eitaa logo
. حَنیفـھ☁️ .
3.3هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
753 ویدیو
5 فایل
__ _ بھ‌توکل‌نام‌اَعظمـت🌿 . رسانہ‌فرهنگی‌/هنرۍحنیفھ . وَ بڪاوید ؛ 🐋| @Haniinfo * نشـرمُحتواهمراھِ‌حفظ‌نشـان‌واره ! بیمه‌شده‌ۍ‌حضـرت‌زهـراۜ . 🤍 .
مشاهده در ایتا
دانلود
قرار بود که مسلمانان از پیامبر یادبگیرند، بہ‌اهل این خانہ‌ مدام سلام دهند...
قرار نبود کسی اهل این خانه را آزار دهد..
قرار نبود بروند درخانه‌ی کسی...
هیزم هم ببرند...
صدا بلند کنند...
اهل این خانه را بترسانند!
قرار نبود آتش روشن کنند...
زن را بزنند... خانوم خانه...
مادر حسن... مادر حسین...
دختر پیامبر را...
زینب را یکی از زیر دست و پا بیرون بکشد...
وایِ‌من!😓😭
مادرم فاطمہ...
- فاطمه پاره‌ی تن من است... هرکه اون را آزار دهد، من را آزار داده و هرکه او را به غیظ آورد، مرا به غیظ آورده و هرکه او را شاد کند، من را شاد کرده... 💔 حتما از یادشان نرفته بود این سخن پیامبر را...
اما...
عُمَر آمده بود... تعدادی از اراذل و اوباش هم با دسته‌هایی هیزم دنبالش...
ابتدا در زدند... فاطمه‌زهراۜ گفت: من اجازه نمی‌دهم وارد خانه‌ام شوید...
یا رسول‌اللّه؛ اگر شما بودید و کسی اذن ورود به خانه‌اش را نمی‌داد، شما برمی‌گشتید...
اما این‌ها دوباره در زدند و فاطمه‌زهراۜ اذن ورود نداد...
عُمَر صدا بلند کرد: اگر در را باز نکنی خانه را با اهلش به آتش می‌کشیم...
یعنی با حسن و حسین و زینب و...
مادر گفت: با این‌که می‌دانید این خانه، خانه‌ی دختر پیامبر است و نوه‌های پیامبر این‌جا هستند؟
و جواب‌شان آتشی بود که زبانه کشید...
یا رسول‌اللّه، در خانه‌ای که دستان شما بارها روی آن نشسته بود، در آتش سوخت... و با لگد!
ای رسول خدا... فقط این‌که از تمام مردمی که با علی بیت کردند، تعداد کمی پای امیرمومنان ماندند...
فاطمه، دخترت، با جان و مال و فرزندانش پای ولایت ایستاد..
عُمَر به قنفذ گفت: دست فاطمه را از کمر علی کوتاه کن!
من بلد نیستم روضه بنویسم...
این اشک‌ها خودشان جاری می‌شوند... تاریخ نوشته...
میون اشکاتون برای من و خادم‌های دیگه هم دعا کنید...