سکوت همیشه به معنای رضایت نیست.
گاهی یعنی خستهام از اینکه مدام به کسانی که هیچ اهمیتی به فهمیدن نمیدهند توضیح دهم!
•••🌱•••
@Harf_Akhaar
1.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌱🌱🌱°ْ•°ْ•°ْ•°ْ•°ْ•
همیشه!
مراقب حرف هایی
که میزنی باش!
مخصوصا وقتی
عصبی یادلخور هستی.
بعضی کلمات
همچو تَرکِشی می ماند
که کنارِ قلب می نشیند.
نمی کُشد!
ولی...
تاآخر عمر عذاب میدهد...!
@Harf_Akhaar
من نمیدونم مامانا چجوری انقدر زرنگن ، همیشه ظرفا شسته س ، لباسا تمیزه، جلوی پاشون همینجوری که دارن میرن مرتب میکنن، از مسافرت برگشتنی همه خسته ان اما مامان وسایلو مرتب میکنه چایی میزاره غذا میپزه ، حواسش به همه چیز هست، دست از پا خطا کنی میفهمه، از خواب هم بیدارش کنی درجا کارتو راه میندازه . جواب همه سوالا رو میدونه و همه اعضای خانواده رو عین کف دستش میشناسه..
الهی همیشه حالت خوب باشه مامان، همیشه باشی، همیشه بمونی برامون، الهی همیشه تنت سالم باشه، الهی همیشه بخندی که وقتی میخندی قلبم خوشحاله...🌱
•••🤍🌼•••
@Harf_Akhaar
1.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گاهی فقط بیخیال باش...
وقتی قادر به تغییرِ بعضی چیزها نیستی؛
روزت را برایِ عذابِ داشتنها و افسوسِ نداشتنها خراب نکن!
دنیا همین است؛
همهی بادهای آن موافق،
همهی اتفاقات آن دلنشین،
و همهی روزهای آن خوب نیست!
اینجا گاهی حتی آب هم سربالا میرود...
پس تعجبی ندارد اگر آدمها جوری باشند که تو دوست نداری!
گاهگاهی در انتخابهایت تجدیدنظر کن.
فراموش نکن؛
تو مجاز به انتخابِ آدمهایی، نه تغییرِ آنها...
‹🤍🌼›
@Harf_Akhaar
دوست عجب امنيت خوبي ست؛
ميتواني با او خودِ خودت باشي!
ميتواني دردهايت را-هرچندناچيز،هرچند گران-بي خجالت با او در ميان بگذاري!
از حماقت هايت بگویی...
دوست انتخاب آزاد توست،اختيار توست!
نامش را در شناسنامه ات نمي نويسند،
نامت را در شناسنامه اش نمي نويسند!
دوست عرف نيست،
عادت نيست،
معذوريت نيست،
دوست از هر نسبتي مبراست!
دوست سايبان دلچسبي ست تا خستگي ات را با او به فراموشي بسپاري...
‹🤍🌼›
@Harf_Akhaar
🌱🌱🌱
اگه روی اتفاق بدی که افتاده تمرکز کنی
رنج و غمت ادامه پیدا میکنه...
اما اگر روى درسی که گرفتی تمرکز کنی
رشدت ادامه پیدا میکند...
‹🤍🌼›
@Harf_Akhaar
سعی کنید در جمع خانواده همسر،
سکوت کردن رو فراموش نکنین اظهار نظرهاتونو به حداقل برسونید...!!!
🌱گاهی یه لبخند ساده،
🌱گاهی فقط سرتکون دادن و تایید کردن به شرط قابل تایید بودن حرفشون
🌱گاهی با یه سری الفاظ تعارفی مثلا : نظر لطف شماست، زنده باشین،ایشالله، ماشالله و ....
میدونید چه اتفاقی میفته ؟
🌱اینجوری اولا عاقل تر به نظر میایین و
🌱دوما اینکه احتمال خطا و سوتی و سوءتفاهم پایین تر میاد.
‹🤍🌼›
@Harf_Akhaar
4.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ویژگی های زن و شوهر بهشتی...!
‹🤍🌼›
@Harf_Akhaar
بزرگترین اشتباهی که مردم؛
در روابط انسانی مرتکب میشوند،
این است که؛
بجای آنکه مراقب و نگران،
رفتار و اعمال و پندار خود باشند،
نگران رفتار و اعمال دیگرانند...!🌱
@Harf_Akhaar
1.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🤍🌼
ای بنده من!
با من باش تا با تمام خدایی ام
باتو باشم
و بدان همه قدرت ها از ان من است...
#حسبی_الله 🌱
@Harf_Akhaar
🔴 مگر می شود این عالم خدایی نداشته باشد
پادشاهی بود دهری مذهب. وزیری بسیار عاقل و زیرک داشت.هرچه ادله و براهین برای شاه بر اثبات وجود صانع اقامه می کردند که این آسمان ها و زمین را خدا خلق کرده و ممکن نیست این بناهای به این عظمت بدون صانع و خالق موجود شود و ممکن نیست یک بنایی بدون بنا و استاد و معمار ساخته شود، پادشاه قبول نمی کرد.
بنابراین وزیر، بنای یک باغ و درخت ها و عمارتی در بیرون شهر گذارد.بعد از اینکه تمام شد، یک روز پادشاه را به بهانه شکار از آن راه برد.چون چشم پادشاه بر آن عمارت عالی افتاد متعجب شد.
از وزیر پرسید این عمارت را که بنا کرده و چه وقت بنا شده است؟ وزیر گفت کسی نساخته، خودش موجود شده است. پادشاه اعتراض شدیدی کرد. گفت این چه حرفی است که می زنی، چگونه می شود بنایی بدون معمار ساخته شود؟ وزیر جواب داد چگونه یک بنایی کوچک بدون معمار غیر معقول است؟
چگونه می شود بنای این آسمان ها و زمین ها و گردش ماه و خورشید و ستاره ها بدون صانع و خالق موجود شده باشد؟ آن وقت پادشاه تصدیق نمود و مسلمان و موحد شد.
@Harf_Akhaar
‹🤍🌼›
#پندانه
طمع، عزت را از انسان میگیرد
عارف معروفی به مسجدی رفت كه دو ركعت نماز بخواند.
کودکان در آن مسجد درس میخواندند و وقت نانخوردن كودكان بود.
دو كودک نزدیک عارف نشسته بودند. یكی پسر ثروتمندی بود و دیگری پسر فقیری.
در زنبیل پسر ثروتمند پارهای حلوا بود و در زنبیل پسر فقیر نان خشک. پسر فقیر از او حلوا خواست.
آن كودک گفت:
اگر خواهی كه پارهای حلوا به تو دهم، سگ من باش و چون سگان بانگ كن.
آن بیچاره بانگ سگ كرد و پسر ثروتمند پارهای حلوا بدو داد.
بار دیگر بانگ میكرد و پارهای دیگر میگرفت. همچنین بانگ میكرد و حلوا میگرفت.
عارف در آنان مینگریست و میگریست.
كسی از او پرسید:
ای شیخ! تو را چه رسیده كه گریان شدهای؟
عارف گفت:
نگاه كنید كه طمعكاری به مردم چه رسانَد. اگر آن كودک بدان نان تهی قناعت میكرد و طمع از حلوای او برمیداشت، سگ همچون خویشتنی نمیشد.
@Harf_Akhaar