eitaa logo
حرف آخر • حکایت و پند •
76.9هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
2.3هزار ویدیو
0 فایل
تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران 🇮🇷 -سخنان پر مفهوم بزرگان ایران و جهان -حکایت های جالب و آموزنده تعرفه تبلیغات 👇 https://eitaa.com/joinchat/1314784094C8c098d28af
مشاهده در ایتا
دانلود
5.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اولویت اول وآخر زندگیتون خودتون باشید. :)))))🤍🌼 @Harf_Akhaar
🌱 زنی را می‌شناختم که مراد دل دخترش این بود که صاحب خانه وکاشانه‌ای شود دخترک در آغاز نوجوانی نامزدی داشت که کارشان به جدایی کشیده بود از آن پس هر گاه احتمال ازدواجی پیدا می‌شد دخترک از شدت بیم وهراس شکستی تازه کارش به جنون می‌کشید چندین بار این وضع پیش آمده بود. مادرش خواست برای ازدواج دخترش که مطابق با طرح الهی باشد و هیچ قدرتی نتواند آن را به هم بزند کلامی بر زبان بیاورد. مادر هنگام صحبت یکریز می‌گفت "نلی بیچاره،نلی بیچاره" گفتم : دیگر هرگز دخترت را نلی بیچاره صدا نکن .تو با این کارت به قدرت جاذبه او لطمه می‌زنی. عوض" نلی بیچاره" او را" نلی خوشبخت "نلی خوش اقبال" بنام. چون تو باید ایمان داشته باشی که اکنون دیگر خدا مراد دلش را به او می‌دهد.البته مادر و دختر هر دو به تکرار عبارات حاوی حقیقت ادامه دادند. اکنون نیز نلی تقدیرش را به انجام رسانده و"بانو نلی "است و دیو ترس برای ابد ناپدید شده است. شما فرزندانتان و عزیزانتان را چه گونه خطاب می‌کنید آیا به آنها قدرت می‌دهید یا نیروی جذبه آنها را ناپدید می‌سازید...؟ ‹🤍🌼› @Harf_Akhaar
دکتر مرتضی شیخ پولی به عنوان حق ویزیت از مردم نمی گرفت ، و هرکس هر چه میخواست در صندوقی که کنار میزش بود می انداخت و چون حق ویزیت دکتر پنج ریال تعیین شده بود ( خیلی کمتر از حق ویزیت سایر پزشکان آن زمان) اکثر مواقع بسیاری از بیمارانی که به مطب او مراجعه می‌کردند به جای پنج ریالی ، سر فلزی نوشابه داخل صندوق می انداختند تا صدایی شبیه انداختن سکه شنیده شود! دختر دکتر نقل میکند : روزی متوجه شدم پدرم مشغول شستن و ضدعفونی کردن انبوه سر نوشابه های فلزی است! با تعجب گفتن : پدر بازی تان گرفته است!؟ چرا سرنوشابه ها را می شویید؟! پدر جوابی داد که اشکم را درآورد.. ایشان گفت : دخترم ،مردمی که مراجعه می‌کنند باید از سرنوشابه های تمیز استفاده کنند تا آلودگی را از جاهای دیگر به مطب نیاورند. این سرنوشابه های تمیز را آخر شب در اطراف مطبم میریزم تا مردمی که مراجعه می‌کنند از این ها که تمیز است استفاده کنند! آخر بعضیها خجالت می‌کشند که چیزی داخل صندوق نیندازند! :)))))))))🌱 @Harf_Akhaar
‹‹مهمان امام حسین (علیه السلام)››🌱 شیخ رجبعلی خیاط رحمةالله تعالی علیه می فرمود: در روزهای اوایل هیئت ، مایل بودم تمام کارهای مجلس را خودم انجام دهم، خودم مداحی می کردم، چای میدادم و اغلب کارهای دیگر شبی مشغول دادن چای به عزاداران بودم که دیدم جوانی که اصلا ظاهر مناسبی نداشت وارد مجلس شد و گوشه ای نشست ، یقه اش باز بود و گردنبند به گردنش ، وضع لباسش هم خیلی نامناسب بود. به همه چای تعارف کردم تا رسیدم به جوان، چشمم به پایش افتاد دیدم جورابی نازک شبیه جوراب های زنانه به پا دارد. غیظ کردم و با عصبانیت سینی چای را مقابلش گرفتم، یکی از استکان ها برگشت و چای روی پایم ریخت و سوخت از این سوختگی زخمی در پایم بوجود آمد که خیلی طول کشید تا خوب شود، برای خودم هم این سوال پیش آمده بود که چرا زخم پایم خوب نمی شود. شبی به من گفتند: شیخ! آن جوانی که با عصبانیت چای به او تعارف کردی ، هر چه بود مهمان بود و مهمان امام حسین علیه السلام بود ، نباید چنین رفتاری را با او مرتکب میشدی !! 🤍🌼 @Harf_Akhaar
