1.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. 🌼 🌼
🌼 🌼
🌼 1403/4/29 🌼
🌼 🌼
🌼 🌼
آخرین جمعه تیر ماهتون عالی و بینظیر🤍🌼
مهربانان آدینه تون بخیر و شـادی🤍🌼
امـیدوارم یـه روز عـالی کنار🤍🌼
خـانـواده و عـزیـزانتـون 🤍🌼
داشته باشید
محـفل خـانـواده تـون 🤍🌼
گرم و صمیمی و زندگیتون
پـراز عـشق بـاشـه........🤍🌼
روزتون سرشاراز زیبایی🤍🌼
@Harf_Akhaar
انسانهايى كه نمیبخشند،
بار اشتباهات ديگران را روى شانهی خود حمل میكنند و خوشبختى و انرژى كه بايد صرف ساختن زندگى خود كنند را به پاى كينه فدا میكنند.
انسانهايى كه نمیبخشند، دچار تکرار افکار ناخوشایند ذهنى هستند و بدى ديگران را دوباره و چندباره مرور میكنند.
اين افراد بيشتر مريض میشوند و احساس خوشبختى كمترى دارند.
در مقابل، كسانى كه میبخشند سالمترند زيرا اشتباهات ديگران را رها میكنند تا خود آزاد شوند.
فراموش نكنيد بخشيدن كسى به معناى قبول كردن آن فرد در زندگى و اجازهی تكرار اشتباهاتش نيست.
🤍🌼🤍🌼🤍🌼🤍🌼🤍🌼
@Harf_Akhaar
2.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به جا خواهد ماند
چایمان ته فنجان
كودكى هامان در كوچه ها
بغض سنگین شادمانىها در گلویمان
و معشوقه هایمان در دوردست ها...
انصاف نیست؛
یک بار به دنیا آمدن
و هزاران بار قبل از مرگ
از دنیا رفتن ...
از ترس، از حرص
از بغض، از حسرت
از خشم، از عصبانیت
از نفرت، از پرخاش
از بد دلی، از دنیا رفتن ...
من معتقدم که
سوال اساسی این نیست که
آیا زندگی پس از مرگ وجود دارد...
من معتقدم سوال اساسی اینه که
آیا قبل از مرگ تو زندگی کرده ای ...
دلی رو به دست اوردی
لبی را شاد کردی و به لبخند کشوندی ...؟!
🤍🌼🤍🌼🤍🌼🤍🌼🤍🌼🤍🌼
@Harf_Akhaar
کفه ترازو
لوئيز رِدِن، زني بود با لباسهاي کهنه و مندرس و نگاهي مغموم.
وارد خواربارفروشي محله شد و با فروتني از صاحب مغازه خواست کمي خواربار به او بدهد.
به نرمي گفت شوهرش بيمار است و نميتواند کار کند و شش بچهشان بيغذا ماندهاند.
جان لانگ هاوس، صاحب مغازه، با بياعتنايي محلش نگذاشت و باحالت بدي خواست او را بيرون کند.
زن نيازمند درحاليکه اصرار ميکرد، گفت: آقا شما را به خدا بهمحض اينکه بتوانم پولتان را ميآورم.
جان گفت: نسيه نميدهد.
مشتري ديگري که کنار پيشخوان ايستاده بود و گفتوگوي آن دو را ميشنيد به مغازهدار گفت: ببين اين خانم چه ميخواهد خريد اين خانم با من.
خواربارفروش گفت: لازم نيست خودم ميدهم ليست خريدت کو؟
لوئيز گفت: اينجاست.
ليستت را بگذار روي ترازو بهاندازهي وزنش هر چه خواستي ببر!
لوئيز با خجالت يکلحظه مکث کرد، از کيفش تکه کاغذي درآورد و چيزي رويش نوشت و آن را روي کفه ترازو گذاشت. همه با تعجب ديدند کفهي ترازو پايين رفت.
خواربارفروش باورش نميشد.
مشتري از سر رضايت خنديد.
مغازهدار با ناباوري شروع به گذاشتن جنس در کفهي ديگر ترازو کرد کفهي ترازو برابر نشد، آنقدر چيز گذاشت تا کفهها برابر شدند.
در اين وقت، خواربارفروش با تعجب و دلخوري تکه کاغذ را برداشت ببيند روي آن، چه نوشته است.
