اهای تویی که داری این پیام و میخونی،
یه دقیقه صبر کن!
شاید الان توی دلت هی بگی ای کاش میرفتم فلسطین کمک مردم مظلوم و حسرت میخوری...
نمیتونی از جونت مایه بزاری،
پس حالا لطف کن و به جای حسرت خوردن پنج تا امن یجیب به نیت اینکه گره از کارشون باز شه، پیروز شن، و صهیونیست از بین بره بخون
کار سختی نیست
شاید فقط دودقیقه ازت وقت بگیره...
• أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَكْشِفُ السُّوءَ •
#فلسطین
#غزه
-تُویۍبهانہےآنابرهاڪہمۍگریند،
بیاڪہصافشوداینهـواےبارانۍ💦
#امام_زمانم❣
حَنـʜᴀɴɪɴـین'🤍
شهیده طاهره اشرف گنجویی✨
شهیده طاهره اشرف گنجویی فرزند رضا در سال1348 در سرآسیاب فرسنگی به دنیا آمد و در دوران مبارزات علیه رژیم پهلوی با اینکه سن و سالی نداشت، در شعارنویسی و راهپیمایی بسیار فعال بود و در دوران جنگ به عنوان امدادگر در پشت جبهه خدمت میکرد.
روایت مادر شهیده از خصوصیات و لحظهٔ شهادت فرزندشان⇩
طاهره در ماه محرم به دنیا آمد و با ورودش به خانه، خیر و برکت وارد زندگی ما شد و اگر ما در بیان صحبت و یا مطلبی اشتباه انجام میدادیم، با زبان نرم و منعطف به ما تذکر میداد.
دخترم دوره امدادگری را با خواهرش گذراند و خود من نیز به آنها کمک میکردم که در این عرصه مسلط شوند و در زمان جنگ در پشت جبهه به عنوان یک نیروی امدادگر کمک میکردند.
مادر شهیده با اشاره به اینکه طاهره در تربیت معلم درس خواند و شغل معلمی را انتخاب کرد، فرمودند: وی در سال1371 به روستای بارگاه کهنوج منتقل شد و با علاقه بسیار به آموزش دانشآموزان این روستا همت گماشت.
ایشان با بیان اینکه مردم این روستا از نظر مالی در تنگنا بودند و طاهره قبل از اینکه به روستا برود اقدام به خرید کیف، کفش و لوازمالتحریر برای دانش آموزان میکرد و میگفت: این بچهها ذخیره انقلاب هستند و نباید کمبودی داشته باشند!
سهماه از خدمتش در روستای بارگاه میگذشت که در ایام شهادت حضرتزهراۜ بود و آذر سال1371
به طاهره گفتم: من هم با شما به روستا میآیم و ایشان قبول کرد. در اتوبوس بودیم که به من بیمقدمه گفت: مادر میدانی امشب شب شهادت حضرتزهرا است، تو مواظب بچهها باش که قرآن، نماز و درسهایشان را فراموش نکنند و من با تعجب به ایشان نگاه میکردم.
وی ادامه داد: طولی نکشید که چند نفر اشرار به اتوبوس تیراندازی کردند و پس از اینکه اتوبوس ایستاد، هر چه طاهره را صدا کردم جواب نداد و من به یاد حضرت زهراۜ و حضرتزینبۜ بسیار گریه کردم.
روایت خواهر شهیده از خصوصیات و آرزوی شهادت خواهر⇩
با خواهرم در پشت جبهه کارهای امدادگری مانند بافت کلاه و شال و پخت مربا را انجام میدادیم و با تأکید خواهر شهیدم به آموزش تیراندازی پرداختیم و ایشان میگفت: باید کار با اسلحه هم یاد بگیریم که هر لحظه لازم باشد، زنان نیز در میدان حاضر شوند.
طاهره عاشق شغلش بود و همیشه دوست داشت شهید شود و در جواب من که میگفتم شهادت مال مردها است، میگفت: من دوست دارم معلم بچههای عشایر شوم و همانجا هم به شهادت برسم.
10.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اسلامعلیکسیدهزینب♥️✨
#ولادت_حضرت_زینب
السلامعليالحسين
وعليعليأبنالحسين
وعليأولادالحسين
وعلياصحابالحسين✨
#امام_حسین_من♥️