نفرآخر شدن خیلی راحته!
فقیر بودن،
تنبل بودن،
بدبخت بودن خیلی راحته...
اما تو به دنیا نیومدی که فقیر باشی،
تو به دنیا نیومدی که بدبخت باشی،
تو به دنیا نیومدی که ضعیف باشی...
از هر لحظه برای خوشبختی و حرکت استفاده کن،
اصلا مهم نیست که قبلا چه کسی بودی،
از همین الان شروع کن و همه چیز رو تغییر بده.
یادت باشه هیچکس به جز خودت مسوول زندگی تو نیست،
نه پدرت، نه مادرت و نه هیچ کس دیگه...
اولین قدم برای تغییر، پذیرفتن تمام مسولیت زندگیته.
@Harf_Akhaar
ساده لباس بپوش !
ساده راه برو !
ولی در برخورد با دیگران
ساده نباش !
زیرا سادگیت را نشانه میگیرند
برای در هم شکستن غرورت !
#حسین_پناهی
@Harf_Akhaar
عابدی بود که شاگردان زیادی داشت و حتی مردم عامه هم مرید او بودند و آوازه اش همه جا پیچیده بود...
روزی به آبادی دیگری رفت...عابد به نانوایی رفت و چونکه لباس درستی نپوشیده بود نانوا به او نان نداد و عابد با حزن و اندوه رفت...
مردی که در آنجا بود عابد را شناخت و به نانوا گفت: که آن مرد را نشناختی؟
نانوا پاسخ داد نه...
مرد گفت:فلان عابد بود...
نانوا گفت: که من از مریدان اویم و با عجله به دنبال عابد روان شد و به ایشان گفت میخواهم از شاگردان شما باشم...عابد قبول نکرد...
نانوا گفت که اگر قبول کنی من امشب تمام آبادی را طعام خواهم داد...
عابد پذیرفت ...وقتی همه شام خوردند نانوا رو به عابد گفت:سرورم دوزخ یعنی چه؟
عابد پاسخ داد:دوزخ یعنی اینکه تو برای خاطر رضای خدا یک تکه نان به بنده خدا ندادی ولی برای رضایت دل بنده خدا یک آبادی را نان دادی!!
@Harf_Akhaar
📚#حکایت
یک شب مار بزرگی برای پیدا کردن غذا وارد دكان نجاری شد، عادت نجار اين بود كه موقع ترک کارگاه وسايل كارش را روي ميز بگذارد. آن شب، نجار اره اش را روی ميز گذاشته بود. همينطور كه مار گشت مي زد بدنش به اره گير کرد و كمي زخم شد. مار خيلي عصبانی شد و برای دفاع از خود اره را گاز گرفت. این کار سبب خون ريزی دور دهانش شد و او که نمی فهمید كه چه اتفاقی افتاده، از اينكه اره دارد به او حمله مي كند و مرگش حتمي است تصميم گرفت برای آخرين بار از خود دفاع كرده و هر چه شديدتر حمله كند. او بدنش را به دور اره پيجاند و هي فشار داد. صبح كه نجار به کارگاه آمد روي ميز به جای اره، لاشۀ ماری بزرگ و زخم آلود ديد كه فقط و فقط بخاطر بی فکری و خشم زياد مرده است.
👈ما در لحظۀ خشم می خواهیم به ديگران صدمه بزنیم ولی بعد متوجه مي شويم که به جز خودمان كس ديگری را نرنجانده ايم و موقعی اين را درك می کنیم كه خيلي دير شده. زندگی بيشتر احتياج دارد كه گذشت و چشم پوشی كنيم، از اتفاقها، از آدمها، از رفتارها، از گفتارها و به خودمان يادآوری کنیم، گذشت و چشم پوشی.
@Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻دو چيز🔻
❣روح انسان را نوازش می كند
يكی صدا زدن خداست❣
و ديگری گوش سپردن به صدای او
اولی در نيايش و
دومی در سكوت است❣
@Harf_Akhaar
❤️🌺قشنگه، بخونین🍃🍂
دختری با پدرش میخواستند از یک پل چوبی رد شوند. پدر رو به دخترش گفت: دخترم دست من را بگير تا از پل رد شويم.
