eitaa logo
حرف آخر • حکایت و پند •
69.7هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
4.9هزار ویدیو
0 فایل
تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران 🇮🇷 -سخنان پر مفهوم بزرگان ایران و جهان -حکایت های جالب و آموزنده تعرفه تبلیغات 👇 https://eitaa.com/joinchat/1314784094C8c098d28af
مشاهده در ایتا
دانلود
‹‹ این متن بسیار زیبا رو از دست ندین ! ›› پرنده هایی که روی شاخه نشستند، هرگز ترس از شکستن شاخه ندارند ... زیرا اعتماد آنها به شاخه ها نیست، بلکه به بالهایشان است ... همیشه به خودت اعتماد داشته باش، خودت را باور کن! همیشه خودت را نقد بدان، تا دیگران تو را به نسیه نفروشند ... سعی کن استاد تغییر باشی، نه قربانی تقدیر ... "در زندگیت به کسی اعتماد کن که به او ایمان داری نه احساس" و هرگز، به خاطر مردم تغییر نکن! این جماعت هر روز تو را جور دیگری می خواهند ... مردم شهری که همه در آن می لنگند، به کسی که راست راه می رود می خندند ... ‹🤍🌼› @Harf_Akhaar
اگر بخواهی به هر چیزی که به تو گفته می‌شود واکنشی عاطفی نشان بدهی، به رنج بردن ادامه خواهی داد. قدرت حقیقی در عقب رفتن و مشاهده‌گر بودن است. قدرت در خودداری است. اگر اجازه بدهی کلماتِ دیگران تو را کنترل کند، هرچیز دیگری هم تو را زیر سلطه خواهد گرفت. نفس بکش و بگذار بگذرد. ‹🤍🌼› @Harf_Akhaar
🌱می گویند: مسجدی می ساختند، بهلول سر رسید و پرسید: چه می کنید؟گفتند: مسجد می سازیم. 🌱گفت: برای چه؟ پاسخ دادند: برای چه ندارد، برای رضای خدا. بهلول خواست میزان اخلاص بانیان خیر را به خودشان بفهماند، محرمانه سفارش داد سنگی تراشیدند و روی آن نوشتند «مسجد بهلول» شبانه آن را بالای سر در مسجد نصب کرد. 🌱سازندگان مسجد روز بعد آمدند و دیدند بالای در مسجد نوشته شده است «مسجد بهلول». ناراحت شدند؛ بهلول را پیدا کردند و به باد کتک گرفتند که زحمات دیگران را به نام خودت قلمداد می کنی؟ بهلول گفت: مگر شما نگفتید که مسجد را برای خدا ساخته ایم؟ فرضا مردم اشتباه کنند و گمان کنند که من مسجد را ساخته ام، خدا که اشتباه نمی کند. @Harf_Akhaar
1.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدا کجاست ... !؟ ‹🤍🌼› ‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌@Harf_Akhaar
دنبال بهترین نباش..‌. دنبال یه آدم معمولی باش که سعی میکنه برات بهترین باشه.‌‌.. ‹🤍🌼› @Harf_Akhaar
مردی در صحرا دنبال شترش می گشت تا اینکه به پسر باهوشی برخورد و سراغ شتر را از او گرفت. پسر گفت: شترت یک چشمش کور بود؟ مرد گفت: بله پسر پرسید: آیا یک طرف بارش شیرینی و طرف دیگرش ترشی بود؟ مرد گفت: بله بگو ببینم شتر کجاست؟ پسر گفت: من شتری ندیدم! 🌱مرد ناراحت شد، و فکر کرد که شاید پسرک بلایی سر شتر آورده پس او را نزد قاضی برد و ماجرا را برای او تعریف کرد. قاضی از پسر پرسید: اگر تو شتر را ندیدی چطور همه مشخصاتش را می دانستی؟ 🌱پسرک گفت: روی خاک رد پای شتری را دیدم که فقط سبزه های یک طرف را خورده بود، فهمیدم که شاید یک چشمش کور بوده، بعد متوجه شدم که در یک طرف راه، مگس و در طرف دیگر، پشه بیشتر است چون مگس شیرینی دوست دارد و پشه ترشی نتیجه گرفتم که شاید یک لنگه بار شتر شیرینی و یک لنگه دیگر ترشی بوده است. قاضی از هوش پسرک خوشش آمد و گفت: درست است که تو بی گناهی، ولی زبانت باعث دردسرت شد پس از این به بعد شتر دیدی ندیدی! @Harf_Akhaar
وقتی اعتماد شکسته شود معذرت خواهی مفهومی ندارد! ‌‹🤍🌼› @Harf_Akhaar
3.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‹‹ حـق‌النـاس عــاطفی ›› تو فکر کردی هرجور بگردی سر خودت نمیاد ؟ •••🌱••• ‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌ @Harf_Akhaar
‹‹ خربزه شیرین خوردن لقمان از روی قدردانی ›› لقمان، غلامی دانا و درستکار بود و شب و روز در کار برای ارباب خود تلاش می‌کرد. ارباب او هم وقتی درستکاری و زیرکی لقمان را می دید، او را عزیز می‌داشت و به او ارزش زیادی می‌داد. تا جایی که در مهمانی ها هر گاه غذا می آوردند، ارباب از لقمان می‌خواست با آن‌ها غذا بخورد و تا لقمان غذا نمی خورد، ارباب هم دست به غذا نمی زد. روزی برای آنها خربزه ای آوردند. ارباب در حضور میهمانان دستور داد تا لقمان را پیش او بیاورند. سپس از روی علاقه تکه ای از خربزه را برید و به لقمان داد. لقمان قاچ خربزه را از دست ارباب گرفت و با علاقه آن را خورد. وقتی ارباب شور و علاقه‌ی لقمان را در خوردن خربزه دید، تکه های دیگری برید و به او داد تا به هفده تکه رسید. لقمان همچنان تشکر می‌کرد و با اشتیاق می‌خورد. عاقبت یک تکه از خربزه باقی ماند و ارباب با خودش گفت: این یک تکه را خودم می خورم تا ببینم چقدر شیرین است که لقمان اینطور با لذت می‌خورد. ارباب تکه آخر خربزه را در دهانش گذاشت تا بخورد اما دید آن چنان تلخ است که گلو را می‌سوزاند. ارباب از لقمان پرسید: چطور توانستی این زهر و تلخی هربزه را تحمل کنی و آن را با این اشتیاق و شادی خوردی و اصلا چرا به روی خودت نیاوردی که تلخ است؟ لقمان گفت: من از دست تو آنقدر میوه های شیرین و غذاهای لذیذ خورده ام که حالا خجالت کشیدم به خاطر خربزه تلخی که یک بار از تو به من رسید، شکایت کنم. ارباب لبخند پر مهری از روی رضایت بر لبش نقش بست. حاضرین نیز همه لبخند زدند و قدردانی و سپاسگزار بودن لقمان را تحسین کردند ‹🤍🌼› @Harf_Akhaar
6.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چقدر حرف تو همین یه جمله است ... چقدر قشنگه اون قدر زلال بشیم مثل آب که مردم از درون ما خدا رو بتونند ببینند:))) ‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌ ‹🤍🌼› @Harf_Akhaar
پیدا کردن نقطه ضعف های دیگران کمی هوش می خواهد، اما سوء استفاده نکردن از آنها، مقدار زیادی شعور! و کمی هم شرف می خواهد..! ‹‹🌱›› @Harf_Akhaar