🪴علامه حسن زاده آملی:
🌻هر صبح که برای کار بر می خیزید،
وضویی بگیرید، بعد از آن نوزده بار
«بسم الله الرحمن الرحیم»
را به عدد حروف این آیه مبارکه تلاوت کنید.
تا آن «وضو» تطهیرتان کند و آن «بسم الله»
آفات و بلیّات و شعله های اشتغالات
جهنمی دنیا را از شما دور نماید.
#همراه_شهدا
🥀شهیدانه
✨آنها که با خدا به هم پیوند خورده اند، حتی در جدایی ها جمعند و دیگران، حتی در جمع شان، جدا هستند و این نقطه ضعف اهل باطل است که نقطه های اتصال آنها عامل جدایی شان می تواند باشد.در حالی که اهل حق، حتی در جدایی شان با هم جمعند و هماهنگند که وحدت در جهت، اختلاف در عمل را توجیه می کند و اختلاف در جهت، وحدت عمل را خنثی می سازد...
👈 تصویر: شهید حاج محمود شفیعی
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
همراه شهدا🇮🇷
╔═.🌺.═══◌✤═══╗ سه دقيقه در قيامت🔰 مثلا اگر كار محبت آميزي انجام داده، بلافاصله احساس
╔═.🌺.═══◌✤═══╗
سه دقیقه در قیامت🔰
با مطالعه مطالب اين افراد، به راحتي مي تواند صحت و سقم مطالب آنها را احساس كند. بسياري از سخنان اين افراد در كتب ديني اشاره شده است. البته برخي مواقع نيز، افرادي سودجو پيدا ميشوند تا از آب گل آلود ماهي بگيرند.
در پايان بايد اين نكته را يادآور شد كه تمام اين افراد، براي لحظاتي توانسته اند از محدوده زمان و مكان كه كالبد انسان در آن درگير است خارج شوند. آنان پيمانه عمرشان به اتمام نرسيده و فرشته مرگ، آنان را براي هميشه از دنيا جدا نكرده است. لذا در اكثر اين مشاهدات،
حرفي از بررسي اعمال، كه اعتقاد تمامي اديان است نشده، بلكه خداوند از اين طريق به بقيه انسانها يادآور ميشود كه اينقدر در دنياي مادي غرق نشوند و خودشان را براي بازگشت و معاد آماده سازند. با بيان اين مقدمه نسبتاً طولاني به سراغ يكي از كساني ميرويم كه
تجربهاي خاص داشته است. كسي كه براي چند دقيقه از دنياي مادي خارج ميشود و با التماس به اين دنيا بر ميگردد! خاطرات زيباي او در نوع خود بي بديل است. وقتي پس از پيگيري بسيارتوانستم ايشان را ببينم و گفتگو انجام شد، به اين نتيجه رسيدم كه صحبتهاي او، گويي بيان مطالب كتابهاي معاد است! شما هم با ما همراه شويد.
✳️ گذر ايام
پسري بودم كه در مسجد و پاي منبرها بزرگ شدم. در خانواده اي مذهبي رشد كردم و در پايگاه بسيج يكي از مساجد شهر فعاليت داشتم. در دوران مدرسه و سالهاي پاياني دفاع مقدس، شب و روز ما حضور در مسجد بود. سالهاي آخر دفاع مقدس، با اصرار و التماس و دعا و ناله به درگاه خداوند، سرانجام توانستم براي مدتي كوتاه، حضور در جمع رزمندگان اسلام و فضاي معنوي جبهه را تجربه كنم. راستي، من در آن زمان در يكي از شهرستانهاي كوچك استان
اصفهان زندگي ميكردم. دوران جبهه و جهاد براي من خيلي زود تمام شد و حسرت شهادت بر دل من ماند.
اما از آن روز، تمام تلاش خودم را در راه كسب معنويت انجام ميدادم. ميدانستم كه شهدا، قبل از جهاد اصغر، در جهاد اكبر موفق بودند، لذا در نوجواني تمام همت من اين بود كه گناه نكنم. وقتي به مسجد ميرفتم، سرم پايين بود كه نگاهم با نامحرم برخورد نداشته باشد. يك شب با خدا خلوت كردم و خيلي گريه كردم. در همان حال و هواي هفده سالگي از خدا خواستم تا من آلوده به اين دنيا و زشتيها و گناهان نشوم. بعد با التماس از خدا خواستم كه مرگم را زودتر برساند.
گفتم: من نميخواهم باطن آلوده داشته باشم. من ميترسم به روزمرگي دنيا مبتلا شوم و عاقبت خودم را تباه كنم. لذا به حضرت عزرائيل التماس ميكردم كه زودتر به سراغم بيايد! چند روز بعد، با دوستان مسجدي پيگيري كرديم تا يك كاروان مشهد براي اهالي محل و خانواده شهدا راه اندازي كنيم.
⏪پایان قسمت 5⃣
↩️ ادامه دارد
╚═◌✤═════.🌺.═╝
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
کوچه هایمان را به نام شهیدان کردیم
که هرگاه آدرس منزلمان را میدهیم
بدانیم و بدانند
از گذرگاه خون کدام شهید است که با آرامش به خانه میرسیم.
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
ارتش سوریه مواضع گروه های تروریستی در استان ادلب را هدف حملات شدید توپخانه ای قرار داد.