دختر رو به پدر كرد و گفت: من دست تو را نميگيرم تو دست مرا بگير.
پدر گفت: چرا؟ چه فرقي ميكند؟ مهم اين است كه دستم را بگيري و با هم رد شویم.
دخترك گفت: فرقش اين است كه اگر من دست تو را بگيرم ممكن است هر لحظه دست تو را رها كنم،
اما تو اگر دست مرا بگيري هرگز آن را رها نخواهي كرد!
این دقیقا مانند داستان رابطه ما با خداوند است؛
هر گاه ما دست او را بگيریم ممكن است با هر غفلت و ناآگاهي دستش را رها كنیم،
اما اگر از او بخواهیم دستمان ما را بگيرد، هرگز دستمان را رها نخواهد كرد!
و اين يعنی عشق...
"دعا کنیم فقط خـــدا دستمونو بگیره"
@Harf_Akhaar
زندگی خلاصه ایست از :
ناخواسته به دنیا آمدن !
ناگهان بزرگ شدن !
مخفیانه گریستن !
دیوانه وار عشق ورزیدن !
و عاقبت در حسرتِ
آنچه دل میخواهد و
منطق نمیپذیرد، مُردن ...!
#برتراند_راسل
@Harf_Akhaar
📚#داستان_کوتاه
پیرمردی با پسر و عروس و نوه اش زندگی میکرد. او دستانش می لرزید و چشمانش خوب نمیدید و به سختی می توانست راه برود. هنگام خوردن شام غذایش را روی میز ریخت و لیوانی را بر زمین انداخت و شکست. پسر و عروس از این کثیف کاری پیرمرد ناراحت شدند: باید درباره پدربزرگ کاری بکنیم وگرنه تمام خانه را به هم می ریزد. آنها یک میز کوچک در گوشه اطاق قرار دادند و پدربزرگ مجبور شد به تنهایی آنجا غذا بخورد. بعد از این که یک بشقاب از دست پدربزرگ افتاد و شکست دیگر مجبور بود غذایش را در کاسه چوبی بخورد، هروقت هم خانواده او را سرزنش میکردند پدر بزرگ فقط اشک میریخت و هیچ نمیگفت. یک روز عصر قبل از شام پدر متوجه پسر چهار ساله خود شد که داشت با چند تکه چوب بازی میکرد. پدر روبه او کرد و گفت: پسرم داری چی درست میکنی؟ پسر با شیرین زبانی گفت: دارم برای تو و مامان کاسه های چوبی درست میکنم که وقتی پیر شدید در آنها غذا بخورید!
@Harf_Akhaar
📚#حکایتی_زیبا_و_خواندنی
گویند مردی از گرسنگی رو به مرگ افتاده بود.
شیطان برای او غذایی آورد، به شرط آنکه ایمانش را به او بفروشد.
مرد پس از سیری از فروختن ایمان خود ابا کرد و گفت: آنچه در گرسنگی فروختم، موهوم و معدومی بیش نبود،
چرا که : «آدم گرسنه دین و ایمان ندارد.»
گرگ گرسنه چو یافت گوشت، نپرسد
کاین شتر صالح است یا خرِ دجال
✍علی اکبر دهخدا
📚امثال و حکم
@Harf_Akhaar
یکی از فرق های انسان با خدا؛
این است که انسان تمام خوبی ها را
با یک بدی فراموش می کند
ولی خدا تمام بدی ها را
با یک خوبی فراموش می کند.
@Harf_Akhaar
حالا که ما یاد گرفته ایم؛
در هوا مثل یک پرنده پرواز کنیم
و در دریا مثل یک ماهى شنا کنیم ،
فقط یک چیز باقى میمونه ...
یاد بگیریم مثل یک آدم
روى زمین زندگى کنیم...
