💠 امام صادق عليه السلام:
💠خانه اى كه در آن قرآن خوانده نمى شود و از خدا ياد نمى گردد، سه گرفتاری در آن خانه بوجود می آید:
1️⃣ بركتش كم شده،(دائم مشکل مالی دارند.)
2️⃣ فرشتگان آن را ترك مىكنند(رحمت و فیض خاص خداوند به آن خانه نازل نمی شود.)
3️⃣ شياطين در آن حضور مىيابند.
(نزاع و جدال در آن خانه زیاد است.)
📚كافى، ج۲، ص٤٩٩ ح١
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
همراه شهدا🇮🇷
.
📗 ادامه کتابِ
《 راستي دردهایم کو ؟ 》
۱۶
... قرارمان این بود که عقد موقت را تا سیویک شهریور بخوانند و بعد هم برویم سر خانه و زندگیمان. فرصت هفتماههای برای مهیا کردن کلبهی کوچکِ زندگی مشترک. صبح که فاطمه را دیدم، قول و قرارهایمان را گذاشتیم:«وقتی عقد موقت رو خوندن، شما توی قسمت خانومها باش و از همونجا بله رو بگو!»
وسط زمستان گرمم شده! آینهای اگر روبرویم بود، از درستی گمانهام مطمئن میشدم که گونههایم سرخ شدهاند از خجالت! با بابا روی یکی از مبلها مینشینیم. فرو میروم توی مبل! حاجآقا دیانی، تلاش میکند که مجلس را گرم کند. صدایش را دوست دارم. حواسم را میدهم به صدایش تا بتوانم هیجان و خجالت ترکیبشدهی درونم را به دست بگیرم!
فکرم پیش فاطمه است. یعنی او دارد به چی فکر میکند؟ او هم مثل من خجالت کشیده؟ شمارش معکوس برای وصال! دفترچهای که با عشق از بازار خریده بودیم، حالا پر میشود از کلماتی که برایم عاشقانهاند؛ عقدنامه! حاجآقا دیانی، حالا دیگر فقط شوهرِ عمه نیست، وکیل من و فاطمه هم هست! شروع میکند به خواندن مقدمات! سعی میکنم ذهنم را یکجا نگه دارم که بشنوم.
-آیا وکیلم شما را به عقد موقت آقای عباس دانشگر دربیاورم؟
اسم من و فاطمه و وکالت حاجآقا و بلهی فاطمه، کنار هم! عجب مراعات نظیری! توی دل مردها هم مگر رخت میشویند؟ فاطمه از بزرگترها اجازه میگیرد و بله را میگوید اما همه مرا نگاه میکنند! شیرینی میخوریم؛ شیرینیِ وصال. حاجآقا شعر میخواند برای داماد؛ برای من. شعرهایش فقط روی کاغذ نمیمانند؛ بلندم میکنند که «بوسهای بر گل رخسار پدرزن بزنم!»
📔#راستی_دردهایم_کو
#همراه_شهدا
همراه شهدا🇮🇷
. 📗 ادامه کتابِ 《 راستي دردهایم کو ؟ 》 ۱۶ ... قرارمان این بود که عقد موقت را تا سیویک شهریور
به جای روی عمو -که حالا یک چین به پیشانیاش افتاده- دستش را میبوسم و مهرش، سرازیر میشود به قلبم.
شعر حاجآقا باز مرا میبرد به سوی پدر که «بوسه بر دست پدر بهر تشکر بزنم!» دست بابا را میگیرم. تصویر روزهایی که برای انارچینیِ باغ، میرفتم به کمکش تا دستهایش کمتر آزرده شوند توی ذهنم جان میگیرد. میبوسم دستهای بابا را. و کاش میشد که بگویم چقدر دوستش دارم...
📔#راستی_دردهایم_کو
#همراه_شهدا
~🕊
🌿#کلام_آسمانیها💌
سعی ڪنید سڪوتشما
بیشتر از حرفزدن باشد
هر حرفی را ڪه می خواهید بزنید
فڪر ڪنید ڪه آیا ضرورۍ هست یا نه؟
هیچ وقت بی دلیل حرف نزنید..
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری🕊
#همراه_شهدا
هر چه میرزا کوچک ، دکتر حشمت را نصیحت کرد که با ما بیا ، گوش دکتر بدهکار نبود...
میرزا گفت:
راستش رو بگو خبریه؟
وعده ای بهت دادن؟
دکتر ابتدا انکار کرد...
گفت خسته م پای آمدن با شما در ادامه راه رو ندارم....
میرزا گفت اگر وعده ادامه تحصیل در اروپا بهت دادن وعده ی کاذبی هست!
میرزا گفت من و تو رو بگیرن کارمون با کرام الکاتبین هست!
دکتر گفت: نامه بهم دادن (امان نامه)
در پایان خود را تسلیم قزاق های رضا خان کرد و شد آنچه میرزا به او گفته بود...
ما اکثر العبر و اقل الاعتبار!!
#همراه_شهدا
7.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚠️عاقبت اعتماد به دشمن و ساده لوحی!!
🎥مکالمه میرزاکوچک خان با دکتر حشمت
#همراه_شهدا
articles-2659-rasme asheghi - rasool najafiyan.mp3
4.65M
میرن شهیدا ولی از اونها
راه و رسمشون به جا می مونه
🎙رسول نجفیان
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
اگر تکه تکه هم بشوم دست از دین اسلام بر نمیدارم☝️. بترسید از اینکه هر هفته نامه اعمال ما دو مرتبه پیش #امام_زمان(عج) باز میشود. نکند خدای ناکرده امام زمان(عج) از دست ما ناراحت و شرمنده شود.
#شهید_رضا_قنبری
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
◻آیت الله العظمی بهجت(ره):
«اگر اهل تهران هفتهای یک مرتبه به زیارت حضرت عبدالعظیم نروند، جفا کردهاند».
ناقل: حجةالاسلام علی بهجت
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
✅ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَنْ بِزِيَارَتِهِ ثَوَابُ زِيَارَةِ سَيِّدِ الشُّهَدَاءِ يُرْتَجَى
امام هادی (علیه السلام) خطاب به یکی از اهالی ری:
بدان که اگر قبر عبد العظیم در شهر خودتان را زیارت کنى، همچون کسى باشى که حسین بن على (علیهما السلام) را زیارت کرده باشد.
📚میزان الحکمه ح۷۹۸۴
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada