eitaa logo
حرف آخر • حکایت و پند •
77هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
0 فایل
تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران 🇮🇷 -سخنان پر مفهوم بزرگان ایران و جهان -حکایت های جالب و آموزنده تعرفه تبلیغات 👇 https://eitaa.com/joinchat/1314784094C8c098d28af
مشاهده در ایتا
دانلود
چرا میگید ۱ سال از عمرمون رفت و ناراحت میشید! چرا نمیگید ۱ سال بیشتر از خدا عمر گرفتیم سال دیگشم ببینیم؟🌱 از این طرف ببینی بهتر نیست هی ببینی عمر داره تمام میشه بهتره یا اینکه سعادت بودن در یک سال دیگه و گرفت حقت از این دنیا رو داری؟!🤍🌼 @Harf_Akhaar
لازم نیست وقتی کار خوبی میکنی داد بزنی ! کار خوب مثل بوی گل است... خودش منتشر میشود...:)))🤍🌼 @Harf_Akhaar
«🌱» ما به اشتباه اينگونه می‌انديشيم: - درسم تمام شود راحت شوم:| - غذايم را بپزم راحت شوم:| - اتاقم را تميز کنم راحت شوم:| - بالاخره رسيدم، راحت شدم:| - اوه چه پروژه‌ای، تمام شود راحت شوم:| تمام شود که چه شود؟ مادامی که زنده هستيم و زندگی ميکنیم هيچ فعاليتی تمام شدنی نيست بلکه آغاز فعاليتی ديگر است. پس چه بهتر که در حين انجام دادن هر کاری لذت بردن را فراموش نکنيم نه مانند يک ربات فقط به انجام دادن بپردازيم به تمام شدن و فارغ شدن... لذت باعث قدرتمند شدن ميشود و به طرز باور نکردنی باعث بالا رفتن اعتماد به نفس می‌گردد... توانایی لذت بردن، یک مهارت و یکی از اهداف مهم زندگی است.🤍🌼 @Harf_Akhaar
⟨🌱⟩ ‹ امیدت رو از دست نده تو هیچ وقت نمیدونی فردا قراره به کجا برسی و چه چیزهایی به دست بیاری ›🤍🌼 @Harf_Akhaar
⟨🤍🌼⟩ هرچه كنی به خود كنی گر همه نیك و بد كنی" می‌گویند: درویشی بود كه در كوچه و محله راه می‌رفت و می‌خواند: "هرچه كنی به خود كنی گر همه نیك و بد كنی" اتفاقاً زنی مكاره این درویش را دید و خوب گوش داد كه ببیند چه می‌گوید وقتی شعرش را شنید گفت: "من پدر این درویش را در می‌آورم". زن به خانه رفت و خمیر درست كرد و یك فتیر شیرین پخت و كمی زهر هم لای فتیر ریخت و آورد و به درویش داد و رفت به خانه‌اش و به همسایه‌ها گفت: "من به این درویش ثابت می‌كنم كه هرچه كنی به خود نمی‌كنی". از قضا زن یك پسر داشت كه هفت سال بود گم شده بود یك دفعه پسر پیدا شد و برخورد به درویش و سلامی كرد و گفت: "من از راه دور آمده‌ام و گرسنه‌ام" درویش هم همان فتیر شیرین زهری را به او داد و گفت: "زنی برای ثواب این فتیر را برای من پخته، بگیر و بخور جوان!" پسر فتیر را خورد و حالش به هم خورد و به درویش گفت: "درویش! این چی بود كه سوختم؟" درویش فوری رفت و زن را خبر كرد. زن دوان‌دوان آمد و دید پسر خودش است! همانطور كه توی سرش می‌زد و شیون می‌كرد، گفت: "حقا كه تو راست گفتی؛ هرچه كنی به خود كنی گر همه نیك و بد كنی". 🌱🌱🌱 @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پای سخن خدا...🌱 قرآن بی‌تردید راهنمای قابل اعتمادی است برای آنها که حرمت خداوند را نگاه می‌دارند کسانی که به عالَم غیب ایمان دارند، نماز می‌گزارند و از آنچه روزی‌شان کرده‌ایم دیگران را بهره‌مند می‌کنند!🤍🌼 ‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌@Harf_Akhaar
