eitaa logo
حرف آخر • حکایت و پند •
76.6هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
0 فایل
تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران 🇮🇷 -سخنان پر مفهوم بزرگان ایران و جهان -حکایت های جالب و آموزنده تعرفه تبلیغات 👇 https://eitaa.com/joinchat/1314784094C8c098d28af
مشاهده در ایتا
دانلود
در مسجد و در کعبه به دنبال چه هستی؟ اول  تو  ببین  قلب  کسی  را  نشکستی؟ 🤍🌼 اینگونه   چرا   در   پی  اثبات   خداییم؟ همسایه ی ما  گشنه  و ما سیر  بخوابیم 🤍🌼 در خلقت  ما راز  و معمای  خدا  چیست؟ انسان خودش آیینه یک کعبه مگر نیست؟ 🤍🌼 برخیز و کمی  کعبه ی  آمال  خودت  باش چنگی  به  نقابت  بزن  و مال خودت باش 🤍🌼 تصویر خدا پشت همین کهنه  نقاب  است تصویرخداواضح وچشمان توخواب است 🤍🌼 شاید که بتی در وسط  ذهن من و توست باید  بت  خود ، با  نم  باران  خدا  شست 🤍🌼 گویی که خدا در  بدن  و در  تنمان  هست نزدیکتر  از  خون  و  رگ  گردنمان  هست 🤍🌼 ولله خدا قدرت  پرواز پرنده است یا غرش بی وقفه ی یک شیر درنده است @Harf_Akhaar
حال خوبتو از خدا بخواه خدا زیر قولش نمی‌زنه 🤍🌼 @Harf_Akhaar
✨ فَنَجِّنِي مِنْهَا لِوَاذاً بِكَ خدایا پس مرا که به تو پناه برده‌ام نجات ده..🤍🌼 🦋 @Harf_Akhaar
‌ ‌ نکته طلایی🌱 پولدار ها شبیه بی پول ها زندگی می کنند و به همین خاطر هر روز پولدار میشوند اما بی پول ها شبیه پولدار ها زندگی میکنند و به همین خاطر روز به روز فقیرتر میشن 🤍🌼 @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُستَقِيم خدایا بہ راہ راسٺ هدایٺمان کن .. 🌼روزے ڪہ بہ چشمان تو، ﭼﺸﻤﻢ بشود باز اے جان دﻟﻢ ،صبح من آن روز ﺑﻪ خیر است 🌼🤍🌼🤍🌼🤍🌼🤍🌼
خـدایا تو زیـباترین حـضور زنـدگی من 🌼🤍 @Harf_Akhaar
🤍🌼🤍🌼 شاهزاده ای تصمیم به ازدواج گرفت. با یکی از دانایان شهرش در این باره مشورت کرد. دستور دادند که همه ی دختران شهر به میهمانی شاهزاده دعوتند. شاهزاده در این جشن همسر خود را انتخاب می کند. دختر خدمتکار قصر از شنیدن این خبر بسیار ناراحت شد چرا که عاشق شاهزاده بود.اما تصمیم گرفت که در میهمانی شرکت کند تا حداقل یکبار شاهزاده را از نزدیک ببیند. روز جشن همه در تالار کاخ جمع بودند. شاهزاده به هر یک از دختران دانه ای داد و گفت کسی که بهترین گل را پرورش دهد و برایم بیاورد همسر آینده ی من خواهد بود. شش ماه گذشت و با اینکه دختر خدمتکار با باغبانان مشورت کرد و از گل بسیار مراقبت کرد ولی گلی در گلدان نرویید. روز موعود همه ی دختران شهر با گلهایی زیبا و رنگارنگ در گلدان هایشان به کاخ آمدند. شاهزاده بعد از اینکه گلدان ها را نگاه کرد اعلام کرد که دختر خدکمتکار همسر اوست. همه اعتراض کردند که شاهزاده کسی را انتخاب کرده که در گلدانش گلی نبوده. شاهزاده گفت این دختر گلی را برایم پرورش داده که او را شایسته ی همسری من می کند، گل صداقت. همه دانه هایی که به شما دادم عقیم بودند و ممکن نبود گلی از آنها بروید. @Harf_Akhaar
‌ ‌‌ 💎 ﻗﻠﻤﯽ ﺍﺯ ﻗﻠﻤﺪﺍﻥ ﻗﺎﺿﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺷﺨﺼﯽ ﮐﻪ ﺁﻧﺠﺎ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﺍﺷﺖ ﮔﻔﺖ : ﺟﻨﺎﺏ ﻗﺎﺿﯽ کلنگﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺭﯾﺪ ﻗﺎﺿﯽ  ﺧﺸﻤﮕﯿﻦ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ : ﻣﺮﺩﮎ ﺍﯾﻦ ﻗﻠﻢ ﺍﺳﺖ ﻧﻪ ﮐﻠﻨﮓ ﺗﻮ ﻫﻨﻮﺯ  ﮐﻠﻨﮓ ﻭ ﻗﻠﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺑﺎﺯ ﻧﺸﻨﺎﺳﯽ ؟! ✨ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ : ﻫﺮ ﭼﻪ ﻫﺴﺖ ﺑﺎﺷﺪ ، ﺗﻮ ﺧﺎﻧﻪ ی ﻣﺮﺍ ﺑﺎ ﺁﻥ ﻭﯾﺮﺍﻥ ﮐﺮﺩﯼ .. مراقب قضاوتهاي خود باشيم ... 🤍🌼 @Harf_Akhaar
پادشاهی صبح زود برای شکار بیرون رفت. مردی زشت برابر او ظاهر شد، آن را به فال بد گرفت و دستور داد تا او را حسابی بزنند. اتفاقاً شکار خوبی داشت و حیوانات زیادی شکار کرد و خوشحال بازگشت. یادش آمد که آن مرد فقیر را بدون دلیل اذیت کرده است به همین خاطر تصمیم گرفت او را صدا کند و از او عذرخواهی کند. دستور داد او را حاضر کنند، وقتی آمد، پادشاه از او عذر خواست و خلعتی همراه با هزار درهم به او داد. مرد گفت: ای پادشاه من خلعت و انعام نمیخواهم اما اجازه بده یک سخن بگویم، گفت: بگو. گفت صبح اولین کسی را که تو دیدی من بودم و اولین کسی را که من دیدم تو بودی، امروز تو همه به شادی و طرب گذشت و روز من به رنج و سختی، خودت انصاف بده، بین ما دو تا کدام شومتر هستیم 🤍🌼 @Harf_Akhaar