#جرج_برنارد_شاو
@Harf_Akhaar
مگه اشک چقدر وزن داره…؟
که با جاری شدنش ،
اینقدر سبک می شیم…
#حسین_پناهی
@Harf_Akhaar
از کسانی که
همه چیز را محاسبه می کنند
بترس و هرگز قلبت را
در اختیار آنها نگذار
آنها حساب عشقی که
نثار تو می کنند را نیز دارند
و روزی آن را با تو
تسویه می کنند....
#آنا_گاوالدا
@Harf_Akhaar
📚#حکایتی_زیبا_و_خواندنی
مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در حال کار، گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت. آنها به موضوع «خدا» رسیدند؛
آرایشگر گفت: “من باور نمیکنم خدا وجود داشته باشد.”
مشتری پرسید: “چرا؟”
آرایشگر گفت: “کافی است به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد. اگر خدا وجود داشت آیا این همه مریض میشدند؟ بچههای بیسرپرست پیدا میشدند؟ این همه درد و رنج وجود داشت؟ نمی توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه دهد این چیزها وجود داشته باشد.”
مشتری لحظه ای فکر کرد، اما جوابی نداد؛ چون نمیخواست جروبحث کند.
آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت. در خیابان مردی را دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده..
مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت: “به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند.”
آرایشگر با تعجب گفت: “چرا چنین حرفی می زنی؟ من اینجا هستم، همین الان موهای تو را کوتاه کردم!”
مشتری با اعتراض گفت: “نه! آرایشگرها وجود ندارند؛ چون اگر وجود داشتند، هیچ کس مثل مردی که آن بیرون است، با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح نکرده پیدا نمیشد.”
آرایشگر گفت: “نه بابا؛ آرایشگرها وجود دارند، موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمیکنند.”
مشتری تایید کرد: “دقیقاً! نکته همین است. خدا هم وجود دارد! فقط مردم به او مراجعه نمیکنند و دنبالش نمیگردند. برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد.”
@Harf_Akhaar
📚#حکایت_خرما_خوردن_ملانصرالدین
ملانصرالدین مقداری خرما خريد. همينطور با هسته مشغول خوردن خرماها بود، زنش آن صحنه را ديد. پرسيد: چرا خرما را با هسته ميخوری؟!!
ملا گفت: مگر دكان خرما فروشی، خرما ها را بدون هسته به من فروخته كه من هم آنها را بی هسته بخورم؟!!!
@Harf_Akhaar
📚
ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﻫﺎ ﺑﻪ ﮐــــﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﮔﻔﺘﻨﺪ : ﺷﻤﺎ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﻬﺎ ﺑﺮﺍﯼ “ﭘــﻮﻝ ” ﻣﯽ ﺟﻨﮕﯿﺪ ﻣﺎ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﻫﺎ ﺑﺮﺍﯼ ”ﺷـــــــﺮﻑ ”
✍ ﮐــﻮﺭﻭﺵ ﺑﺰﺭﮒ گفت:
👌ﺁﺷﮑﺎﺭﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﺮﻣﻠﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻧﭽﻪ ﻧــﺪﺍﺭﺩ ﻣﯿﺠﻨﮕﺪ
@Harf_Akhaar
هرگز برای پول
ازدواج نکنید،
چون برای پول
در آوردن راههای
آسانتری هم وجود دارد...
#جرج_برنارد_شاو
@Harf_Akhaar
زمستانی سرد کلاغ غذا نداشت گوشت بدن خود را میکندو به جوجه هایش میداد زمستان تمام شد و کلاغ مرد
و بچه هایش نجات پیدا کردن
و گفتند خوب شد که مرد خسته شدیم ازین غذای تکراری
این است واقعیت تلخ روزگار...
@Harf_Akhaar
عده ای مثل قرص جوشانند درلیوان آب که بیاندازیشان طوری غلیان کرده و کف می کنند که سر میروند اما کافی ست کمی صبر کنی، بعد میبینی که از نصف لیوان هم کمترند!