🌱با پیرمردِ مؤمنی، در مسجد نشسته بودم. زن جوانی صورت خود گرفته بود و برای درخواست کمک داخل خانه‌ی خدا شد. پیرمردِ مؤمن، دست در جیب کرد و اسکناس ارزشمندی به زن داد. دیگران هم دست او را خالی رد نکردند و سکه‌ای دادند. 🌱جوانی از او پرسید : پول شیرین است چگونه از این همه پول گذشتی؟ سکه ای می دادی کافی بود!! پیرمرد تبسمی کرد و گفت : پسرم صدقه، هفتاد نوع بلا را دفع می‌کند. از پول شیرین‌تر، جان و سلامتی من است که اگر این‌جا، از پولِ شیرین نگذرم، 🌱باید در ساختمانِ پزشکان بروم و آن‌جا از پولِ شیرین بگذرم و شربت تلخ هم روی آن بنوشم تا خدا سلامتیِ شیرینِ من را برگرداند! بدان که از پول شیرین‌تر، سلامتی، آبرو، فرزند صالح و آرامش است. به فرمایش حضرت علی (ع) چه زیاد است عبرت و چه کم است عبرت‌گیرنده. 🌱وأَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ ۛ وَأَحْسِنُوا ۛ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ (سوره‌ی بقره آیه‌ی 195) و (از مال خود) در راه خدا انفاق کنید و خود را با (دوری از انفاق) به مهلکه و خطر در نیفکنید و نیکویی کنید که خدا نیکوکاران را دوست دارد. ‹‹🤍🌼›› @Harf_Akhaar
کسی تا حالا شعورو با خودش به گور نبرده ... ازش استفاده کنید ...!! ‌«🌱» @Harf_Akhaar
🌱همیشه ازکلمه" ما" استفاده نمایید نه من وتو ؛ فراموش نکنید که اکنون زندگی مشترک شروع شده دیگرمن و تو مطرح نیست. دشمن زندگی مال من و مال تو  گفتن است ... یاد بگیریم مال ما گفتن را ... منصف و قدردان باشید.🤍🌼 🌱درمقابل شوهر خود هرچند حق با شما باشد، لجبازی و اصرار نکنید. اگر بحثی شد آن را کش ندهید. زود دعوای احتمالی را با احترام تمام کنید. کسی از احترام ضرر نکرده! مراقب آثار دعوا و مشاجره و فحاشی روی بچه هاتون باشید که بعدها پشیمانی سودی ندارد...🤍🌼 @Harf_Akhaar
کسی پیشــــ🤍ـــ🌼ــــرفت میکنه که... پیگیر کار مردم نباشه کی چی گفت... کی چی پوشید... کی کجا با کی رفت... سرگرمِ زدنِ رکوردِ خودت باش...🌱 @Harf_Akhaar
دقت کردید...🌱 انسانهای صادق به صداقت حرف هیچ کس شک نمی کنند و حرف همه را باور دارند. انسانهای دروغ گو تقریبا حرف هیچ کس را باور ندارند و معتقدند که همه دروغ می گویند. انسانهای امید وار هموراه در حال امیدوار کردن دیگرانند. انسانهای ناامید همیشه آیه یاس می خوانند. انسانهای حیله گر معتقدند که همه مشغول توطئه هستند. انسانهای شریف همه را شرافتمند می دانند. انسانهای بزرگوار بیشتر کلامشان، تشکر از دیگران است. انسانهای بلند نظر هر کاری برای هر کسی می کنند باز هم با شرمندگی می گویند: ببخشید که بیشتر از این از دستم بر نیامد. انسانهای تنگ نظر هر کاری برای هر کس انجام دهند، چندین برابر می ببینندش. انسانهای با محبت در نهایت مهربانی همه را با جانم، عمرم, عزیزم خطاب می کنند. انسانهای متواضع تقریبا در مقابل خواسته همه دوستان می گویند: چشم سعی می کنم. اما انسانهای پر توقع انتظار دارند همه در مقابل حرف هایشان بگویند چشم. انسانهای حسود همیشه فکر می کنند که همه به آنها حسادت می کنند. انسانهای دانا در جواب بیشتر سوالات می گویند: نمی دانم انسانهای نادان تقریبا در مورد هر چیزی می گویند: من می دانم!!! با دانستن خصلت هایمان آنها را از خود دور کنیم تا سلامت و زیبایی مان درونی باشد. 🤍🌼>>>>> @Harf_Akhaar
‌سلام امام زمانم...🤍🌼 خورشید من از دیار شب ڪرده عبور🌱 ای ڪاش ڪند ز مشرق عشــق ظهور🌱 ‌هـــر لحــظه در انتـــظار آنـــم بـرسـد🌱 ‌با خــود ببــرد مـــرا بـه مهمانـی نــور🌱 @Harf_Akhaar
🌱 « اشتهایم آمد » هرگاه كسي بنا به مصلحت، از چيزي روي بگرداند يا از كاري دست بكشد اما بعد صرفه خود را در آن ببيند و پشيمان شود و دوباره به آن چيزي رو بياورد يا به آن كار بپردازد اين مثل را مي‌زنند.  روزي نزديك‌هاي ظهر شخصي كه وارد آبادي دوستش شده بود به او برخورد. آن شخص اهل محل پس از احوالپرسي، رفيق تازه واردش را براي ناهار به منزلش دعوت كرد و آن مرد هم قبول كرد. هر دو سر ظهر وارد منزل شدند زن به شوهرش گفت: «غذا به اندازه كافي نداريم» شوهر فكري كرد و گفت: «هرچه غذا داريم در مجمعه‌اي خالي كن تا ببرم سر سفره» زنش گفت: «آن وقت بچه‌ها بي‌غذا مي‌مانند».  مرد گفت: «من فكري كردم، غذا را كه بردم چند لقمه‌اي كه خورديم من خودم را كنار می كشم ميهمان هم مجبور است دست بكشد. آن وقت بقيه غذا را مي‌آورم براي تو و بچه‌ها» زن تمام غذا را در سيني خالي كرد و مرد هم آن را سر سفره برد و دو تايي مشغول خوردن شدند. ميزبان چند لقمه‌اي كه خورد دست از غذا كشيد و گفت: «من خوشدم بس» ميهمان زرنگ كه از رندي ميزبان سر در آورده بود گفت: « من خو مي‌خورم تا شوهس » و همچنان به خوردن ادامه داد.  ميزبان كه ديد ميهمان بي‌توجه، مشغول خوردن است و غذا هم دارد تمام مي‌شود پيش خودش فكر كرد: حالا كه بچه‌هام بي‌غذا مي‌مانند چرا خودم گرسنه بمانم و گفت: «من هم اشتهام اومد پس» و دوباره پاي سفره رفت و با ميهمان بقيه غذا را خوردند. ‹‹🤍🌼›› @Harf_Akhaar
کاش در کودکی می ماندیم آنجا که تنها تلخی زندگی شربت سرماخوردگیمان بود...🌱🌱🌱 @Harf_Akhaar ‎‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر همیشه ناراحتیتان را ابراز کنید و جواب نگیرید تبدیل به عادت می‌شود.🤍🌼 @Harf_Akhaar
«🤍🌼» ‹حکایت مال حرام› مردی در بصره، سال‌ها در بستر بیماری بود؛ به‌طوری که زخم بستر گرفته بود؛ و اموال زیادی را فروخته بود تا هزینه درمان خود کند؛ همیشه دست به دعا داشت.روزی عالمی نزد او آمد و گفت: می‌دانی که شفا نخواهی یافت! آیا برای مرگ حاضری؟ گفت: بخدا قسم حاضرم. داستان مرد بیمار به این طریق بود که، در بصره بیماری_وبا آمد؛ و طبیبان گفتند: دوای این بیماری آ‌ب لیمو است. این مرد، تنها آب لیمو فروش شهر بود. که آب‌لیمو را نصفه با آب قاطی می‌کرد و می‌فروخت. چون مشتری زیاد شد، کل بطری را آب ریخته و چند قطره‌ای آب‌لیمو می‌ریخت تا بوی لیمو دهد. مردی چنین دید و گفت: من مجبور بودم بخرم تا نمیرم، ولی دعا می‌کنم زندگی تو بر باد برود چنانچه زندگی مردم را بر باد می‌دهی و خونشان را در شیشه می‌کنی.عالم گفت: از پول حرام مردم، نصف بصره را خریدی! و حالا ده سال است برای درمان و علاج خود آن‌ها را می‌فروشی. می‌دانی از آن همه مال حرام چه مانده است؟ دو کاسه! آن دو را هم تا نفروشی و از دست ندهی، نخواهی مرد! و زجر کش خواهی شد. پس مالت را بده که بفروشند تا مرگت فرا رسد. پیرمرد به پسرش گفت: ببر بفروش، چون مال حرام ماندنی نیست. چون پسر کاسه‌ها را فروخت، پدرجان داد. ‌‌‌‌‌ 🌱>>> @Harf_Akhaar
قدر موهای سفیدتون رو بدونید چون فقط اونا یادشونه کجاها بهتون چی گذشته...🤍🌼 @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بچه‌م تا دیروقت سرش تو گوشیه، همیشه هم رمز میذاره!!! «🌱» @Harf_Akhaar
دو چیز شما را تعریف می‌کند :🌱 صبرتان وقتی که هیچ چیز ندارید...🤍 و رفتارتان هنگامی که همه چیز دارید...🌼 @Harf_Akhaar
