🌱به حرف هوای نفست که گوش بدی
اون قوی میشه و تو ضعیف😣
🌱وقتیم که قدرتش زیاد بشه به گناهای بیشتری میکشونتت
و همینجوری میبرتت تا تَهِ ته بدبختی🤐💔
🌱جلو خواسته های غیر منطقیش وایسا،به حرفش گوش نده تا قوی نشه🤨👍
🌱هربار که به حرفش گوش بدی اون قوی تر میشه و بیچاره ترت میکنه😒
🌱ولی اگه جلوش وایسی تو قوووی تر میشی😌👊👊
🌱امام علی میفرماید: دشمن ترین دشمن تو هوای نفسی است که درون توست👿
🌱 #بهحرفشگوشنده
#اجازهندهدشمنتقویبشه
@Harf_Akhaar
ثروتمندترين و موفقترين انسانها
کسانی هستندکه بيشتر و
بهتر از بقيه توانستهاند
موفقیت را رویاپردازی بکنند...🌱
@Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من هیچوقت تلاش نمیکنم
تا کسی رو تحت تاثیر قرار بدم...
من همیشه خودم هستم و
خودم می مونم !
و هیچوقت تظاهر به چیزی
که نیستم، نمیکنم...
هر کی جذبم شد، چه بهتر
اگر هم نشد، باز هم چه بهتر !
چون مهم اینه که من خودم باشم
و واقعی زندگی کنم !🌱
@Harf_Akhaar
🌱🌱🌱
روزی، گوساله ای باید از جنگل بکری می گذشت تا به چراگاهش برسد، گوساله ی بی فکری بود و راه پر پیچ و خم و پر فراز و نشیبی برای خود باز کرد!
روز بعد، سگی که از آن جا می گذشت از همان راه استفاده کرد و از جنگل گذشت. مدتی بعد، گوساله راهنمای گله، آن راه را باز دید و گله اش را وادار کرد از آن جا عبور کنند!
مدتی بعد، انسان ها هم از همین راه استفاده کردند : می آمدند و می رفتند
به راست و چپ می پیچیدند،
بالا می رفتند و پایین می آمدند،
شکوه می کردند و آزار می دیدند و حق هم داشتند، اما هیچ کس سعی نکرد راه جدید باز کند!
مدتی بعد آن کوره راه، خیابانی شد!
حیوانات بیچاره زیر بارهای سنگین، از پا می افتادند و مجبور بودند راهی که می توانستند در سی دقیقه طی کنند، سه ساعته بروند، مجبور بودند که همان راهی را بپیمایند که گوساله ای گشوده بود ...
سال ها گذشت و آن خیابان، جاده ی اصلی یک روستا شد، و بعد شد خیابان اصلی یک شهر
همه از مسیر این خیابان شکایت داشتند،
مسیر بسیار بدی بود!
در همین حال، جنگل پیر و خردمند می خندید و می دید که انسان ها دوست دارند مانند کوران، راهی را که قبلا باز شده، طی کنند و هرگز از خود نپرسند که آیا راه بهتری وجود دارد یا نه؟
@Harf_Akhaar
🌱🌱🌱
حاصلِ ضربِ توان در ادعا،
مقداری ثابت است.
هر چه توانِ انسان کمتر باشد،
ادعای او بیشتر است.
و هر چه توانِ انسان بیشتر باشد،
ادعای او کمتر است.
🌱#دکتر محمود حسابی🌱
@Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱🌱🌱
دکتر هلاکویی،
راجع به زندگی کردن در گذشته
خیلی قشنگ نصیحت میکنه و میگه؛
وقتی که من نمیتونم تغییری تو گذشته
به وجود بیارم واسه چی برم سراغش ؟!!
من نباید اون اشتباه میکردم
ولی حالا که اتفاق افتاده فقط باید
ازش درس بگیرم ..
نه اینکه خودمو باهاش آویزون کنم ..!
