکجا رفتی یاد ماهم باش🌻 نماز حاجت که می خوانی از برای فرج مسجد کوفـــــه🍀 دعا کردی از برای فرج التماس دعا یاد ما هم باش🍀 أباصالح التـماس دعا هرکجا رفتی یادماهم باش🌻 شدي مُحرِم در مراسم حج يا مِنارفتی ياد ما هــم باش🍀 به هرجا رفتی، هرکجا رفتی ياد ما هم باش🍀 أباصــالح🌱 التماس دعا🌱 هرکجارفتی🌱 یاد ماهم باش🌱 @Hamrahe_Shohada