نبودنها دور بودنها
حتی ندیدنها
هرگز بهانه ای نمیشود
برای از یاد بردن دوست
زندگی كنید و لبخند بزنید
به خاطر آنهايی كه
از نفستون آرام ميگيرند...
❤️ شب تون بخیر ❤️
@Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح اولین جمعه سوم فروردین ماه تون پراز خیر و برکت آن شاالله
💠💫خـــــدایـــــا🤲
⚪️💫یاد تو آرام بخش دلهاســت
💠💫در هر ثانیه صدایت میزنم
⚪️💫و آرام می گیرم و روزم را
💠💫بـا نـام تـو آغـاز مـی کـنـم
⚪️💫بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
💠💫الـــهــی بــه امــیــد تـــو
@Harf_Akhaar
دوست داشتن،
احتمالا بهترین شکلِ مالکیت است،
اما مالکیت ،
بدترین شکلِ دوست داشتن
#ژوزه_ساراماگو
@Harf_Akhaar
کسیکه اعتقاد دارد
دیگران باید
مشکلاتش را حل کنند
همانند کسی است که
برای گذر از رودخانه
منتظر است
تا آب آن خشک شود...
#لئو_تولستوی
@Harf_Akhaar
📚 #حکایت_شیر_برای_ملانصرالدین
یک روز عصر، مردی که یک دبه شیر حمل می کرد در خیابان ملانصرالدین را متوقف کرد و گفت که مشکلی دارد و نصحیتش را می خواهد.
ملا گفت:« مشکلت چیه؟»
مرد توضیح داد:« با وجودی که شراب نمی خورم صبح ها که از خواب بیدار می شوم خیلی مست و سرخوش هستم.»
ملا نگاهی به ظرف شیر کرد وپرسید:« دیشب چی خوردی؟»
مرد گفت:« شیر»
ملا گفت:« همونطور که فکر می کردم. این دلیل مشکلت است.:
مرد بهت زده گفت:« شیر باعث مستی می شه؟»
ملا گفت:« اینجور است. شب شیر می خورد و می خوابی. در خوابت غلت می زنی. شیر با این تکان ها تبدیل به کره می شه. کره تکان می خورد تبدیل به پنیر می شه. پنیر به چربی تبدیل می شه. چربی تبدیل به شکر می شه. شکر تبدیل به الکل می شه. وقتی بیدار می شی در معده ات الکل داری. به همین دلیل صبح ها احساس مستی می کنی.»
مرد گیج شده، پرسید:« چکار کنم؟»
ملا گفت:« ساده است. شیر ننوش. زود، بدش به من.»
و شیر را از مرد بهت زده گرفت و رفت
@Harf_Akhaar
📚#خیلی_جالبه_بخونید👌👇
خدا خر را آفرید و گفت: تو بار خواهی برد از زمانی که آفتاب بدمد تا شب و 50 سال عمر خواهی کرد
خر گفت:میخواهم خر باشم اما فقط بیست سال عمرکنم....خدا پذیرفت.
خدا سگ را آفرید و گفت: تو نگهبان خانه انسان خواهی شد و هرچه دادند خواهی خورد و 30 سال عمر میکنی
سگ گفت :میخواهم سگ باشم اما 15سال برایم کافیست...خدا پذیرفت
خدا میمون را آفرید و گفت: تو مدام از شاخه ای به شاخه ای میپری و 20 سال عمر میکنی. میمون گفت میخواهم میمون باشم اما 10سال عمر کافیست........
و سپس خدا انسان رو آفرید و گفت: تو اشرف مخلوقاتی سرور تمام زمین و 20 سال عمر میکنی
انسان گفت: می خواهم انسان باشم اما آن 30 سالی که خر نخواست ... 15 سالی که سگ نخواست و 10 سالی که میمون نخواست به من بده... و خدا پذیرفت
و اینچنین شد که ما فقط بیست سال مثل آدم زندگی میکنیم.
بعد ازدواج میکنیم و سی سال مثل خر کار میکنیم و پانزده سال مثل سگ نگهبان خونه و بچه هامون میشیم و آخرش هم مثل میمون از خونه دختر به خونه پسر و از خونه پسر به خونه دختر میدویم و واسه نوه هامون شکلک در میاریم!
@Harf_Akhaar
📚#داستان کوتاه
دو برادر بودند كه يكي از آنها معتاد و ديگري مردي متشخص و موفق بود. براي همه معما بود كه چرا اين دو برادر كه هر دو در يك خانواده و با يك شرایط بزرگ شده اند، سرنوشتي متفاوت داشته اند؟ از برادرِ معتاد، علت را پرسيدند. پاسخ داد: علت اصلي شكست من، پدرم بوده است. او هم يك معتاد بود. خانواده اش را كتك مي زد و زندگي بدي داشت. چه توقعي از من داريد؟ من هم مانند او شده ام.
از برادر موفق دليل موفقيتش را پرسيدند. در كمال ناباوري او گفت: علت موفقيت من پدرم است. من رفتار زشت و ناپسند پدرم با خانواده و زندگي اش را مي ديدم و سعي كردم كه از آن رفتارها درس بگيرم و كارهاي شايسته اي جايگزين آن ها كنم.
👈طرز نگاه هر کس به زندگی، دنیای او را می سازد.
@Harf_Akhaar
هفت چیز بدون هفت چیز دیگر خطرناک است:
ثروت بدون زحمت
دانش بدون شخصیت
علم بدون انسانیت
سیاست بدون شرافت
لذت بدون وجدان
تجارت بدون اخلاق
و عبادت بدون ایثار
♦️گاندی
@Harf_Akhaar
اگر به داستان های قدیمی ایرانی علاقه دارید ما کانال زیر را پیشنهاد میکنیم: 👇
https://eitaa.com/joinchat/4166058591C307670161d
#داستـانهای واقعی #پست_های پندآموز
#سخنان بزرگان #تلنگر
هرگز با احمق ها بحث نکنید .
آنها نخست شما را تا سطح خودشان پایین میکشند ،
سپس با تجربه یک عمر زندگی در آن سطح شما را شکست می دهند .
مارک تواین
@Harf_Akhaar
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﭽﻪ ﺑﻮﺩﻡ، ﻣﯿﮕﻔﺘﻨﺪ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﯽ
ﺑﻨﺪ ﮐﻔﺸﻬﺎﯾﺖ ﺭﺍﺑﺒﻨﺪﯼ
ﻣﺮﺩ ﺷﺪﻩ ﺍﯼ!
ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﺑﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮔﻔﺖ
ﻫﺮﻭﻗﺖ ﺍﺯ ﺑﺨﺸﯿﺪﻥ ﮐﻔﺸﻬﺎﯾﺖ ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﭘﺎﺑﺮﻫﻨﻪ ﺍﯼ
ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺷﺪﯼ،
ﻣﺮﺩ ﺷﺪﻩ ﺍﯼ...
@Harf_Akhaar
🔹صیادی، یک آهوی زیبا را شکار کرد واو را به طویله خران انداخت. در آن طویله، گاو و خر بسیار بود. آهو از ترس و وحشت به این طرف و آن طرف میگریخت. هنگام شب مرد صیاد، کاه خشک جلو خران ریخت تا بخورند. گاوان و خران از شدت گرسنگی کاه را مانند شکر میخوردند. آهو، رم میکرد و از این سو به آن سو میگریخت، گرد و غبار کاه او را آزار میداد. چندین روز آهوی زیبای خوشبو در طویله خران شکنجه میشد. مانند ماهی که از آب بیرون بیفتد و در خشکی در حال جان دادن باشد. روزی یکی از خران با تمسخر به دوستانش گفت: ای دوستان! این امیر وحشی، اخلاق و عادت پادشاهان را دارد، ساکت باشید. خر دیگری گفت: این آهو از این رمیدنها و جستنها، گوهری به دست آورده و ارزان نمیفروشد. دیگری گفت: ای آهو تو با این نازکی و ظرافت باید بروی بر تخت پادشاه بنشینی. خری دیگر که خیلی کاه خورده بود با اشاره سر، آهو را دعوت به خوردن کرد. آهو گفت که دوست ندارم . خر گفت: میدانم که ناز میکنی و ننگ داری که از این غذا بخوری.
🔸آهو گفت: ای الاغ! این غذا شایسته توست. من پیش از اینکه به این طویله تاریک و بد بو بیایم در باغ و صحرا بودم، در کنار آبهای زلال و باغهای زیبا، اگرچه از بد روزگار در اینجا گرفتار شدهام اما اخلاق و خوی پاک من از بین نرفته است. اگر من به ظاهر گدا شوم اما گدا صفت نمی شوم. من لاله سنبل و گل خوردهام. خر گفت: هرچه میتوانی لاف بزن. در جایی که تو را نمیشناسند میتوانی دروغ زیاد بگویی. آهو گفت : من لاف نمیزنم. بوی زیبای مشک در ناف من گواهی میدهد که من راست میگویم. اما شما خران نمیتوانید این بوی خوش را بشنوید، چون در این طویله با بوی بد عادت کرده اید.
@Harf_Akhaar
نفرآخر شدن خیلی راحته!
فقیر بودن،
تنبل بودن،
بدبخت بودن خیلی راحته...
اما تو به دنیا نیومدی که فقیر باشی،
تو به دنیا نیومدی که بدبخت باشی،
تو به دنیا نیومدی که ضعیف باشی...
از هر لحظه برای خوشبختی و حرکت استفاده کن،
اصلا مهم نیست که قبلا چه کسی بودی،
از همین الان شروع کن و همه چیز رو تغییر بده.
یادت باشه هیچکس به جز خودت مسوول زندگی تو نیست،
نه پدرت، نه مادرت و نه هیچ کس دیگه...
اولین قدم برای تغییر، پذیرفتن تمام مسولیت زندگیته.
@Harf_Akhaar
ساده لباس بپوش !
ساده راه برو !
ولی در برخورد با دیگران
ساده نباش !
زیرا سادگیت را نشانه میگیرند
برای در هم شکستن غرورت !
#حسین_پناهی
@Harf_Akhaar
عابدی بود که شاگردان زیادی داشت و حتی مردم عامه هم مرید او بودند و آوازه اش همه جا پیچیده بود...
روزی به آبادی دیگری رفت...عابد به نانوایی رفت و چونکه لباس درستی نپوشیده بود نانوا به او نان نداد و عابد با حزن و اندوه رفت...
مردی که در آنجا بود عابد را شناخت و به نانوا گفت: که آن مرد را نشناختی؟
نانوا پاسخ داد نه...
مرد گفت:فلان عابد بود...
نانوا گفت: که من از مریدان اویم و با عجله به دنبال عابد روان شد و به ایشان گفت میخواهم از شاگردان شما باشم...عابد قبول نکرد...
نانوا گفت که اگر قبول کنی من امشب تمام آبادی را طعام خواهم داد...
عابد پذیرفت ...وقتی همه شام خوردند نانوا رو به عابد گفت:سرورم دوزخ یعنی چه؟
عابد پاسخ داد:دوزخ یعنی اینکه تو برای خاطر رضای خدا یک تکه نان به بنده خدا ندادی ولی برای رضایت دل بنده خدا یک آبادی را نان دادی!!
@Harf_Akhaar
📚#حکایت
یک شب مار بزرگی برای پیدا کردن غذا وارد دكان نجاری شد، عادت نجار اين بود كه موقع ترک کارگاه وسايل كارش را روي ميز بگذارد. آن شب، نجار اره اش را روی ميز گذاشته بود. همينطور كه مار گشت مي زد بدنش به اره گير کرد و كمي زخم شد. مار خيلي عصبانی شد و برای دفاع از خود اره را گاز گرفت. این کار سبب خون ريزی دور دهانش شد و او که نمی فهمید كه چه اتفاقی افتاده، از اينكه اره دارد به او حمله مي كند و مرگش حتمي است تصميم گرفت برای آخرين بار از خود دفاع كرده و هر چه شديدتر حمله كند. او بدنش را به دور اره پيجاند و هي فشار داد. صبح كه نجار به کارگاه آمد روي ميز به جای اره، لاشۀ ماری بزرگ و زخم آلود ديد كه فقط و فقط بخاطر بی فکری و خشم زياد مرده است.