#دکتر_علی_شریعتی
@Harf_Akhaar
همه رابطه ها یک قانون
اساسی دارند، هیچ گاه باعث
نشوید کسی که دوستتان دارد
احساس تنهایی کند.
بخصوص وقتی کنارش هستید!
#موریس_مترلینگ
@Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗓۱۴۰۳/۱/۵
🌸 خورشید هر صبح
🌷 یادآور این نکته است که
🌸 میشود از اعماق تاریکی
🌷 دوباره طلوع کرد
🌸 پس ناامید نباشیم
🌷 و با روحیه امروز را شروع کنیم
🌸 پیش به سوی موفقیت و پیروزی
🌷 سلام صبح بخیر
🌸 یکشنبهتون گلباران و زیبا
@Harf_Akhaar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی زندگی،
صد دلیل برای گریه کردن
به شما نشان میدهد؛
شما هزار دلیل برای خندیدن
به آن نشان دهید...
#چارلی_چاپلین
@Harf_Akhaar
از اﺭﺳﻄﻮ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ:
ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺷﻮﺍﺭﺗﺮﯾﻦ ﮐﺎﺭﻫﺎ
ﭼﯿﺴﺖ؟
ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺸﻨﺎﺳﺪ!
ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ: ﺁﺳﺎﻧﺘﺮﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﭼﯿﺴﺖ؟
ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﻧﺼﯿﺤﺖ ﮐﻨﻨﺪ..
@Harf_Akhaar
❤️🌺چقدر زیباست این متن👌
ﻣﻴﮕﻮﻳﻨﺪ ﺷﺨﺼﻲ ﺳﺮﮐﻼﺱ ﺭﻳﺎﺿﯽ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﺑﺮﺩ . ﻭﻗﺘﻲ ﮐﻪ ﺯﻧﮓ ﺭﺍ ﺯﺩﻧﺪ ﺑﻴﺪﺍﺭ ﺷﺪ ، ﺑﺎﻋﺠﻠﻪ ﺩﻭ ﻣﺴﺄﻟﻪ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺭﻭﻱ ﺗﺨﺘﻪ ﺳﻴﺎﻩ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻳﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺧﻴﺎﻝ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻌﻨﻮﺍﻥ ﺗﮑﻠﻴﻒ ﻣﻨﺰﻝ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺑﺮﺩ
ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻭﺁﻥ ﺷﺐ ﺑﺮﺍﻱ ﺣﻞ ﺁﻧﻬﺎ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩ . ﻫﻴﭽﻴﮏ ﺭﺍ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺣﻞ ﮐﻨﺪ ، ﺍﻣﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺁﻥ ﻫﻔﺘﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﮐﻮﺷﺶ ﺑﺮ ﻧﺪﺍﺷﺖ . ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﻳﮑﯽ ﺭﺍ ﺣﻞ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﮐﻼﺱ ﺁﻭﺭﺩ .
ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﻪ ﮐﻠﯽ ﻣﺒﻬﻮﺕ ﺷﺪ ، ﺯﻳﺮﺍ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﻌﻨﻮﺍﻥ ﺩﻭﻧﻤﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﻏﻴﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﺣﻞ ﺭﻳﺎﺿﻲ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ . ﺍﮔﺮ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺭﺍ ﻣﻴﺪﺍﻧﺴﺖ ﺍﺣﺘﻤﺎﻻً ﺁﻧﺮﺍ ﺣﻞ ﻧﻤﻴﮑﺮﺩ ، ﻭﻟﻲ ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺗﻠﻘﻴﻦ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﺴﺄﻟﻪ ﻏﻴﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﺣﻞ ﺍﺳﺖ ، ﺑﻠﮑﻪ ﺑﺮﻋﮑﺲ ﻓﮑﺮ ﻣﻴﮑﺮﺩ ﺑﺎﻳﺪ ﺣﺘﻤﺎً ﺁﻥ ﻣﺴﺄﻟﻪ ﺭﺍ ﺣﻞ ﮐﻨﺪ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺭﺍﻫﯽ ﺑﺮﺍﻱ ﺣﻞ ﻣﺴﺄﻟﻪ ﻳﺎﻓﺖ .