حکایات سعدی به قلم "ســاده و روان" باب اول : در سیرت پادشاهان <🌱> يكى از پادشاهان به بيمارى هولناكى كه نام نبردن آن بيمارى بهتر از نام بردنش است ، گرفتار گرديد. گروه حكيمان و پزشكان يونان به اتفاق گفتند: چنين بيمارى، دوا و درمانى ندارد مگر اينكه زهره (كيسه صفرا) يك انسان را با صفاتی که حکیمان میگویند بياورند و آن پادشاه بخورد تا درمان يابد. پادشاه به مامورانش فرمان داد تا به جستجوى مردى كه داراى آن اوصاف و نشانه ها باشد، بپردازند و او را نزدش بياورند. ماموران به جستجو پرداختند، تا اينكه پسرى نوجوان را با همان مشخصات و نشانه ها كه حكيمان گفته بودند، يافتند و نزد شاه آوردند. شاه پدر و مادر آن نوجوان را طلبيد و ماجرا را به آنها گفت و انعام و پول زيادى به آنها داد و آنها به كشته شدن پسرشان راضى شدند. قاضى وقت نيز فتوا داد كه: ريختن خون يک نفر از ملت به خاطر حفظ سلامتى شاه جايز است. جلاد آماده شد كه آن نوجوان را بكشد و زهره او را براى درمان شاه، از بدنش درآورد. آن نوجوان در اين حالت، لبخندى زد و سر به سوى آسمان بلند نمود. شاه از او پرسيد: در اين زمان که مرگت نزدیک است، چرا می خندی؟ نوجوان جواب داد: در چنين وقتى پدر و مادر، ناز فرزند را مى گيرند و به حمايت از فرزند بر مى خيزند و نزد قاضى رفته و از او براى نجات فرزند استمداد مى كنند و از پيشگاه شاه دادخواهى مى نمايند، ولى اكنون در مورد من، پدر و مادر به خاطر ثروت ناچيز دنيا، به كشته شدنم رضايت داده اند و قاضى به كشتنم فتوا داده و شاه مصلحت خود را بر هلاكت من مقدم مى دارد. كسى را جز خدا نداشتم كه به من پناه دهد، از اين رو به او پناهنده شدم : پيش كه برآورم ز دستت فرياد؟ هم پيش تو از دست تو گر خواهم داد سخنان نوجوان ، پادشاه را منقلب كرد و دلش به حال نوجوان سوخت و اشكش جارى شد و گفت : هلاكت من از ريختن خون بى گناهى مقدمتر و بهتر است. سر و چشم نوجوان را بوسيد و او را در آغوش گرفت و به او نعمتی بخشيد و سپس آزادش كرد. همچنان در فكر آن بيتم كه گفت: «پيل بانى بر لب درياى نيل زير پايت گر بدانى حال مور همچو حال تو است زير پاى پيل» «🤍🌼» @Harf_Akhaar
نعنا را هر چقدر که بچینی، کم که نمیشود هیچ، زیاد هم میشود بخشش، مثل نعنا چیدن است؛ نترس خدا جایش را ده برابر پر میکند...🌱 قانون خلاء میگه تو حفره خودت رو ایجاد کن، کائنات پُر میکنه.🤍🌼 @Harf_Akhaar
جوجه تیغی ها چجوری در عصر یخبندان زنده مانند؟ 🌱در ﻋﺼﺮ ﯾﺨﺒﻨﺪﺍﻥ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﯾﺦ ﺯﺩﻧﺪ ﻭ ﻣﺮﺩﻧﺪ. ﺧﺎﺭﭘﺸﺘﻬﺎ ﻭﺧﺎﻣﺖ ﺍﻭﺿﺎﻉ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎﻓﺘﻨﺪ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ : ﺩﻭﺭﻫﻢ ﺟﻤﻊ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﺑﺪﯾﻦ ﺗﺮﺗﯿﺐ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺣﻔﻆ ﮐﻨﻨﺪ. 🌱ﻭﻗﺘﯽ ﻧﺰﺩﯾﮑﺘﺮ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮔﺮﻣﺘﺮ ﻣﯽ ﺷﺪﻧﺪ. ﻭﻟﯽ ﺧﺎﺭﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺯﺧﻤﯽ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ، ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺩﻭﺭ ﺷﻮﻧﺪ، ﻭﻟﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﺍﺯ ﺳﺮﻣﺎ ﯾﺦ ﺯﺩﻩ ﻣﯽ ﻣﺮﺩﻧﺪ. ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺭﻭ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺑﺮﮔﺰﯾﻨﻨﺪ ﯾﺎ ﺧﺎﺭﻫﺎﯼ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﺤﻤﻞ ﮐﻨﻨﺪ، ﯾﺎ ﻧﺴﻠﺸﺎﻥ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺑﺮ ﮐﻨﺪﻩ ﺷﻮﺩ . ﺩﺭﯾﺎﻓﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﺯ ﮔﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﮔﺮﺩﻫﻢ ﺁﯾﻨﺪ. 🌱ﺁﻣﻮﺧﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺯﺧﻢ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺰﯾﺴﺘﯽ ﺑﺎ ﮐﺴﯽ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺑﻮﺟﻮﺩ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ، ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﭼﻮﻥ ﮔﺮﻣﺎﯼ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻣﻬﻤﺘﺮ ﺍﺳﺖ . ﻭ ﺍﯾﻦ ﭼﻨﯿﻦ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻤﺎﻧﻨﺪ... 🌱ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﺷﺨﺎﺹ ﺑﯽ ﻋﯿﺐ ﻭ ﻧﻘﺺ ﺭﺍ ﮔﺮﺩ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺁﻭﺭﺩ، ﺑﻠﮑﻪ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻫﺮ ﻓﺮﺩ ﺑﯿﺎﻣﻮﺯﺩ ﺑﺎ ﻣﻌﺎﯾﺐ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﮐﻨﺎﺭ ﺁﯾﺪ ﻭ ﻣﺤﺎﺳﻦ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﺤﺴﯿﻦ ﻧﻤﺎﯾﺪ. «🤍🌼» @Harf_Akhaar
کسی تا حالا شعورو با خودش به گور نبرده ... ازش استفاده کنید ...!! ‌«🌱» @Harf_Akhaar
حتی اگر برای مردم دراز بکشید تا از رویتان رد شوند، بسیاری از آنها شاکی خواهند بود که به اندازه‌ی کافی صاف نیستید!🤍🌼 @Harf_Akhaar
براي حذف آدم های سمی از زندگيتان هيچ گاه احساس گناه و خجالت و پشيمانی نكنيد... فرقي نميكند، از بستگانتان باشد يا عشقتان يا يک آشنای تازه... مجبور نيستيد برای كسي كه باعث رنج و احساس حقارت در شما مي شود جايی باز كنيد... جدايی ها تلخند و آزار دهنده! اما از دست دادن كسی كه قدر شما را نمیداند و به شما احترام نميگذارد در حقيقت منفعت است نه خسارت... هرگز سعی نكنيد كسی را متوجه ارزشتان كنيد... اگر فردی قدر شما را نميداند اين يعنی لياقت شما را ندارد... @Harf_Akhaar
«🤍🌼» مردی زن فریبكار و حیله گری داشت. مرد هرچه می خرید و به خانه می آورد، زن آن را می خورد یا خراب می كرد. مرد كاری نمی توانست بكند. روزی مهمان داشتند مرد دو كیلو گوشت خرید و به خانه آورد. زن پنهانی گوشت ها را كباب كرد و با دوستان خود خورد. مهمانان آمدند. مرد به زن گفت: گوشت ها را كباب كن و برای مهمانمان بیاور. زن گفت: گربه خورد، گوشتی نیست. برو دوباره بخر. مهمان فکری کرد و گفت برو ترازو را بیاور تا گربه را وزن كنم و ببینم وزنش چقدر است. گربه را كشید، دو كیلو بود. مرد به زن گفت: خانم محترم! گوشت ها دو كیلو بود گربه هم دو كیلو است. اگر این گربه است پس گوشت ها كو؟ اگر این گوشت است پس گربه كجاست؟ این مثل درباره افرادی به كار می‌رود كه دروغ‌های بزرگ و باور نكردنی می‌گویند . 🌱🌱🌱 ‎ @Harf_Akhaar
🌱 میگویند: حرف ها هم پا دارند پاهاي بزرگي كه گاهي روي دلی ميگذارند و جایشان براي هميشـه مي مانند. مراقب حرفهایمان با‌شیم دل که رنجید از کسی خرسند کردن مشکل است..‌.🤍🌼 @Harf_Akhaar
همیشه فکر کن، توی دنیای شیشه ای زندگی میکنی... پس بطرف کسی سنگ پرتاب نکن، چون اولین چیزی که می‌ شکنه... دنیای خودته...:)))🌱 @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱آرامش 🌼سهم دل هایی ست 🌱که نگاهشان به نگاه خداست 🌼شبتون معطـر 🌱به بوی مهربانی 🌼دلتون شـاد شـاد 🌱دقیقه های عمرتون 🌼بی نظیـر 🌱و لحظاتتون شیـرین 🌼شبتون دلنشین یاران همیشه همراه @Harf_Akhaar