🌱 ﺑﻮﻣﯿﺎﻥ آﻓﺮﯾﻘﺎ ﺭﻭﯼ ﺗﻨﻪ ﺩﺭﺧﺖ ﺣﻔﺮﻩﻫﺎﯾﯽ درست کردند ﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺣﻔﺮﻩﻫﺎ ﮔﺮﺩﻭ گذاشتند! ﻣﯿﻤﻮﻥﻫﺎ ﺑﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮔﺮﺩﻭ، ﺩﺳﺖ ﺭﺍ ﺩﺍﺧﻞ ﺍﯾﻦ ﺣﻔﺮﻩﻫﺎ ﻣﯽڪﻨﻨﺪ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﮔﺮﺩﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﺸﺖ ﻣﯽﮔﯿﺮﻧﺪ، ﺩﯾﮕﺮ ﻧﻤﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ، ﺟﯿﻎ ﻣﯽﺯنند ﻭ ﺑﺎﻻ ﻭ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯽﭘﺮند، ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﻓڪﺮشان ﻧﻤﯽﺭﺳﺪ ڪﻪ ﺑﺮﺍﯼ آزاد شدن، باید ﺩﺳﺘشان ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ڪنند ﻭ ﻧﻬﺎﯾﺘﺎً ﺷڪﺎﺭ ﺷڪﺎﺭﭼﯿﺎﻥ ﻣﯽﺷﻮند! بسیاری از ﺍﻓڪﺎﺭ و باورهای غلطی ڪه از کودکی قبولش ڪرده‌ایم، ﮔﺮﺩﻭﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﺍﮔﺮ ﺁن ها ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ڪﻨﯿﻢ، ﺁﺯﺍﺩ ﻣﯽ‌ﺷﻮیم. باورهای غلط به باورهایی گفته می‌شود که مقدمات غیر‌منطقی و احساسی دارد. و وقتی با الگوی دین می‌سنجیم به نادرست بودن آنها پی می‌بریم. ‹🤍🌼› @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چقدر من بودم و چقدر یکی انقدر منو فهمید...:))))🌱 تازه فهمیدم چه پیش روانشناس رفتن خوبه  تو زندگیم کسی اینجوری نگفته بود چه مرگمه...🌱 آخی چقد مردا نازنازی هستن...💔:| @Harf_Akhaar
ابن ابى لیلى قاضى اهل سنت بود روزى پیش منصور دوانیقى آمد. منصور گفت : بسیار اتفاق مى افتد که داستانهاى شنیدنى پیش قضات مى آورند، مایلم یکى از آنها را برایم نقل کنى . ابن ابى لیلى گفت : همین طور است . روزى پیره زن فرتوتى پیش من آمد با تضرع و زارى تقاضا مى کرد از حقش دفاع کنم و ستمکار او را کیفر نمایم . پرسیدم از دست چه کسى شکایت دارى ؟ گفت : دختر برادرم . دستور دادم دختر برادرش را حاضر کنند، وقتى آمد ، بعد از جویا شدن جریان گفت : من دختر برادر این زن و او عمه من محسوب مى شود، کودکى یتیم بودم پدرم زود از دنیا رفت و در دامن همین عمه پروریده شدم ، در تربیت و نگهداریم کوتاهى نکرد، تا اینکه به حد رشد و بلوغ رسیدم با رضایت خودم مرا به ازدواج مردى زرگر در آورد، زندگى بسیار راحت و آسوده اى داشتم از هر حیث به من خوش مى گذشت ، عمه ام بر زندگى من حسد ورزید پیوسته در اندیشه بود که این وضع را اختصاص به دختر خود بدهد، همیشه دخترش ‍ را مى آراست و به چشم شوهرم جلوه مى داد. بالاخره او را فریفت و دخترش را خواستگارى کرد عمه ام شرط نمود در صورتى به این ازدواج تن در مى دهد که اختیار من از نظر نگهدارى و طلاق به دست او باشد، آن مرد راضى شد هنوز چیزى از ازدواجشان نگذشته بود که عمه ام مرا طلاق داد و از شوهرم جدا کرد، در این هنگام شوهر عمه ام در مسافرت بود بعد از بازگشت از مسافرت روزى به عنوان دلدارى و تسلیت پیش من آمد. من هم خود را آراستم و دلش را در اختیار گرفتم ، طورى که در خواست ازدواج با من کرد. با این شرط راضى شدم که اختیار طلاق عمه ام در دست من باشد، رضایت داد به محض وقوع مراسم عقد عمه ام را طلاق دادم و به تنهایى بر زندگى او مسلط شدم مدتى با این شوهر بسر بردم تا او از دنیا رفت.  