eitaa logo
همراه شهدا🇮🇷
2.3هزار دنبال‌کننده
13.3هزار عکس
7.1هزار ویدیو
73 فایل
ٖؒ﷽‌ 💌#شهـבا امامزاבگاט عشقنـב كـہ مزارشاט زيارتگاـہ اهل يقين است. آنها همچوט ستارگانے هستنـב کـہ مے تواט با آنها راـہ را پیـבا کرב. پل ارتباطی @Mali50 @Hamrahe_Shohada #کپی_ازاد
مشاهده در ایتا
دانلود
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @Hamrahe_Shohada
السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یااباصالحَ المَهدی یاخلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولای ْ الاَمان الاَمان الاَمان ورحمة الله وبرکاته @Hamrahe_Shohada
🥀🌱شهیداسماعیل پروان سن ۲۱ سال_مزار:روستای ناصرکیاده ازتوابع لاهیجان استان گیلان معرف : خواهرزاده گرامی شهید خانم زهراپور خرسند _🥀🍃🥀🍃🥀🍃__
🌺🍃 شهید اسماعیل پروان ،بيســت و نهم ارديبهشت،۱۳۴۰ در روستاي ناصر كياده از توابع شهرستان الهيجان به دنيا آمد. 🌺🍃 پدرش حسن، كشاورز بود و مادرش خديجه نام داشــت. تا پايان دوره ابتدايي درس خواند. او نيز كشــاورز بود. 🌺🍃 به عنوان ســرباز ارتش در جبهه حضور يافت. يازدهم آبان ۱۳۶۱ در موســيان غرق و شهيد شد. مدفن وي در زادگاهش واقع است. ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯ @Hamrahe_Shohada
💌 وصیت نامه شهید والامقام 🥀🍃🥀🍃اسماعیل پروان 💥پيرو راه امام حسين (ع) باشيد و به نداي « هل من ناصر ينصرني » امام ، پاسخ دهيد . براي حفظ انقلاب از جان و مال خود دريغ نورزيد . 💥اين انقلاب ، زمينه ساز ظهور حضرت مهدي (عج) است و با آمدن آن عزيز ، انشاء ا... مشکلات حل خواهد شد و دنيا رو به خوشبختي خواهد رفت. و مستضعفين جهان از دست مستکبران نجات پيدا خواهند کرد. برايم لباس سياه نپوشيد، بلکه لباس سپيد بپوشيد زيرا من به مقام بلند شهادت رسيده ام. 💥پدر و مادرم ، اگر عزاداري کنيد و شيون بيش از حد بکنيد و هميشه سينه خود را چاک دهيد در حق من ظلم کرده ايد .پدر و مادرم استوار باشيد و مستحکم و خوشحال چون پسر شما خوشبخت شده است و به مهماني خدا شتافته است(همه از خداييم و به سوي او مي رويم). 💥من به نداي حسين (ع) گوش فرا دادم و به ياري حسين زمان خميني بت شکن شتافتم اکنون که از ميان شما مي روم و تمام هستي خويش را که هستي خودم يعني جانم بوده به ياري حسين زمان شتافتم و از شما مردم هم می خواهم تمامي هستي خود را در راه انقلاب نهاده و با کوشش هرچه تمامتر در راه به ثمر رسيدن انقلاب فعاليت کنيد بدانيد که اين انقلاب راه آماده سازي ظهور حضرت مهدي (عج) است و با آمدن امام زمان همه مشکلات حل مي شود و پدر و مادرم بايد شما افتخار کنيد و هميشه سر خود را بالا نگهداريد چون پسر شما راه حسين (ع) را در پيش دارد و به بالاترين مقام يعني شهادت نائل شد. 💥پدر و مادرم با اينکه جوان خود را از دست مي دهيد از شما خواهش دارم که براي من عزاداری نکنيد و براي من شادي کنيد ، چون من به آرزوي خود که شهادت بود رسيدم بايد شما افتخار کنيد و هميشه سر خود را بالا نگهداريد چون پسر شما راه حسين را در پي داشت و به بالاترين مقام يعني شهادت نائل شد مادرم عوض لباس سياه لباس سفيد بپوش و فکر کن که پسرت عروسي مي کند و اين را بدان که عروسي کجا و مقام شهادت کجا ؟ پسرت مثل اينکه هزار بار عروسي کرده چون مقام شهادت بالاتر از اينهاست ╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯ «اَلَّلهُم‌عجِّل‌‌لِوَلیِڪَ‌‌الفرَج» @Hamrahe_Shohada
