✍حکایت زیبا و پند آموز پنجره و آینه!
جوان ثروتمندی نزد یک روحانی رفت و از او اندرزی برای زندگی نیک خواست. روحانی وی را به کنار پنجره برد و پرسید: پشت پنجره چه می بینی؟ جواب داد: آدمهایي که می آیند و می روند و گدای کوری که در خیابان صدقه می گیرد.
بعد آینهي بزرگی به او نشان داد و باز پرسید: دراین آینه نگاه کن و بعد بگو چه می بینی؟
جواب داد: خودم را می بینم.
دیگر دیگران را نمی بینی! آینه و پنجره هردو از یک مادهي اولیه ساخته شدهاند، شیشه. اما در آینه لایهي نازکی از نقره در پشت شیشه قرار گرفته ودر آن چیزی جز شخص خودت را نمیبینی. این دو شی شیشهای رابا هم مقایسه کن.
وقتی شیشه فقیر باشد، دیگران را می بیند و به آن ها احساس محبت میکند. اما وقتی از نقره «یعنی ثروت» پوشیده میشود، تنها خودش را می بیند. تنها وقتی ارزش داری که شجاع باشی و آن پوشش نقرهای را از جلو چشمهایت برداری تا بار دیگر بتوانی دیگران را ببینی و دوستشان بداری.
@Harf_Akhaar
تنها راهزنی که دار و ندار آدمی را به تاراج می برد
اندیشه های منفی خود او است
“کنفسیوس”
@Harf_Akhaar
برنده ها از شکست خوردن نمیترسند.
اما بازنده ها چرا. شکست بخشی از فرایند موفقیت است کسانیکه از شکست دوری میکنند از موفقیت نیز دوری میکنند
@Harf_Akhaar
#پند
✍مردی ساده در روستایی دور، خدا پسری به او داد که اسمش را زورالله گذاشته بود.
این پسر وقتی بزرگ شد از اسم خود بدش می آمد.
روزی به پدرش گفت:
🔸پدر بین این همه اسم زیبا و قشنگ چرا اسم مرا زورالله گذاشتی؟
پدرش کشیده ای در گوش پسر زد و گفت:
ای پسر احمق ،
من زمانی که این اسم را برای تو پیدا می کردم ده ها روستای اطراف را گشتم ، کسی این اسم را نگذاشته بود این اسم کمیاب ترین اسم در منطقه است تو باید از من تشکر کنی!!!
🔹گاهی برخی از ما فکر می کنیم هر چیزی کمیاب باشد پس ارزش بیشتری دارد در حالی که هرگز چنین نیست چنانچه هوا از بس زیاد است ، دلیل نیست که بی ارزش باشد.
✍ارزش یک چیز در ماهیت آن است در کمیابی یا فراوانی آن نیست.
@Harf_Akhaar
اگر شاد بودی " آهسته بخند ،
تا غم بیدار نشود
و اگر غمگین بودی " آرام گریه کن ،
تا شادی نا امید نشود ♥️
صبح بخیر 😍
.
@Harf_Akhaar
با خودمان می گوییم،
عادت می کنیم
و با صراحت زیادی این جمله را
تکرار می کنیم،
آن چیزی که هیچ کس نمی پرسد
این است که: .....
به چه قیمتی عادت می کنیم ؟
👤ژوزه ساراما
@Harf_Akhaar
📘✍#خاطرات_واقعی
دکتر مرتضی شیخ پولی به عنوان حق ویزیت از مردم نمی گرفت ، و هرکس هر چه میخواست در صندوقی که کنار میزش بود می انداخت و چون حق ویزیت دکتر پنج ریال تعیین شده بود ( خیلی کمتر از حق ویزیت سایر پزشکان آن زمان) اکثر مواقع بسیاری از بیمارانی که به مطب او مراجعه میکردند به جای پنج ریالی ، سر فلزی نوشابه داخل صندوق می انداختند تا صدایی شبیه انداختن سکه شنیده شود!
دختر دکتر نقل میکند :
روزی متوجه شدم پدرم مشغول شستن و ضدعفونی کردن انبوه سر نوشابه های فلزی است! با تعجب گفتن : پدر بازی تان گرفته است!؟ چرا سرنوشابه ها را می شویید؟!
پدر جوابی داد که اشکم را درآورد.. ایشان گفت : دخترم ،مردمی که مراجعه میکنند باید از سرنوشابه های تمیز استفاده کنند تا آلودگی را از جاهای دیگر به مطب نیاورند.
این سرنوشابه های تمیز را آخر شب در اطراف مطبم میریزم تا مردمی که مراجعه میکنند از این ها که تمیز است استفاده کنند!
آخر بعضیها خجالت میکشند که چیزی داخل صندوق نیندازند!
@Harf_Akhaar
این جمله رو باید با طلا نوشت:
کسی رو قضاوت نکنید
فقط برای اینکه گناهانش با
گناه های شما فرق داره...
@Harf_Akhaar
قوی باش:
تا کسی شکستت ندهد، 🌸🍃
نجیب باش تا کسی تحقیرت نکند،
و خودت باش تا هیچکس فراموشت نکند...🌸🍃
@Harf_Akhaar
دیروز همسایه ام از گرسنگی مرد ، در عزایش گوسفند ها سر بریدند.
چه روزگارتلخیست...
@Harf_Akhaar
کسی که تو را نصیحت میکند
لزوما خود شون کامل نیستند
اما ممکن است
همان چیزی را به تو بدهد
که بدنبالش هستی !
@Harf_Akhaar
#حکایت
دهقان پیر با ناله میگفت:
ارباب…
آخر درد من یکی دوتا نیست، با وجود این همه بدبختی نمیدانم دیگر خدا چرا با من لج کرده و چشم تنها دخترم را چپ آفریده است. دخترم همه چیز را دوتا میبیند...
ارباب پرخاش کرد که: بدبخت، چهل سال است نان مرا زهرمار میکنی، مگر کور هستی نمیبینی که چشم دختر من هم چپ است؟!
دهقان گفت: چرا ارباب میبینم اما چیزی که هست؛ دختر شما همهی این خوشبختیها را "دو تا" میبیند،
ولی دختر من، این همه بدبختی را ...
@Harf_Akhaar