فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خداجان!!!!
می شود آنقدر بوسه بارانم ڪنی ڪه خواب ببرد مرا... ؟
می شود جوری صدایم ڪنی ڪه قند توی دلم آب شود... ؟
می شود بنشینم ڪنار دستت،
دستت را بیاندازی دور گردنم،
چشم بدوزی به چشمم،
دیوانه ام ڪنی...؟
می شود آنقدر حریصانه و یڪریز " دوستت دارم " بگویی، و بگویم، ڪه دیگر گوشم بدهڪار هیچ حرف حسابی نباشد....؟
می شود دستهایت فقط گره دست های من شود...؟
تو با من قدم بزنی،
من به آدم ها فخر بفروشم
می شود راه بیایی با دلم...؟
می شود بغلم ڪنی،
سرم را بگذارم روی شانه ات
هی بوسه بزنی به موهایم....
جانانم....
می شود یڪ خواهش دیگر هم بڪنم؟؟؟؟؟
می شود مال من شوی...؟
@Harf_Akhaar
#داستان
دروازه ی بهشت
سه دوست در یک اتومبیل به مسافرت رفته بودند و متاسفانه یک تصادف مرگبار باعث شد که هر سه در جا کشته شوند یک لحظه بعد روح هر سه دم دروازه بهشت بود و فرشته نگهبان بهشت داشت آماده می شد که آنها را به بهشت راه دهد…
اما ناگهان یک سوال از آن سه نفر میپرسند !!!
_ الان که هر سه تا دارین وارد بهشت می شین اونجا روی زمین بدن هاتون روی برانکارد در حال تشییع شدن بسوی قبرستان است و خانواده ها و دوستان در حال عزاداری در غم از دست دادن شما هستند دوست دارین وقتی دارن از کنار جنازه راه می رن در مورد شما چی بگن؟
اولی گفت : دوست دارم پشت سرم بگن که من جز بهترین پزشکان زمان خود بودم و مرد بسیار خوب و عزیزی برای خانواده ام
دومی گفت : دوست دارم پشت سرم بگن که من جز بهترین معلم های زمان خود بودم و توانسته ام اثر بسیار بزرگی روی آدمهای نسل بعد از خودم بگذارم
سومی گفت : دوست دارم بگن : نگاه کن داره تکون می خوره مثل اینکه زنده است !
@Harf_Akhaar
#داستان
كودكی كه آماده تولد بود، نزد خداوند رفت و از او پرسید:«ميگویند فردا شما مرا به زمین ميفرستید، اما من به این كوچكی و بدون هیچ كمكی چگونه ميتوانم برای زندگی به آنجا بروم؟»
خداوند پاسخ داد: « از میان تعداد بسیاری از فرشتگان، من یكی را برای تو در نظر گرفتهام. او از تو نگهداری خواهد كرد.»اما كودك هنوز مطمئن نبود كه می خواهد برود یا نه :«اما اینجا در بهشت، من هیچ كار جز خندین و آواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من كافی هستند.»
خداوند لبخند زد «فرشته تو برایت آواز ميخواند، و هر روز به تو لبخند خواهد زد . تو عشق او را احساس خواهی كرد و شاد خواهی بود.»
كودك ادامه داد: «من چطور می توانم بفهمم مردم چه می گویند وقتی زبان آنها را نمی دانم؟»
خداوند او را نوازش كرد و گفت: «فرشته تو ، زیباترین و شیرین ترین واژههایی را كه ممكن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد كرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد كه چگونه صحبت كنی.»
كودك با ناراحتی گفت: «وقتی ميخواهم با شما صحبت كنم ، چه كنم؟»
اما خدا وندبرای این سئوال هم پاسخی داشت: «فرشتهات، دستهایت را دركنار هم قرار خواهد داد و به تو یاد ميدهد كه چگونه دعاكنی.»
كودك سرش رابرگرداند وپرسید: «شنیدهام كه در زمین انسانهای بدی هم زندگی ميكنند. چه كسی از من محافظت خواهد كرد؟ »
«فرشتهات از تو محافظت خواهد كرد، حتی به قیمت جانش تمام شود.»
كودك با نگرانی ادامه داد: «اما من همیشه به این دلیل كه دیگر نميتوانم شما راببینم ، ناراحت خواهم بود.»
