eitaa logo
حرف آخر • حکایت و پند •
77.1هزار دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
2.1هزار ویدیو
0 فایل
تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران 🇮🇷 -سخنان پر مفهوم بزرگان ایران و جهان -حکایت های جالب و آموزنده تعرفه تبلیغات 👇 https://eitaa.com/joinchat/1314784094C8c098d28af
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱پدري ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻣﺮﮒ به فرزندش گفت : ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺳﻪ ﻭﺻﯿﺖ ﺩﺍﺭﻡ! امیدوارم ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﻪ ﻭﺻﯿﺖ ﻣﻦ ﺗﻮﺟﻪ ﮐﻨﯽ! ١) ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﻣﻠﮑﯽ ﺑﻔﺮﻭﺷﯽ ﺍﺑﺘﺪﺍ ﺩﺳﺘﯽ ﺑﻪ ﺳﺮﻭ ﺭﻭﯾﺶ ﺑﮑﺶ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻔﺮﻭﺵ! ٢) اﮔﺮ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﯽ ﺳﻌﯽ ﮐﻦ ﺑﺎ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺎﺯ ﺷﻬﺮ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﯽ! ٣) ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﯾﺎ ﺍﻓﯿﻮﻧﯽ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻨﯽ ﺑﺎ ﺁﺩﻡ ﺑﺰﺭﮔﺴﺎﻟﯽ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻦ! 🌱ﻣﺪﺗﯽ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﭘﺪﺭ، ﭘﺴﺮ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﺧﺎﻧﻪ ﭘﺪﺭﯼ ﺭﺍ ﺑﻔﺮﻭﺷﺪ. ﭘﺲ ﺑﻪ ﻧﺼﯿﺤﺖ ﭘﺪر، ﺁﻥ ﻣﻠﮏ ﺭﺍ ﺳﺮ ﻭ ﺳﺎﻣﺎﻥ ﺩﺍﺩ. 🌱ﭘﺲ ﺍﺯ ﺍﺗﻤﺎﻡ ﮐﺎﺭ ﺩﯾﺪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺯﯾﺒﺎ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺣﯿﻒ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻔﺮﻭﺷﺪ ﭘﺲ ﻣﻨﺼﺮﻑ ﺷﺪ! ﺑﻌﺪ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﺪ، ﭘﺲ ﺍﺯ ﭘﺮﺱ ﻭ ﺟﻮﯼ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺎﺯ ﺷﻬﺮ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ، ﺩﯾﺪ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺧﺮﺍﺑﻪ ﺍﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ! ﻋﻠﺘش را ﭘﺮﺳﯿﺪ ﮔﻔﺖ: "ﻫﻤﻪ ﺩﺍﺭﺍﯾﯿﻢ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻗﻤﺎﺭ ﺑﺎﺧﺘﻪ ﺍﻡ!" ﺩﺭ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺑﻪ ﻋﻤﻖ ﻧﺼﺎﯾﺢ ﭘﺪﺭﺵ ﭘﯽ ﺑﺮﺩ... 🌱میخواست ﺑﺎ ﻣﺮﺩ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﺳﺎﻟﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﺶ ﺑﻮﺩ ﺩﻭﺩ ﺭﺍ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻨﺪ ﻭﻟﯽ ﻭﻗﺘﯽ او را یافت ، او بر اثر مواد مخدر مرده بود! ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺷﮑﺮ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺪﺭ ﺭﺣﻤﺖ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﺳﺘﺎﺭ ﺷﺪ... "ﮐﺎﺵ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﻗﻄﻮﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺳﻄﺮﯼ ﺑﺎﺷﯿﻢ به یاﺩ ﻣﺎﻧﺪﻧﯽ ﻧﻪ ﺣﺎﺷﯿﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ ﺭفتني! @Harf_Akhaar