روزى شوهر اولم پیش من آمد و اظهار تجدید خاطرات گذشته را نمود و گفت که : مى دانى من به تو بسیار علاقمند بوده و هستم اینک چه مى شود دوباره زندگى را از سر بگیریم . گفتم من هم راضییم اگر اختیار طلاق دختر عمه ام را به من واگذارى ، پس راضى شد و دیگربار ازدواج کردیم ، چون اختیار داشتم ، دختر عمه ام را نیز طلاق دادم اکنون قضاوت کنید. آیا من هیچ گناهى دارم غیر از اینکه حسادت بیجاى عمه خود را تلافى کرده ام . از مکافات عمل غافل مشو... گندم از گندم بروید جو زه جو... 🤍🌼🤍🌼🤍🌼🤍🌼🤍🌼🤍🌼 @Harf_Akhaar
🤍شش ﮐﻠﯿﺪ ﻃﻼﯾﯽ ﺁﺭﺍﻣﺶ🤍 🌱ﻣﺮﺩﻡ ﻭﻇﯿﻔﻪ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﻣﺮﺍ ﺩﺭﮎ ﮐﻨﻨﺪ. 🌱ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺗﺎﺛﯿﺮﯼ ﺑﺮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻦ ﻧﺪﺍﺭﺩ. 🌱ﻣﻼﮎ ﻣﻦ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺷﺮﺍﻓﺘﻤﺪﺍﻧﻪ ﻭ ﺍﻧﺴﺎنیﺳﺖ ﻧﻪ ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﺑﻪ ﻣﺜﻞ 🌱ﺩﻧﯿﺎ ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪﺗﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ برای ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﮐﺴﯽ ﺭﺍﻩ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﻣﺮﺍ ﺗﻨﮓ ﮐﻨﺪ. 🌱ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻟﻄﻔﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﯽﮐﻨﻢ ﺗﻮﻗﻌﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﻟﻄﻒ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺣﻖ ﺍﻭ ﻧﻤﯽﮐﻨﻢ. 🌱ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻧﺎﺟﻮﺍﻧﻤﺮﺍﺩﻧﻪ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺩﺍﺷﺘﻪﺍﻧﺪ، ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺷﺪ ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻫﺮﮔﺰ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﺸﻮﻡ. ‌@Harf_Akhaar ‎‌‌
🌱شخصی را قرض بسیار آمده بود. تاجری کریم را در بازار به او نشان دادند که احسان می کند. آن شخص، تاجر سخاوتمند را در بازار یافت و دید که به معامله مشغول است و بر سر ریالی چانه می زند، آن صحنه را دید پشیمان شد و بازگشت. تو را که این همه گفت وگو ست بر دَرمی، چگونه از تو توقع کند کسی کَرمی؟ تاجر چشمش به او افتاد و فهمید که برای حاجت کاری آمده است پس به دنبال او رفت و گفت با من کاری داشتی؟ شخص گفت: برای هر چه آمده بودم بیفایده بود. تاجر فهمید که برای پول آمده است. تاجر به غلامش اشاره کرد و کیسه ای سکه زر به او داد. آن شخص تعجب کرد و گفت: آن چانه زدن با آن تاجر چه بود و این بذل و بخششت چه؟ تاجر گفت: آن معامله با یک تاجر بود ولی این معامله با خدا...! در کار خیر طرف حسابم با خداست او خیلی خوش حساب است. ‹🤍🌼› @Harf_Akhaar
چه زیبا گفت پیرمرد: یک عمر منو سلامتی دنبال پول بودیم... اکنون من و پول دنبال سلامتی..!🌱 @Harf_Akhaar
🌱شکسپیر میگه : من همیشه خوشحالم، می دانید چرا ؟ برای اینکه از هیچکس برای چیزی انتظاری ندارم؛ انتظارات همیشه صدمه زننده هستند... زندگی کوتاه است ، پس به زندگی ات عشق بورز ، خوشحال باش و لبخند بزن ، فقط برای خودت زندگی کن و ... 🌱قبل از اینکه صحبت کنی ،گوش کن 🌱قبل از اینکه بنویسی، فکر کن 🌱قبل‌از‌اینکه‌خرج‌کنی،درآمدداشته باش 🌱قبل از اینکه دعا کنی ، ببخش 🌱قبل‌از اینکه‌صدمه بزنی،احساس‌کن 🌱قبل از تنفر ، عشق بورز... ‹‹زندگی این است،احساسش کن،زندگی کن و لذت ببر...››🤍🌼 @Harf_Akhaar