🌷من از هر کس که به ولایت امام خامنه‌ای (مد ظله العالی) باشد، برای همیشه دلگیر و ناراحت هستم. در سال شصت و یک هجری (ع) برای دفاع از خیمه حضرت زینب (س) دو دست و چشمانش را از دست داد، اکنون نوبت من است که برای دفاع از حرم (س)دست و چشمانم را از دست بدهم."🌷 @Hamrahe_Shohada
🍃استاد فاطمی‌نیا(ره): بدترین سخن این است که دعا کردم و نشد! زیارت رفتم و نشد! این نشدها شیطانی است! هیچ دعا کننده‌ای دست خالی بر نمیگردد...اگر به صلاح باشد همان راواگر به صلاحش نباشد بهتر از آن را میدهند... @Hamrahe_Shohada
همراه شهدا🇮🇷
‍ #قسمت_سوم #شهيد_مهدي_زين_الدين از قدیم گفته اند آدم ها توی سفر بیش تر با هم آشنا می شوند . سفر س
آن چند روز عالی بود . در این مدت فهمیدم پاسدارها هم آدم های معمولی مثل ما هستند . غذا می خورند ، حرف می زنند . آدم هایی که خوبی هایشان از بدی هایشان بیشتر است ، باهم خرید هم رفتیم . هیچ کداممان نمی دانستیم چه کار باید کنیم . برای زندگی ای که خرید کردن و مصرف کردن هدفش باشد ساخته نشده بودیم . در بازارهای سوریه خیلی دنبال سوغاتی مناسب بودم . آخرش ده تا سجاده خریدم . آقا مهدی هم یک ساعت خرید تا به مجید سوغات بدهد ؛ تا هر وقت دستش را نگاه می کند یاد او بیفتد . یک بار همین جور که ویترین مغازه ها را نگاه می کردیم ، جلوی یک لوازم آرایشی ایستادیم . خانمی داشت رژ لب می خرید . آقا مهدی هم رفت تو . همان جا ایستاد . از فروشنده پرسید " این ها چیه . " فروشنده های اطراف هتل اغلب فارسی بلد بودند گفت " رژ لبه بیست و چهار ساعته است . " پرسید " یعنی چی ؟ " آقایی که هم راه آن خانم بود گفت " یعنی امروز بزنی تا فردا معلوم می شه . " خنده مان گرفت و زدیم از مغازه بیرون . همین تا دو ساعت برایمان اسباب شوخی خنده بود . بعد خودم یک بار تنهایی رفتم و سرو سوغات برای فامیل هردویمان گرفتم . لبنان که می خواست برود نگران بودم . حاج احمد متوسلیان هم که آن جا اسیر شده بود . گفتم " اون جایی که می روی جنگه ؟ اگر هست بگو . من که تا اهوازش را با تو آمده ام . " گفت " نه ، بابا ، خبری نیست . من اینجا شهید نمی شوم . قراره تو وطن خودمان شهید شویم . " اولین بار در سوریه بود که حرف از شهادت زد . برگشتنی از سوریه دیگر خودمانی تر شده بودیم . دیگر صدایش نمی کردم آقا مهدی . راحت می گفتم مهدی . دلیلش شاید بچه ای بود که به زودی قرار بود به دنیا بیاید . دیگر شرم و حیای تازه عروس و دامادها را نداشتیم . حرف هایمان را راحت تر به هم می گفتیم . 🌸پايان قسمت چهارم داستان زندگي 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ما به شهیدان نمیگوییم خداحافظ بلکه میگوییم به امید دیدار . . . @Hamrahe_Shohada
با هم‌ رفتیم‌ قم‌ جلو ضریح‌ بهم گفت: احمد‌، آدم‌ باید‌ زرنگ‌ باشه! ما از‌ تهران‌ اومدیم‌ زیارت‌ باید‌ یه‌ هدیه بگیریم... گفتم‌: چی‌ میخوای؟ گفت: شهادت... راوی: دوست شهید @Hamrahe_Shohada