چیزهایی هست که نباید گفت، مگر برای دوستان؛ چیزهایی هست که نباید گفت، حتی برای دوستان؛ و بالاخره، چیزهایی هست که نباید گفت، حتی به خویش ...🌱 @Harf_Akhaar
🌼🤍 روزی ملا از بازار یک گوسفند خرید در راه دزدی طناب گوسفند را از گردن آن باز کرد و گوسفند را به دوستش داد و طناب را به گردن خود بست و چهار دست و پا به دنبال ملا راه افتاد. ملا به خانه رسید ناگهان دید که گوسفندش تبدیل به جوانی شده است. دزد رو به ملا کرد و گفت من مادرم را اذیت کرده بودم او هم مرا نفرین کرد من گوسفند شدم ولی چون صاحبم مرد خوبی بود دوباره به حالت اول بازگشتم. ملا دلش به حال او سوخت و گفت: اشکالی ندارد برو ولی یادت باشد که دیگر مادرت را اذیت نکنی! روز بعد که ملا برای خرید به بازار فته بود گوسفندش را آنجا دید. گوش او را گرفت و گفت ای پسر احمق چرا مادرت را ناراحت کردی تا دوباره نفرینت کند و گوسفند شوی!؟🌱 @Harf_Akhaar
همیشه دعا کنید ! نگویید خدا قضا و قدرش را مشخص کرده اگر بخواهد می دهد،نخواهد نمیدهد! نه اینطور نیست گاهی خدا مقدر داشته، اما گفته اگر دعا کردی،اگر خواستی میدهم! اما اگر لب بستی نمی دهم! خدا را بخوان نگو کار از کار گذشته خدا درجاتی برای اشخاص مقدر کرده است و آن هم به شرط خواستن است، بنده ای که دهان خود را بسته و گدایی نمیکند، خدا به او چیزی نمی دهد. باید او را صدا زد،باید خدا خدا کرد. خدا هم دوست دارد بنده اش بگوید یا الله... مسلما هیچ یا الله و یا ربّی بی جواب نمی ماند. گداییِ خدا عین عزت است! اصلا این گدایی فوت و فن خاصی دارد؛ یک آدابی دارد. ‹🤍🌼› @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واقعا دعایی بهتر ازین سراغ دارید...!؟ الهی هیچکدمتون توو مسیر اشتباه قرار نگیرید :)))))🌱 @Harf_Akhaar
. تصمیم بگیر با دل خوشی‌هاے ساده معادله پیچیده‌ٔ زندگے را دور بزنی... در خنده اسراف ڪن و به غم پشت پا بزن... با باران هم‌آواز شو و بگذار خورشید، تنت را لمس ڪند... به دورهمے دوستانت نه نگو و براے بودن در شادی‌ها بهانه نیاور... گذشته را به دفتر خاطراتت بچسبان و از دلخوشی‌هاے بند انگشتے ساده نگذر... خودت را دوست بدار و مثل صبح بعد از باران خنک باش و دلپذیر ....🌱 ‌ @Harf_Akhaar
‹‹ عدالت دقیق خداوند ›› 🌱روزی عابدی از کنار کوهی عبور می‌کرد، چشمه‌ای در آنجا دید، از آب آن وضوگرفت، به بالای کوه رفت، و مشغول نماز شد. در این هنگام دید اسب‌سواری کنار چشمه آمد و از آب آن نوشید، و کیسه‌اش را که پر از درهم بود از روی فراموشی در آنجا گذاشت و رفت. 🌱پس از رفتن او، چوپانی کنار چشمه آمد (تا از آب چشمه بنوشد) چشمش به کیسه پول افتاد، آن را برداشت و رفت. 🌱سپس پیرمردی خسته، که بار هیزمی برسر نهاده بود کنار چشمه آمد، بار هیزمش را بر زمین گذاشت و به استراحت پرداخت. در این هنگام، اسب‌سوار در جستجوی کیسه پول خود به کنار چشمه بازگشت و چون کیسه‌اش را نیافت به سراغ پیرمرد که خوابیده بود رفته و گفت: کیسه مرا تو برداشته‌ای، چون غیر از تو کسی اینجا نیست. پیرمرد گفت: من از کیسه تو خبر ندارم. گفتگو بین اسب‌سوار و پیرمرد شدید شد و منجر به درگیری گردید. اسب‌سوار، پیرمرد را کشت و از آنجا دور شد. 🌱عابد که ظاهر حادثه را عجیب و برخلاف عدالت می‌دید،عرض کرد: «یا ربّ کیف العدل فی هذه الامور؛ پروردگارا! عدالت در این امور چگونه است.» 🌱خداوند به موسی به عابد وحی کرد: آن پیرمرد هیزم‌شکن، پدر اسب‌سوار را کشته بود. امروز توسط پسر مقتول قصاص شد و پدر اسب‌سوار به همان‌اندازه پولی که در کیسه بود به پدرچوپان بدهکار بود، امروز چوپان به حقّ خود رسید. به این ترتیب قصاص و ادای دین انجام شد، «و انا حکمٌ عدلٌ؛ و من داور عادل هستم» @Harf_Akhaar
یادت باشد ،... هنگامی که مشکلی بر تو وارد شد نیز شکرگزار باشی ! چرا که زمانی که خوبی ها نیز بر تو وارد شود ، نمی‌گویی چرا من ! پس هنگام سختی و آزمایش های الهی هم نگویید چرا من ! بگویید خدایا شکرت بابات سختی و امتحان چون میدانم با هر سختی آسانیست ... ‹🤍🌼› @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤍🌼 فقط قطرات آب نیست باران، عشق آسمان برای است آن ها هرگز همدیگر را ملاقات نکردند اما را اینگونه برای هم می فرستند از عشق طبیعت لذت ببر!⛈🌧 🤍 🤍 @Harf_Akhaar
شش ﮐﻠﯿﺪ ﻃﻼﯾﯽ ﺁﺭﺍﻣﺶ...🤍🌼 ۱- ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺗﺎﺛﯿﺮﯼ ﺑﺮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻦ ﻧﺪﺍﺭﺩ...🌱 ۲- ﻣﺮﺩﻡ ﻭﻇﯿﻔﻪ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﻣﺮﺍ ﺩﺭﮎ ﮐﻨﻨﺪ...🌱 ۳- ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻟﻄﻔﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺗﻮﻗﻌﯽﻧﺪﺍﺭﻡ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﻟﻄﻒ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺣﻖ ﺍﻭ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻢ...🌱 ۴- ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻧﺎﺟﻮﺍﻧﻤﺮﺍﺩﻧﻪ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪﺗﻮﺳﻂ ﮐﺎﺋﻨﺎﺕ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺷﺪ ﻫﺮﭼﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻫﺮﮔﺰﻣﺘﻮﺟﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﺸﻮﻡ...🌱 ۵- ﺩﻧﯿﺎ ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﮐﺴﯽ، ﺭﺍﻩ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﻣﺮﺍ ﺗﻨﮓ ﮐﻨﺪ...🌱 ۶- ﻣﻼﮎ ﻣﻦ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺷﺮﺍﻓﺘﻤﺪﺍﻧﻪ ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ ﻧﻪ ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﺑﻪ ﻣﺜﻞ...🌱 @Harf_Akhaar
‹🤍🌼› خواستم یاداوری کنم شما توی موجودی حسابتون، هیکلی که تو باشگاه ساختید، پست و استوریای اینستاگرامتون، مدل گوشی و ماشین زیر پاتون، نمره و معدل و ارایش و عمل خلاصه نمیشید عزیزان. اینا خوبه‌ها ولی همش مال ۲ دقیقه‌ست. اون چیزی که یاد بقیه میمونه، سطح شعور و مدل حرف زدنتونه، محبت و درک و فهمتونه، نظافتتونه، هدفاتونه، حرکت مثبتیه که انجام دادید... @Harf_Akhaar
🌱چنگیزخان نتوانست بخارا را تسخیر کند نامه ای نوشت که هرکس با ما باشد ، در امان است ! 🌱اهل بخارا دو گروه شدند ، یک گروه مقاومت کردند و گروه دیگر با او همراه شدند. چنگیزخان به آن ها نوشت: باهمشهریان مخالف بجنگید ، و هر چه غنیمت به‌دست آوردید، از آن شما باشد و حاکمیت شهر را نیز به شما می‌دهیم ! 🌱ایشان پذیرفتند و آتش جنگ بین این دو گروه مسلمان شعله‌ور شد... و در نهایت، گروه مزدوران چنگیز خان پیروز شدند. 🌱اما شکست بزرگ آن بود که او دستور داد گروه پیروز خلع سلاح و سربریده شوند! 🌱چنگیز گفته‌ی مشهورش را گفت: اگر اینان وفا می‌داشتند، به خاطر ما بیگانگان، به برادرانشان خیانت نمی‌کردند! @Harf_Akhaar
‹‹ هرجایی درد و دل نکنید ! ›› 🌱گاهی با درد و دل‌های افراطی شما و یا همسرتان پیش دیگران باعث می‌شود. آن‌ها از سر خیرخواهی و کمک به شما وارد زندگی مشترکتان شود. و با دخالت‌های خودشان زندگی شما را از آنچه که هست بدتر کند. 🌱بنابراین سعی کنید پیش از هر کسی خودتان به همراه همسرتان به مشکلات خود رسیدگی کنید. @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‹🤍🌼› قدر اونی که مثل شمع براتون میسوزه رو بدونید؛ یه روزی میرسه که تو تاریکی هرچی دنبال اون شمع میگردی پیداش نمیکنی ! یا اگرم پیداش کنی آب شده و دیگه نمی سوزه برات ...! @Harf_Akhaar
پادشاه قلب من امشب برایم ناز کن ساز دلتنگی مزن آغوش خود را باز کن🌱 من نمیدانم چه شد گشتی تمام هستیم بال بگشا امشبی را سوی من پرواز کن🌱 شعر لالایی بخوان در گوش من ای یااار با صدای دلنشینت بر دلم اعجاز کن🌱 آمدی خوش آمدی مهمان به قلب خسته ام اه ای پادشاه قلبم این عشق را احساس کن🌱 مثل مرغ بیکسی کنج قفس کز کرده ام رحم کن امشب بیا قفل قفس را باز کن🌱 همنفس شو با نفس هایم زمن کن دلبری بوسه ای بر چین و این حال مرا پُر رازکن🌱 گرچه من سنگ صبور و شاعری دل خسته ام عشق را با شعر های من بیا دمساز کن...🌱 ‹🤍🌼› ‎‌ @Harf_Akhaar
‹🤍🌼› امام صادق علیه السلام : هر کار نیکی که بنده می کند ، در قرآن برایش ثوابی ذکر شده مگر نماز شب التماس دعا ... 🌱 @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ـ🌱🌱🌱 گاهی گذشت میکنم گاهی گذر؛ معنای این دو فرق میکند ! بخشیدن دیگران دلیل ضعیف بودن من نیست آنها را می بخشم چون آنقدر قوی هستم که میدانم آدمها اشتباه می کنند بزرگترین هدیه گذشت آرامش است ‹🤍🌼› @Harf_Akhaar
ـ🌱🌱🌱 آنکه "باورت" دارد یک قدم جلوتر از کسی است که "دوستت" دارد. @Harf_Akhaar
🌼🤍🌼🤍 مرد فقیری بود که همسرش کره می‌ساخت و او آن را به یکی از بقالی‌های شهر می‌فروخت، آن زن کره‌ها را به صورت دایره‌های یک کیلویی می‌ساخت. مرد آن را به یکی از بقالی‌های شهر می‌فروخت و در مقابل مایحتاج خانه را می‌خرید. روزی مرد بقال به اندازه کره‌ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. هنگامی که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود. او از مرد فقیر عصبانی شد و روز بعد به مرد فقیر گفت: دیگر از تو کره نمی‌خرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من می فروختی در حالی که وزن آن ۹۰۰ گرم است. مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: ما وزنه ترازو نداریم و یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار می‌دادیم. @Harf_Akhaar
🌼🤍 🌱شعر زیبای مـ.ــرحوم حاتم مشمولی 🌱 کامرانان همه در فکر هوس رانی خود سفره فقر پر از جیره نورانی خود نقش بند دو جهان خفته به کنجی خاموش خسته از مشغله سخت جهانبانی خود شب پر از راز دگر دیسی او گوشفراب؟ مردگان فکر غذای جسد فانی خود بزم عرفان شده برپا، قدحش پر ز شراب شاهدان، مست از این خوش لب و دندانی خود دیگران منتظر شب، که به‌ بستر بروند ما به امید طلوع شب ظلمانی خود دیگران خانه خرابان ره حرص و هوس ما خرابیم هنوز از غم ویرانی خود هر کسی شرح دهد قصه شادی هایش ما نگوییم به جز شرح پریشانی خود همه در خانه آرامش و این قلب حزین کلبه ای ساخته در ساحل طوفانی خود این نه مردیست که بحبحه گریه ما مست از باده شوی محو غزل خوانی خود حجله مرگ ببندید که ما مشتاقیم جمله بازیم به رسم و ره عرفانی خود اسب من واه بگوفتیم صلا زد چاووش مویه کن توشه راه و دل عسیانی خود (دل زندانی خود) از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر هم نوای غم این قلب زمستانی خود🌱 @Harf_Akhaar
ـ🌱🌱🌱 در اين شب زيبا براتون دعا می کنم شبی سراسر آرامش داشته باشید و هرآنچه از خوبی هایی که آرزو دارید را خدا برای فردای شما آماده کنه لحظه هاتون آرام شبتون خوش و در پناه خدا ... 🌙🤍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼امروز قلم موی اراده را بردار 🌱 آغشته به رنگ عشق کن 🌼رنگ تازه ای بزن بربوم زندگی 🌱تا جان بگیرند طرح 🌼های آرزوهای قشنگت... سلام سلام 🙋‍♀ صبح بخیر شروع روزتون قشنگ 😌 🌱🌱🌱 @Harf_Akhaar
چطوری روحیه شاد داشته باشیم؟ 7. سعی کنید صبح زود بیدار شوید  بیدار شدن هر روز صبح نیم ساعت زودتر از زمان مورد نیازتان سبب آرام تر شدن شما و زندگی سالم و شادتر می شود . بیدار شدن در صبح زود مانع عجله کردن شما و داشتن استرس می شود. 🌼🤍🌼🤍 @Harf_Akhaar
📗 حکایتی‌بسیارزیباوخواندنی 🤍مهربانی همیشه ارزشمندتر است. 📗بانوى خردمندى در کوهستان سفر مى کرد که سنگ گران قیمتى را در جوى آبى پیدا کرد. روز بعد به مسافرى رسید که گرسنه بود. بانوى خردمند کیفش را باز کرد تا در غذایش با مسافر شریک شود. مسافر گرسنه، سنگ قیمتى را در کیف بانوى خردمند دید، از آن خوشش آمد و از او خواست که آن سنگ را به او بدهد. ... زن خردمند هم بى درنگ، سنگ را به او داد.مسافر بسیار شادمان شد و از این که شانس به او روى کرده بود، از خوشحالى سر از پا نمى شناخت. او مى دانست که جواهر به قدرى با ارزش است که تا آخر عمر، مى تواند راحت زندگى کند، ولى چند روز بعد، مرد مسافر به راه افتاد تا هرچه زودتر، بانوى خردمند را پیدا کند. بالاخره هنگامى که او را یافت، سنگ را پس داد و گفت:«خیلى فکر کردم. مى دانم این سنگ چقدر با ارزش است، اما آن را به تو پس مى دهم با این امید که چیزى ارزشمندتر از آن به من بدهى. اگر مى توانى، آن محبتى را به من بده که به تو قدرت داد این سنگ را به من ببخشى!»🌱 @Harf_Akhaar
جا نخواهم زد! دردهایم را در آغوش خواهم کشید و مصمم تر از همیشه، ادامه خواهم داد. این خاصیتِ من است؛ که مشکلاتم را شبیه به انگیزه می‌بینم، شبیه به داغِ سوزانی، که وادارم می‌کند سریع تر از همیشه گام بردارم. من به لطفِ دردهایم، هر روز قوی‌تر می‌شوم، نه جا می‌زنم، نه کم می‌آورم، می‌ایستم و ادامه می‌دهم دوام می‌آورم و موفق می‌شوم 🌱🌱🌱 @Harf_Akhaar