اتحادیه عرب تجاوزات روزافزون رژیم صهیونیستی علیه ملت فلسطین را که آخرین مورد آن شهادت سه فلسطینی در اردوگاه بلاطه بود، محکوم کرد
پدری رفت ؛
دختری هنوز ایستاده ...
📌 #دختر_شهید
"سردار عباس طالبی"
در روز تشییع پیکر پدرش
اسلحه او را به دست گرفته است.
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از بس نداشته هامون رو به رخمون کشیدن
نذاشتن اینا رو ببینیم👆
#خودتحقیرنباشیم
#خودباوری
#ایران_قوی
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
همراه شهدا🇮🇷
╔═.🌺.═══◌✤═══╗ سه دقیقه در قیامت🔰 با مطالعه مطالب اين افراد، به راحتي مي تواند صحت و سق
╔═.🌺.═══◌✤═══╗
سه دقيقه تا قیامت🔰
با سختي فراوان، كارهاي اين سفر را انجام دادم و قرار شد، قبل از ظهر پنجشنبه، كاروان ما حركت كند. روز چهارشنبه، با خستگي زياد از مسجد به خانه آمدم. قبل از خواب، دوباره به ياد حضرت عزرائيل افتادم و شروع به دعا براي نزديكي مرگ كردم. البته آن زمان سن من كم بود و فكر ميكردم كار خوبي ميكنم. نميدانستم كه اهل بيت: ما هيچگاه چنين دعايي نكرده اند. آنها دنيا را پلي براي رسيدن به مقامات عاليه ميدانستند. خسته بودم و سريع خوابم برد. نيمه هاي شب بيدار شدم و نمازشب خواندم و خوابيدم.
بلافاصله ديدم جواني بسيار زيبا بالاي سرم ايستاده. از هيبت و زيبايي او از جا بلند شدم. با ادب سلام كردم. ايشان فرمود: »با من چكار داري؟ چرا اينقدر طلب مرگ ميكني؟ هنوز نوبت شما نرسيده.« فهميدم ايشان حضرت عزرائيل است. ترسيده بودم. اما باخودم گفتم: اگر ايشان اينقدر زيبا و دوست داشتني است، پس چرا مردم از او ميترسند؟! ميخواستند بروند كه با التماس جلو رفتم و خواهش كردم مرا
ببرند. التماسهاي من بي فايده بود. با اشاره حضرت عزرائيل برگشتم
به سرجايم و گويي محكم به زمين خوردم! در همان عالم خواب ساعتم را نگاه كردم. رأس ساعت 12 ظهر
بود. هوا هم روشن بود! موقع زمين خوردن، نيمه چپ بدن من به
شدت درد گرفت. در همان لحظات از خواب پريدم. نيمه شب بود. ميخواستم بلند شوم اما نيمه چپ بدن من شديداً درد ميكرد!! خواب از چشمانم رفت. اين چه رؤيايي بود؟ واقعاً من حضرت عزرائيل را ديدم!؟ ايشان چقدر زيبا بود!؟
روز بعد از صبح دنبال كار سفر مشهد بودم. همه سوار اتوبوسها بودند كه متوجه شدم رفقاي من، حكم سفر را از سپاه شهرستان نگرفته اند. سريع موتور پايگاه را روشن كردم و باسرعت به سمت سپاه رفتم. در مسير برگشت، سر يك چهارراه، راننده پيكان بدون توجه به چراغ قرمز، جلو آمد و از سمت چپ با من برخورد كرد. آنقدر حادثه شديد بود كه من پرت شدم روي كاپوت و سقف
ماشين و پشت پيكان روي زمين افتادم.
نيمه چپ بدنم به شدت درد ميكرد. راننده پيكان پياده شد و بدنش مثل بيد ميلرزيد. فكر كرد من حتماً مرده ام.
يك لحظه با خودم گفتم: پس جناب عزرائيل به سراغ ما هم آمد!
آنقدر تصادف شديد بود كه فكر كردم الان روح از بدنم خارج ميشود. به ساعت مچي روي دستم نگاه كردم. ساعت دقيقاً12 ظهر بود. نيمه چپ بدنم خيلي درد ميكرد! يكباره ياد خواب ديشب افتادم. با خودم گفتم: »اين تعبير خواب ديشب من است. من سالم ميمانم. حضرت عزرائيل گفت كه وقت
رفتنم نرسيده. زائران امام رضا(ع)منتظرند. بايد سريع بروم.« از جا بلند شدم. راننده پيكان گفت: شما سالمي! گفتم: بله. موتور را از جلوي پيكان بلند كردم و روشنش كردم.
با اينكه خيلي درد داشتم به سمت مسجد حركت كردم. راننده پيكان داد زد: آهاي، مطمئني سالمي؟
⏪ پایان قسمت 6⃣
↩️ ادامه دارد
╚═◌✤═════.🌺.═╝
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم پخش نشده از اقامه نماز جماعت به امامت شهید کاوه
🌱 اول خرداد ۱۳۴۰ — سالروز تولد سردار رشید سپاه، شهید محمود کاوه
💠 فرمانده مومن و دلاور لشکر ویژه شهدا —- اعجوبه جنگهای چریکی در درگیریهای کردستان در دهه 60
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada