eitaa logo
حرف آخر • حکایت و پند •
76هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
3هزار ویدیو
0 فایل
تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران 🇮🇷 -سخنان پر مفهوم بزرگان ایران و جهان -حکایت های جالب و آموزنده تعرفه تبلیغات 👇 https://eitaa.com/joinchat/1314784094C8c098d28af
مشاهده در ایتا
دانلود
‹‹ جواب ابلهان خاموشیست ›› 🌱ابوعلی سینا در سفر بود. در هنگام عبور از شهری،جلوی قهوه خانه ای اسبش را بر درختی بست و مقداری کاه و یونجه جلوی اسبش ریخت و خودش هم بر روی تخت جلوی قهوه خانه نشست تا غذایی بخورد. خر سواری هم به آنجا رسید،از خرش فرود آمد و خر خود را در پهلوی اسب ابوعلی سینا بست تا در خوردن کاه شریک او شود و خودش هم آمد در کنار ابوعلی سینا نشست. 🌱شیخ گفت: خر را پهلوی اسب من نبند، چرا که خر تو از کاه و یونجه او میخورد و اسب هم به خرت لگد میزند و پایش را میشکند. خر سوار آن سخن نشنیده گرفت به روی خودش نیاورد و مشغول خوردن شد. ناگاه اسب لگدی زد و پای خر را لنگ کرد. 🌱خر سوار گفت: اسب تو خر مرا لنگ کرد و باید خسارت دهی. شیخ ساکت شد و خود را به لال بودن زد و جواب نداد. صاحب خر، ابوعلی سینا را نزد قاضی برد و شکایت کرد. 🌱قاضی سوال کرد که چه شده؟ اما ابوعلی سینا که خود را به لال بودن زده بود ،هیچ چیز نگفت. قاضی به صاحب خر گفت: این مرد لال است ؟ روستایی گفت: این لال نیست بلکه خود را به لال بودن زده تا اینکه تاوان خر مرا ندهد، قبل از این اتفاق با من حرف میزد. 🌱قاضی پرسید: با تو سخن گفت؟چه گفت؟ صاحب خر گفت: او به من گفت خر را پهلوی اسب من نبند که لگد میزند و پای خرت را میشکند. قاضی خندید و بر دانش ابو علی سینا آفرین گفت. 🌱قاضی به ابوعلی سینا گفت حکمت حرف نزدنت پس چنین بود؟! ابوعلی سینا جوابی داد که از آن به بعد در زبان پارسی به مثل تبدیل شد: جواب ابلهان خاموشیست. @Harf_Akhaar
از جوانی پرسیدند بدترین دردها چیست؟ گفت : درد دندان، و داشتن همسر بد. پیری این مطلب را شنید و گفت: دندان را میتوان کشید و همسر را میتوان طلاق داد؛ بدترین دردها درد چشم و داشتن فرزند بد است! نه چشم را میتوان جدا کرد و نه نسبت فرزند را میتوان منکر شد... سعی همیشه وجودتان باعث افتخار پدر و مادرتان باشد... ‹🤍🌼› @Harf_Akhaar
وبینار تربیت جنسی(کودک و نوجوان) ✅ ویژه والدین -------------------------------------------------------- ❇️ زمان: چهارشنبه ۱۸ مهر ماه - ساعت 17:30 جهت ثبت نام ،( شماره همراه) خود را به این👇آی دی ارسال فرمایید⬅️     @ravan70 شماره همراه صرفا جهت ارسال لینک وبینار است -------------------------------------------------------- ❌در این وبینار، مطالب محرمانه ای در مورد بچه ها خواهید شنید❗️ 🎁 ضمنا به تمامی شرکت کنندگان وبینار؛دوره «روابط همسران» هدیه داده میشود😍 ✅ محتوای کانالِ ما متفاوت است👇 https://eitaa.com/joinchat/2680750974C1ff6065963
وقتی به بالای قله برسی، شاید همه‌ی دنیا تو را نبینند؛ ولی تو همه‌ی دنیا را می‌بینی گاهی زندگی یعنی سختکوشی برای رویایی که کسی جز شما قادر به دیدنش نیست 🌱🌱🌱 @Harf_Akhaar
🌼داستان پندآموز 🌼در جنگی که میان لشکر اسلام و روم صورت گرفت عبداللّه بن حذافه که از یاران و فرماندهان دلاور پیامبر(ص) بود به همراه گروهی دیگر اسیر شدند و آن‌ها را به نزد قیصر روم بردند. قیصر روم به او گفت : آئین مسیحیت را بپذیر وگرنه تو را در دیگ جوشان می‌اندازم. 🌼عبداللَّه گفت : مسیحی نمی‌شوم. قیصر دستور داد دیگی آوردند و بر آتش گذاردند و در آن روغن زیتون ریختند تا به جوش آمد آن‌گاه به یکی از مسلمانان اسیر گفت : مسیحیت را بپذیر! او که از پیشنهاد قیصر سرباز زد دستور داد وی را در آن دیگ انداختند و گوشت از استخوان‌های او جدا شد. 🌼آن‌گاه به عبداللَّه گفت : مسیحی شو وگرنه تو را هم در دیگ خواهم انداخت. او هم پیشنهاد قیصر را نپذیرفت و دستور داد وی را در دیگ اندازند. عبداللَّه در این هنگام گریه کرد. گفتند : او گریه و بی‌تابی می‌کند. قیصر گفت: او را برگردانید. وقتی او را برگرداندند گفت : 🌼من از این‌که در دیگ می‌افتم گریه نمی‌کنم بلکه به‌خاطر این می‌گریم که چرا به اندازه موهای بدنم جان ندارم که در راه خدا فدا کنم! قیصر از این سخن در شگفتی فرو رفت و علاقمند شد او را آزاد کند. سپس به عبداللَّه فرمانده رزمندگان گفت: سر مرا ببوس تا تو را آزاد کنم. عبداللَّه گفت: نمی‌بوسم. 🌼قیصر گفت : مسیحی شو تا دخترم را به عقد تو در آورم و حکومتم را با تو تقسیم نمایم. عبداللَّه نپذیرفت. قیصر گفت : سر مرا ببوس تا تو و هشتاد نفر از مسلمانان اسیر را آزاد کنم. عبداللَّه که دید آزادی مسلمانان در کار است پیشنهاد سلطان را پذیرفت و با هشتاد نفر از مسلمانان آزاد شد. 🌼امیرالمؤمنین‌علیه السلام فرمود: مَنْ سَلا عَنْ مَواهِبِ الدُّنیا عَزَّ. کسی که از بخشش‌های دنیا بگذرد عزیز می‌شود. 🌱🌱🌱 @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اونقدر آدمها قبل من و تو غصه خوردن ... عاشق شدن، فارغ شدن، فحش دادن اونقدر آدمها قبل من و تو بردن، باختن، گذاشتن رفتن، گم و گور شدن اونقدر آدمها قبل من و تو به گذشتشون فکر کردن، حسرت خوردن، بغض کردن.. حالا کجان؟ رها کن رفیق رها کن بره ...! 🌱🌱🌱 @Harf_Akhaar
از چه ای عشق چنین خانه خرابم کردی خود نمایاندی و درگیر سرابم کردی🌱 آن همه قول و غزل بهر تو گفتم اما همه بشنیده چنین نقش بر آبم کردی🌱 کودکی شد دل من غرق تمنای تو لیک با یکی وعده مرا همره خوابم کردی🌱 بس که هوشیار نشستم پی دیدار رخت عاقبت مست از آن باده نابم کردی🌱 دل ربودی و نهان روی نمودی ز چه رو تا چنین دور ز رویت به حجابم کردی🌱 بس که اندر یم غمها دل من گشت اسیر در ید موج بلا خیز حبابم کردی🌱 دامن لب به می آلوده ز هجران تو شد این بدیدی و مرا مست حسابم کردی🌱 تا که آشفته بدیدی دل پر خون مرا راندی از خویش و مرا غیر خطابم کرد🌱 میرود سیل غم از دیده نوری همه شب تو چنین اشک مرا رنگ شرابم کردی🌱 @Harf_Akhaar
اکثر مردم، حتی خودشان را نیز نمی‌شناسند و نمی‌دانند که واقعا از زندگی چه می‌خواهند! پس نظر آن‌ها در مورد شما چرا باید مهم باشد...؟ ‹🤍🌼› @Harf_Akhaar
در رابطه عاطفی سالم چالش هست ولی بحران نه ناراحتی هست ولی حس بی ارزشی نه بالا رفتن صدا هست ولی بی حرمتی نه فاصله گرفتن هست ولی تهدید جدایی نه حتی قهر هم هست ولی غرور برای آشتی نه 🌱🌱🌱 @Harf_Akhaar
🌱🌱🌱 شبی آقا محمدخان قاجار نتوانست از زوزه شغالان بخوابد. صبح که از خواب برخاست مشاورانش را فراخواند و از آنها کیفری بایسته را برای شغالان طلب کرد. هر یک کیفری سخت را برای شغالان پیشنهاد کردند. اما او هیچ یک را نپسندید و مجازاتی سخت‌تر را برای شغالان جستجو می‌کرد. دستور داد تمامی شغالانی که در آن حوالی یافت می‌شدند را بیابند و زنده به حضورش آورند. وقتی شغالان را به حضورش آوردند، بر گردن تمامی آنها زنگوله‌ای آویخت و آنها را دوباره در صحرا رها کرد. طعمه‌ها از صدای زنگوله شغالان می‌گریختند و هیچ یک نتوانستند طعمه‌ای شکار کنند. چند روزی بدین نحو سپری شد تا همگی از گرسنگی مُردن @Harf_Akhaar