لطفاً تو لحظه زندگی کنید،
نه در غم و خشم از گذشته و ترس از آینده !
@Harf_Akhaar
عزیزمن!
سبز باش و از بادهای پاییزی، نترس، که بزنگاهِ بهارِ تو میرسد و تو از نو جوانه خواهیزد.
تحت هر شرایطی محکم و جسور باش و از هیچ چیز نترس، گفت؛ "لا تَخافا اِنَّنی مَعَکُما" که او همیشه همراه توست.
بهار، تداعیگر رویش است. باید هر بهار، بذر شوی و در خاک تحوّل جوانه بزنی. باید برگ شوی و شاخههای خشک انسانیت را جانی تازه ببخشی. باید اندوه و زردیِ هزار پاییز را به بادهای سرکش بهار بسپاری و با اولین طلوع خورشید، تازه شوی. انگار از نو متولد شدهای.
بهار، تداعیگر تغییر است. همواره از خودت بپرس کجای جهانت ایستادهای،
و به آینه بنگر! که تویی محوّل الاَحوال خودت، و تویی تنها کسی که میتواند از خودت بهترین بسازد. حالَت را به بهترین حال، تغییر بده. و بهار را به ذهن و جان و باورت بکشان.
فراموش نکن؛ تو گل همیشه بهاری
و بهار، همیشه همراه توست 🌱
@Harf_Akhaar
🌱🌱🌱
ازش پرسیدم...
آرامش الانت رو مدیون چی هستی؟!
گفت:«نه وقت برای غصه خوردن
برای گذشتم رو دارم،
نه حوصله برای ترس از آینده،
هرچی شده حتما باید میشده!
هرچی هم قراره بشه،میشه!
ترجیح میدم فقط زندگی کنم
فقط زندگی!
همین...
@Harf_Akhaar
🌱🌱🌱
زندگی؛
مانند یک پتوی کوتاه است.
آن را بالا میکشید
انگشت شستتان بیرون میزند
آن را پایین میکشید
شانههایتان از سرما میلرزد
آدمهای وسواسی؛
مدام در حال تست اندازهی پتو هستند و
زندگی را نمیفهمند!
ولی آدمهای شاد؛
زانوهای خود را کمی خم میکنند و
شب راحتی را سپری میکنند.
@Harf_Akhaar
بیش از حد به مشکلات زندگی خود فکر نکنید
تحقیقات نشان داده است بیش از حد فکر کردن
باعث می شود مشکلاتی را خلق کنید که درابتدا اصلا وجود نداشته اند .🌱
@Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما زمانی میبازیم که به حرف قلبمون
گوش نمیدیم...
ما اسیر حرف مردم شدیم واین یعنی باخت...
@Harf_Akhaar
📗#داستان
شک
مردی صبح از خواب بیدار شد و دید تبرش ناپدید شده است. شك كرد كه همسایه اش آن را دزدیده باشد، برای همین تمام روز او را زیر نظر گرفت. متوجه شد كه همسایه اش در دزدی مهارت دارد، مثل یك دزد راه میرود و مثل دزدی كه میخواهد چیزی را پنهان كند، پچ پچ میكند. آنقدر از شكش مطمئن شد كه تصمیم گرفت به خانه برگردد، لباسش را عوض كند، نزد قاضی برود و شكایت كند. اما همین كه وارد خانه شد، تبرش را پیدا كرد؛ زنش آن را جابجا كرده بود. مرد از خانه بیرون رفت و دوباره همسایه اش را زیر نظر گرفت و دریافت كه او مثل یك آدم شریف راه میرود، حرف میزند و رفتار میكند.
پائولو کوئیلو میگوید: «همیشه این نکته را به یاد داشته باشید که ما انسانها در هر موقعیتی، معمولا آن چیزی را میبینیم که دوست داریم ببینیم»
@Harf_Akhaar