خدواند لبخند زد و گفت: «فرشتهات همیشه درباره من با تو صحبت خواهدكرد و به تو راه بازگشت نزد من را خواهد آموخت، گر چه من همیشه دركنار تو خواهم بود.»
در آن هنگام بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین شنیده ميشد. كودك ميدانست كه باید به زودی سفرش را آغاز كند.
او به آرامی یك سوال دیگر از خداوند پرسید: «خدایا ! اگر من باید همین حالا بروم لطفاً نام فرشتهام را به من بگویید.»
خداوند شانه او را نوازش كرد و پاسخ داد:
🤍«نام فرشته ات اهمیتی ندارد. به راحتی او را مادر صدا کنی »🤍
@Harf_Akhaar
🌼🤍
تا میتوانی شاد باش
و از لحظه لحظهٔ
زندگی ات لذت ببر ...
و خودت باش ؛
خودت حاکم و معیار
و قاضیِ کارهای خودت ،
خودت همه کارهٔ دنیای خودت ،
و انگیزهٔ آرزوهای خودت
تو نیاز به تاییدِ
هیچکس نداری...🌱
@Harf_Akhaar
#داستان
ماجرای پای الاغ وچاله
یکی ازعلمای معاصر بنام شیخ غلامرضا یزدی همان بزرگمردی که در فلکه ورودی به یزد تصویرش بر بنری بزرگ نصب شده؛ داستان جالبی دارد. مرحوم شیخ غلامرضا یزدی به مجالس زیادی برای روضه خونی دعوت میشد! ایشون هم اون زمان تنها مرکبش الاغی بود که باهاش به مجالس مختلف میرفت!
یه روزکه ایشون به یه مجلس روضه خونی تو یک خونه در انتهای یه کوچه دعوت شده بود؛ سوار بر مرکب وارد کوچه شد، در میانه کوچه پای الاغ به چاله ای فرو رفت و یه مقدار کم آسیب دید، شیخ از الاغ پیاده شد، الاغ را تیمار کرد، به انتهای کوچه برد و افسارش را جلوی درب مجلس روضه بست، رفت داخل، منبر وعظ و روضه را به اتمام رسوند وسوار بر مرکب برگشت ؛
یکسال گذشت ؛ مجددا شیخ به همون مجلس روضه دعوت شد، شیخ بزرگوار سوار بر مرکب به طرف مجلس روضه به راه افتاد! در بین راه الاغ باشور و نشاطی وصف ناشدنی حرکت میکرد تا پس از رسیدن به مقصد با پیمانه ای جو پذیرایی شود! مرحوم شیخ الاغ را به مسیر منتهی به کوچه چاله دار هدایت کرد! همینکه الاغ به سر کوچه سال قبل رسید ایستاد داخل کوچه نرفت؛ هر چقدر شیخ افسار الاغ را کشید هیچ افاقه نکرد! الاغ چون کوهی برجای خود ایستاد!
در این هنگام شیخ در کنار کوچه زانو زد و شروع به گریه کرد!
اطرافیان شیخ را دلداری دادند که شیخ؛ اتفاقی نیفتاده! ما الاغت رانگه می داریم! برو روضه ات را بخوان!
شیخ فرمود: از نگهداری الاغم که ناراحت نیستم!
ناراحتی من بخاطر خودم هست که اندازه این الاغ عبرت نمیگیرم!
یکبار سال گذشته پای این الاغ توی این کوچه به چاله رفته؛ دیگه حاضر نیست قدم به این کوچه بگذاره؛ درحالی که از نظر ما الاغ هست و هیچ نمیفهمه! اما ما انسانها یک اشتباه را بارها تکرار میکنیم؛ باز هم عبرت نمیگیریم!
@Harf_Akhaar
اگر کسی گرهای دارد
و تو راهش رامیدونی سکوت نکن!
اگر دستت به جایی میرسه کاری کن
معجزهی زندگی دیگران باش..
🌱بیشک فرد دیگری معجزه زندگی
تو خواهد بود🌱
@Harf_Akhaar
#داستان آموزنده و جالب راهی آسانتر:
هنگامی که ناسا برنامه ی فرستادن فضانوردان به فضا را آغاز کرد با مشکل کوچکی روبرو شد
آنها دریافتند که خودکارهای موجود در فضای بدون جاذبه کار نمی کنند ، جوهر خودکار به سمت پایین جریان نمی یابد و روی سطح کاغذ نمی ریزد برای حل این مشکل ….
آنها شرکت مشاورین اندرسون را انتخاب کردندتحقیقات بیش از یک دهه طول کشید ، دوازده میلیون دلار صرف شد و در نهایت آنها خودکاری طراحی کردند که در محیط بدون جاذبه می نوشت زیر آب کار می کرد ، روی هر سطحی حتی کریستال می نوشت و در دمای زیر صفر تا سیصد درجه ی سانتیگراد کار می کرد.
روس ها راه حل ساده تری داشتند آنها از مداد استفاده کردند!
@Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عزیز دل ...
يا اولويت باش، يا كلاً نباش !
هرگز اجازه نده كه انتخاب دوم
يا به اجبار آخرين نفر باشى،
تو با ارزش تر از اونى كه اجازه بدى انتخابت كنن ...
قرار نيست كسى توى تنهايى هاش
يادت بيوفته، بايد وقتش رو
بخاطر تو خالى كنه !
اگر محبت دادى و سردى گرفتى،
اگر حقيقت دادى و دروغ گرفتى،
اگر خنده روى لبهاش نِشوندى و گريه
به چشمات هديه داد، غصه نخور عزيزم !
بازهم به خودت افتخار كن
اون كسى كه از اعتماد و محبت
تو سواستفاده كرده،
فقط يه چيز رو بهت ثابت ميكنه
"بى لياقت بودن خودش رو!"
حالا ؛
بلند شو و خودت انتخاب كن،
يا اولويَت باش، يا كلا نباش !
@Harf_Akhaar
• لیست انجام کار برای روزایی که استرس داریم :
1- به یک دوست زنگ بزنید.
2- به یک نفر بگویید دوستت دارم.
3- اینکه چه احساسی دارید را بنویسید.
4- بابت چیزهایی که رو به راه هستن جشن بگیرید.
5- یک چیز سالم بخورید.
6- به یک حیوان غذا بدهید.
7- استراحت کنید.
8- بیرون بروید.
9- یک لباس راحت بپوشید.
10- افکار منفی خود را دور بریزید.
11- چای گرم بنوشید.
12- به یادتان بیاورید که تا اینجای راه را پیموده اید.
13- کمی از کارهای خود را کم کنید.
14- به آثار هنری زیبا نگاه کنید.
15- از خودتان تعریف کنید.
16- به آهنگ های شاد گوش بدید.
17- خودتان را تشویق کنید.
18- خوش شانس های خود را به یاد بیاورید.
19- یادتان باید که جزء کوچکی از این دنیا هستید.
20- کمی از سرعت خود را کم کنید.
.
@Harf_Akhaar
#اخــلاص
زمانی که مردم مشغول کثرت عمل هستند،
دعای کمیل می خوانند،
دعای ندبه، دعای سمات،
نماز شب و زیارت عاشورا می خوانند،
و به کارهای آخرتی مشغول هستند،
تو کاری کن که عملت خالص باشد.
مثلا دیده اید که بعضی ها پرخوری می کنند،
در عوض بعضی ها کــم ولــی مـقـوی می خورند؟
زمانی که مردم می خواهند.
عملی انجام دهند که همه بفهمند،
تو یک عمل خالص انجام بده.
🌱آیت الله مجتهدی تهرانی (ره)🌱
@Harf_Akhaar
🌱دو متن کوتاه و زیبا🌱
1. از دیگران شکایت نمی کنم
بلکه خودم را تغییر می دهم،
چرا که پوشیدنِ کفش،
راحت تر از فرش کردن دنیاست.
2. مبارزه انسان را داغ می کند
و تجربه انسان را پخته!
هر داغی روزی سرد می شود
اما هیچ پخته اى ديگر خام نمی شود!
@Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ساده لباس بپوش
ساده راه برو
اما در برخورد با دیگران ساده نباش !
میــدونی کجا خُرد میشی؟
اونجایی که آدما کاری باهات میکنن
که از سادگیت خجالت بکـشی..
یادش بخیر یه روزایی
سادگی بهترین رنگ دُنیا بود
ولی امروز...
سادگی بزرگترین خطای آدم هاست🌱
@Harf_Akhaar