👈ما در لحظۀ خشم می خواهیم به ديگران صدمه بزنیم ولی بعد متوجه مي شويم که به جز خودمان كس ديگری را نرنجانده ايم و موقعی اين را درك می کنیم كه خيلي دير شده. زندگی بيشتر احتياج دارد كه گذشت و چشم پوشی كنيم، از اتفاقها، از آدمها، از رفتارها، از گفتارها و به خودمان يادآوری کنیم، گذشت و چشم پوشی.
@Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻دو چيز🔻
❣روح انسان را نوازش می كند
يكی صدا زدن خداست❣
و ديگری گوش سپردن به صدای او
اولی در نيايش و
دومی در سكوت است❣
@Harf_Akhaar
❤️🌺قشنگه، بخونین🍃🍂
دختری با پدرش میخواستند از یک پل چوبی رد شوند. پدر رو به دخترش گفت: دخترم دست من را بگير تا از پل رد شويم.
دختر رو به پدر كرد و گفت: من دست تو را نميگيرم تو دست مرا بگير.
پدر گفت: چرا؟ چه فرقي ميكند؟ مهم اين است كه دستم را بگيري و با هم رد شویم.
دخترك گفت: فرقش اين است كه اگر من دست تو را بگيرم ممكن است هر لحظه دست تو را رها كنم،
اما تو اگر دست مرا بگيري هرگز آن را رها نخواهي كرد!
این دقیقا مانند داستان رابطه ما با خداوند است؛
هر گاه ما دست او را بگيریم ممكن است با هر غفلت و ناآگاهي دستش را رها كنیم،
اما اگر از او بخواهیم دستمان ما را بگيرد، هرگز دستمان را رها نخواهد كرد!
و اين يعنی عشق...
"دعا کنیم فقط خـــدا دستمونو بگیره"
@Harf_Akhaar
زندگی خلاصه ایست از :
ناخواسته به دنیا آمدن !
ناگهان بزرگ شدن !
مخفیانه گریستن !
دیوانه وار عشق ورزیدن !
و عاقبت در حسرتِ
آنچه دل میخواهد و
منطق نمیپذیرد، مُردن ...!
#برتراند_راسل
@Harf_Akhaar
📚#داستان_کوتاه
پیرمردی با پسر و عروس و نوه اش زندگی میکرد. او دستانش می لرزید و چشمانش خوب نمیدید و به سختی می توانست راه برود. هنگام خوردن شام غذایش را روی میز ریخت و لیوانی را بر زمین انداخت و شکست. پسر و عروس از این کثیف کاری پیرمرد ناراحت شدند: باید درباره پدربزرگ کاری بکنیم وگرنه تمام خانه را به هم می ریزد. آنها یک میز کوچک در گوشه اطاق قرار دادند و پدربزرگ مجبور شد به تنهایی آنجا غذا بخورد. بعد از این که یک بشقاب از دست پدربزرگ افتاد و شکست دیگر مجبور بود غذایش را در کاسه چوبی بخورد، هروقت هم خانواده او را سرزنش میکردند پدر بزرگ فقط اشک میریخت و هیچ نمیگفت. یک روز عصر قبل از شام پدر متوجه پسر چهار ساله خود شد که داشت با چند تکه چوب بازی میکرد. پدر روبه او کرد و گفت: پسرم داری چی درست میکنی؟ پسر با شیرین زبانی گفت: دارم برای تو و مامان کاسه های چوبی درست میکنم که وقتی پیر شدید در آنها غذا بخورید!
@Harf_Akhaar
📚#حکایتی_زیبا_و_خواندنی
گویند مردی از گرسنگی رو به مرگ افتاده بود.
شیطان برای او غذایی آورد، به شرط آنکه ایمانش را به او بفروشد.
مرد پس از سیری از فروختن ایمان خود ابا کرد و گفت: آنچه در گرسنگی فروختم، موهوم و معدومی بیش نبود،
چرا که : «آدم گرسنه دین و ایمان ندارد.»
گرگ گرسنه چو یافت گوشت، نپرسد
کاین شتر صالح است یا خرِ دجال
✍علی اکبر دهخدا
📚امثال و حکم
@Harf_Akhaar
یکی از فرق های انسان با خدا؛
این است که انسان تمام خوبی ها را
با یک بدی فراموش می کند
ولی خدا تمام بدی ها را
با یک خوبی فراموش می کند.
@Harf_Akhaar
حالا که ما یاد گرفته ایم؛
در هوا مثل یک پرنده پرواز کنیم
و در دریا مثل یک ماهى شنا کنیم ،
فقط یک چیز باقى میمونه ...
یاد بگیریم مثل یک آدم
روى زمین زندگى کنیم...
#جرج_برنارد_شاو
@Harf_Akhaar
مگه اشک چقدر وزن داره…؟
که با جاری شدنش ،
اینقدر سبک می شیم…
#حسین_پناهی
@Harf_Akhaar
از کسانی که
همه چیز را محاسبه می کنند
بترس و هرگز قلبت را
در اختیار آنها نگذار
آنها حساب عشقی که
نثار تو می کنند را نیز دارند
و روزی آن را با تو
تسویه می کنند....
#آنا_گاوالدا
@Harf_Akhaar
📚#حکایتی_زیبا_و_خواندنی
مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در حال کار، گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت. آنها به موضوع «خدا» رسیدند؛
آرایشگر گفت: “من باور نمیکنم خدا وجود داشته باشد.”
مشتری پرسید: “چرا؟”
آرایشگر گفت: “کافی است به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد. اگر خدا وجود داشت آیا این همه مریض میشدند؟ بچههای بیسرپرست پیدا میشدند؟ این همه درد و رنج وجود داشت؟ نمی توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه دهد این چیزها وجود داشته باشد.”
مشتری لحظه ای فکر کرد، اما جوابی نداد؛ چون نمیخواست جروبحث کند.
آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت. در خیابان مردی را دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده..
مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت: “به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند.”
آرایشگر با تعجب گفت: “چرا چنین حرفی می زنی؟ من اینجا هستم، همین الان موهای تو را کوتاه کردم!”
مشتری با اعتراض گفت: “نه! آرایشگرها وجود ندارند؛ چون اگر وجود داشتند، هیچ کس مثل مردی که آن بیرون است، با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح نکرده پیدا نمیشد.”
آرایشگر گفت: “نه بابا؛ آرایشگرها وجود دارند، موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمیکنند.”
مشتری تایید کرد: “دقیقاً! نکته همین است. خدا هم وجود دارد! فقط مردم به او مراجعه نمیکنند و دنبالش نمیگردند. برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد.”
@Harf_Akhaar
📚#حکایت_خرما_خوردن_ملانصرالدین
ملانصرالدین مقداری خرما خريد. همينطور با هسته مشغول خوردن خرماها بود، زنش آن صحنه را ديد. پرسيد: چرا خرما را با هسته ميخوری؟!!
ملا گفت: مگر دكان خرما فروشی، خرما ها را بدون هسته به من فروخته كه من هم آنها را بی هسته بخورم؟!!!
@Harf_Akhaar
📚
ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﻫﺎ ﺑﻪ ﮐــــﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﺷﻤﺎ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﻬﺎ ﺑﺮﺍﯼ “ﭘــﻮﻝ ” ﻣﯽ ﺟﻨﮕﯿﺪ ﻣﺎ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﻫﺎ ﺑﺮﺍﯼ ”ﺷـــــــﺮﻑ ”
✍ ﮐــﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ گفت:
👌ﺁﺷﮑﺎﺭﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﺮﻣﻠﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻧﭽﻪ ﻧــﺪﺍﺭﺩ ﻣﯿﺠﻨﮕﺪ
@Harf_Akhaar
هرگز برای پول
ازدواج نکنید،
چون برای پول
در آوردن راههای
آسانتری هم وجود دارد...
#جرج_برنارد_شاو
@Harf_Akhaar
زمستانی سرد کلاغ غذا نداشت گوشت بدن خود را میکندو به جوجه هایش میداد زمستان تمام شد و کلاغ مرد
و بچه هایش نجات پیدا کردن
و گفتند خوب شد که مرد خسته شدیم ازین غذای تکراری
این است واقعیت تلخ روزگار...
@Harf_Akhaar