ﺍﻳﻦ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﮐﺴﯽ ﺟﺰ ﺁﻟﺒﺮﺕ ﺍﻧﻴﺸﺘﻴﻦ ﻧﺒﻮﺩ ...
" ﺣﻞ ﻧﺸﺪﻥ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺎ ، ﺑﻪ ﺍﻓﮑﺎﺭ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﺑﺴﺘﮕﯽ ﺩﺍﺭﻩ ."
@Harf_Akhaar
📚#حکایت_ملانصرالدین
✍#دزد_را_پیدا_کنید
مُلانصرالدین از دهی عبور میکرد. دزدی آمد و خورجین خرش را ربود. مُلا پس از نیم ساعت متوجه جریان شد و فریاد زد و خطاب به اهالی ده گفت: زود دزد خورجین را پیدا کنید وگرنه کاری را که نباید بکنم خواهم کرد. دهاتی ها بلافاصله جستجو را شروع کردند و خورجین او را از دزد مزبور گرفتند و پس دادند.
یکی از آنها پرسید: خوب، حالا که خورجینت پیدا شده بگو اگر آنرا پیدا نمی کردیم چی می کردی؟ مُلا سرش را تکان داد و در حالی که سوار خرش می شد تا از آنجا برود گفت: هیچ... گلیمی را که در خانه دارم پاره می کردم و خورجین دیگری از او می ساختم!
@Harf_Akhaar
مردم تا موقعی دوست هستند که بتوانند سودی از آن ببرند ، دوستی که به هنگام احتیاج دوستی کند در حقیقت دوست نیست ، بلکه فقط یک وام گیر است...!
#آرتور_شوپنهاور
@Harf_Akhaar
این نکته را به یاد بسپار:
هر روز در طول بیست و چهار ساعت حتما یکی دو عمل انجام دهید که توقع چیزی در برابر آن نداشته باشید. شما هر کاری که میکنید به این دلیل است که در مقابل، چیزی دریافت کنید...
به طور منظم، هر روز، کاری بکن که در مقابل آن انتظار دریافت چیزی را نداشته باشی. اینها اعمال عاشقانه خواهند بود، اینها به تو کمک خواهند کرد تا عشق در وجودت زاده شود.
اگر انسان هر روز کاری را انجام دهد که در مقابل، انتظار دریافت هیچ چیزی را نداشته باشد، از آن بسیار بهره خواهد برد، زیرا همین کار سبب فعالشدن مرکز عشق در درونش خواهد شد...!
#اشو
@Harf_Akhaar
ایدهها مثل ماهی میمونن.
اگه میخوای یه ماهی کوچیک بگیری، میتونی تو آب سطحی بمونی اما اگه بخوای ماهی بزرگتری بگیری باید به جای عمیقتری بری. ماهیهایی که تو عمقِ زیادن قویتر و خالص ترن. اونها بزرگ و آرمانیان ،
و خیلی هم زیبان...
#دیوید_لینچ
@Harf_Akhaar
خدایا!
انتهای دریا را برکه ها نمیفهمند؛
پس ببخش اگر گاهی گم میکنم نشانت را...
@Harf_Akhaar
📚#حکایت_ملانصرالدین
✍#دستور_صحیح
شخصی پشت بام را قیرگونی کرد. وقتی می خواست پائین بیاید راهی نبود. اتفاقا مُلا از آنجا می گذشت؛ پرسیدند: چه کنیم که بیرون آید؟ ملا گفت: طنابی بالا انداخته تا به کمرش ببندد، بعد او را پائین بکشید. چون طناب را بستند و او را کشیدند از بالا پرت شد و تلف شد. به مُلا گفتند: این چه قسم دستوری بود که دادی؟ ملا جواب داد: پدرم در چاه افتاده بود. طناب به کمرش بستم و بالا کشیدم. این شخص اجلش رسیده بود وگرنه نمی مُرد!!!
@Harf_Akhaar