eitaa logo
حرف آخر • حکایت و پند •
76.6هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
2.6هزار ویدیو
0 فایل
تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران 🇮🇷 -سخنان پر مفهوم بزرگان ایران و جهان -حکایت های جالب و آموزنده تعرفه تبلیغات 👇 https://eitaa.com/joinchat/1314784094C8c098d28af
مشاهده در ایتا
دانلود
با اعلام آتش بس و روانه شدن مردم به سوی خانه‌های تخریب شده، مردم لبنان نیازمند کمک های بیشتری هستند؛ ما جهت دریافت کمک های شما مجموعه " شباب‌المقاومة" که مورد تایید ما هستش و بصورت مستقیم در لبنان در حال کمک رسانی است را به شما پیشنهاد میدیم
هر آنچه در این عالم اتفاق می افتد، چه حکمت آن را دریابید یا نه؛ برای خیری والاتر است. هر چند آن خیر به سادگی برایت قابل تشخیص نباشد آرزوهایت شاید سال ها طول بکشد شاید هم یک روز ولی چیزی که خواست خداوند پشتش باشد همواره راهش را به زندگی ات پیدا میکند @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. یه رازی که آرومت میکنه 🤍 @Harf_Akhaar  ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
📗داستان شاپور پادشاه و دختر اساطرون            بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرحیم  یکی از سلاطین به نام «اساطرون» در شهری کنار فرات سلطنت می کرد. شاپور در فکر تسخیر شهر اساطرون افتاد، سپاهی مجهز حرکت داد و گرداگرد شهر را گرفت، ولی بواسطه استحکام حصار، شاپور از فتح آن مایوس گردید و پیوسته در قسمت خارجی شهر راه می رفت تا شاید چاره ای برای اینکار پیدا کند. روزی دختر اساطرون بالای حصار شهر آمده لشکر دشمن را تماشا می کرد ناگاه چشمش بقامت مردانه شاپور افتاد، با همین یک نگاه فریفته او شد، نهانی نامه ای نوشت اگر مرا به ازدواج خود در آوری وسیله تسخیر شهر را فراهم می کند. شاپور نیز تقاضا دختر را پذیرفت دختر با تدبر شبانه وسائل ورود لشگریان را فراهم نمود، شاپور با سپاه خویش وارد شهر شد آنجا را فتح کرد و اساطرون را کشت، دستور داد سرش را بر نیزه ای نهاد به مردم جهت عبرت نشان دهند. مردم وقتی که چنین صحنه را مشاهده کردن از شاپور اطاعت کردند، شهریار ایران به پیمان خود وفا نمود، با دختر ازدواج کرد مدتی با هم زندگی کردند، شب چشم شاپور بر پشت دختر افتاد که بر اثر خراشیدگی خون آلود شده بود، پرسید این زخم از چیست؟ گفت شب گذشته در محل استراحت من(برگ مرده ای) بوده که بر اثر تماس بدنم به آن برگ خراش برداشته است. شاپور گفت پدرت تو را چه اندازه به ناز و نعمت پرورده که پوستی با این لطیفی پیدا کردی؟ او در جواب گفت پدرم با بهترین وسائل استراحت پرورش می داد، غذایم را مغز سر گوسفند زرده تخم مرغ و عسل قرار داده بود! شاپور از شنیدن این حرف متعجب شد سر به زیر انداخت و مدتی در تفکر و اندیشه بود، پس از مدتی سربرداشت و گفت تو با پدری چنین مهربان این طور بی وفائی کردی آیا با من پایداری خواهی کرد؟ امر کرد گیسوان او را بر دم اسبی بسته در میان خارستانی کشیدند تا هلاک شد پیر پیمان کش ما که روانش خوش باد گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان @Harf_Akhaar
🌱🌱🌱 بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم  کودک خردسال موعظه موقعی که خلافت به عمربن عبدالعزیز منتقل شد، هیأت هایی از اطراف کشور برای عرض تبریک و تهنیت به دربار وی آمدند که از آن جمله هیأتی از حجاز بود. کودک خردسالی در آن هیأت بود که در مجلس خلیفه به پا خاست تا سخن بگوید. خلیفه گفت: آن کس که سنش بیشتر است، حرف بزند. کودک گفت: ای خلیفه مسلمین! اگر میزان شایستگی، سن بیشتر باشد، در مجلس شما کسانی هستند که برای خلافت شایسته ترند. عمر بن عبدالعزیز از سخن طفل به عجب آمد، او را تأیید کرد و اجازه داد حرف بزند. کودک گفت: از شهر دوری به اینجا آمده ایم. آمدن ما نه برای طمع است نه به علت ترس! طمع نداریم برای آن که از عدل تو برخورداریم و در منازل خویش با اطمینان و امنیت زندگی می کنیم. ترس ندایم زیرا خویشتن را از ستم تو در امان می دانیم. آمدن ما در این جا فقط به منظور شکرگزاری و قدردانی است. عمربن عبدالعزیز به کودک گفت: مرا موعظه کن! کودک گفت: ای خلیفه مسلمین! بعضی از مردم از حلم خداوند و همچنین از تمجید مردم دچار غرور شدند. مواظب باش این دو عامل در شما ایجاد غرور ننماید و در زمامداری گرفتار لغزش نشوی. عمر بن عبدالعزیز از گفتار کودک بسیار مسرور شد و از سن او سوال کرد. گفتند: دوازده ساله است @Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میدونی اصالت چیه؟! اینکه تن به انجام هر کاری نمیدی به این معنی نیست که نمیتونی بهش میگن چارچوب کسی که تو زندگیش چارچوب داره، اصالت داره اصالت رو نه میشه خرید نه میشه اداشو درآورد باید تو ذاتت باشه 🌼🤍 @Harf_Akhaar
من ترجیح میدم آدما بخاطر چیزی که هستم ازم متنفر باشند، تا اینکه بخاطر چیزی که نیستم، دوستم داشته باشن @Harf_Akhaar
فرمول آرامش اینه که بدونی رفتنی میره، اومدنی میاد، موندنی میمونه، شدنی میشه، نشدنی نمیشه و غصه خوردن تو هم هیچ تاثیری تو این رفت وآمدها و شدن و نشدن‌ها نداره! @Harf_Akhaar
درها به روی کسانی گشوده می شوند ،🌼🤍 که جسارت در زدن داشته باشند جسارت داشته باش با امید ،باعشق ،بامحبت وبا تلاش در بزن حتما درها گشوده خواهند شد به سوی روشنایی 🌼🤍 @Harf_Akhaar
🗒پنج نكته برای زندگی شادتر: ترسناك‌ترين مکان در جهان ذهن شماست. عمل باشيد نه عكس العمل، صدا باشيد نه انعكاس صدا . مراقب بدن خود باشيد، زيرا تنها جايی است كه تا آخر عمر در آن زندگی می‌كنيد . اجازه ندهيد رفتار ديگران آرامش درونی شما را بهم بزند . آرزو كردن براي اينكه جاي شخص ديگری باشيد، يعنی ناديده گرفتن خودتان. @Harf_Akhaar
هدایت شده از تبلیغات موقت پر بازده👇
🔥💥متفاوت ترین گروه پوشاک کودک🔥💥 ما ادعایی نداریم❌❌خودتان مقایسه کنید😳😳 ما شیک ترین وبا کیفیت ترین لباسهای بچگانه را با قیمتی باور نکردنی😱😱😱 به شما معرفی میکنیم😊😊 بزن رو متن آبی وست های یلدایی شو ببین👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3621847985C1412f53129 ۲۵.۵