کاغذ ليست خريد نبود، دعاي زن بود که نوشته بود:
اي خداي عزيزم تو از نياز من باخبري، خودت آن را برآورده کن.
🤍🌼🤍🌼🤍🌼🤍🌼🤍🌼🤍🌼
@Harf_Akhaar
دنیا انقدر بی حساب، کتاب ام نیست
هر چه با هر که کنی، بر تو همان می گذرد
🤍🌼🤍🌼🤍🌼🤍🌼🤍🌼🤍🌼
@Harf_Akhaar
13.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
غذای نذری کوئیت 🖤
دلت وصل به حسین...
🖤🌼🖤🌼🖤🌼🖤🌼🖤🌼
#محرم
@Harf_Akhaar
همیشه فرصت انتخاب نداری.
خیلی از شانس های زندگیت
یکبار اتفاق میوفته
و دقیقا زمانی از دستش میدی که
انجامشو به روز بعد موکول میکنی..
@Harf_Akhaar
#ناخدا_و_پيراهن_قرمز
يه کشتي داشت رو دريا ميرفت، ناخداي کشتي يکهو از دور کشتي دزداي دريايي رو ديد.
سريع به خدمهاش گفت: براي نبرد آماده بشين، ضمناً اون پيراهن قرمز من رو هم بيارين.
خلاصه پيراهنه رو تنش کرد و درگيري شروع شد و دزداي دريايي شکست خوردن.
کشتي همينطوري راه شو ادامه ميداد که دوباره رسيدن به يه سري دزد دريايي ديگه!
باز دوباره ناخدا گفت واسه جنگ آماده بشين و اون پيراهن قرمز منم بيارين تنم کنم!
خلاصه، زدن دخل اينيکي دزدا رو هم آوردن و باز به راهشون ادامه دادن.
يکي از ملوانا که کنجکاو شده بود از ناخدا پرسيد: ناخدا، چرا هر دفعه که جنگ مي شه پيراهن قرمزتو ميپوشي؟
ناخدا ميگه: خوب براي اينکه توي نبرد وقتي زخمي ميشم، پيراهن قرمزم نميذاره خدمه زخماي من و خونريزي مو ببينن درنتيجه روحيهشون حفظ مي شه و جنگ رو ميبريد
🤍🌼🤍🌼🤍🌼🤍🌼🤍🌼🤍🌼
@Harf_Akhaar
تو زندگی فقط به دو نفر اعتماد کن
اونی که تو آینه نگاه میکنیو
میبینیش
اونی که تو آسمون نگاه میکنیو
نمیبینیش
@Harf_Akhaar
662.1K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این همه حرص حرف دیگران رو نخورید
به قول مولانا:
«او همه عیبِ تو گیرد تا بپوشد عیبِ خود
@Harf_Akhaar
🔅 #پندانه
✍ قرض زیاد، انسان خوشقول را بدقول میکند
🔹روزی مرد آبروداری را دیدم که گریه میکرد. از وی علت را جویا شدم.
🔸او گفت:
از مرد خسیسی مبلغی قرض گرفتهام و از پرداخت آن عاجزم. هر روز به درِب خانهام میآید و مزاحم همسرم میشود.
🔹به او گفتم:
چرا از او شکایت نمیکنی؟
🔸گفت:
به خدا اگر مسئله قرض نبود، خودم از خانه بیرون میآمدم و زیر گوشش میزدم ولی چون بدهکارم، اگر با او جروبحث کنم و بگویم مزاحم خانه من نشو، در گوشهای رفته و بلند داد میزند که بدهی خود را بده تا مرا دمِ درِ خانهات نبینی. هرکسی هم صدای دادوفریاد او را بشنود به او حق میدهد که بهدنبال بدهیاش آمده است.
🔅حضرت علی علیه السَّلام میفرمایند:
«قرض زیاد، انسان خوشقول را بدقول میکند.»
💢 همانقدر که قرضالحسنه دادن مستحب است، قرضالحسنه گرفتن مکروه است. سعی کنیم، تا حد امکان قرض نگیریم؛ زیرا بدهی، انسان را نزد همه خوار، زبانش را کوتاه و سرش را به زیر میافکند.
@Harf_Akhaar
🌼کوچه های قدیمی را
باریک میساختند
تا آدما به هم نزدیکتر شوند
حتی در یک گذر...
@Harf_Akhaar