سارا همسر یکی از مدافعان حرم است که از تنهایی و غربت و درک نشدن توسط دیگران مغموم است او زیر این فشار کمر خم میکند و تاب نمیآورد، زهرا نیز به واسطه دوستی با سارا وارد مسیری پرتلاطم میشود و دانیال برادر سارا هم که حالا به سپاه پیوسته است ناگهان مفقود الاثر میشود و خبر شهادتش در رسانهها پخش میشود. اینجاست که داستان وارد فضایی مبهم و مهآلود میشود. رمانی پر از دوراهیهای خطرناک و فتنههایی که باید از میانشان راه راست را پیدا کرد.
#معرفی_کتاب
ــــ امام علے علیہ السلام فرمودند :
🌲در ماه رمضان بسیار استغفار و دعا کنید؛
زیـرا با دعا از شما دفعِ بلا مےشـود ؛
و با استغفار گناهانتان پاڪ میگردد :)
ـــ کافے/ جلد۴/ صفحہ۸۸
#ماه_رمضان
🌻🌛¦→@Hasanjanm118
چــٰادُرَٺرا
ڪہ بہ ســر ڪردے
دلــم هُــرّے ریخـٺ
چقــدر خصلـت "زهـرایی"
ٺو ڪامل شـد:)
#چـادرانـہ💕✨
#حجاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نظر رهبری در مورد #حجاب...!
#لبیک_یا_خامنه_ای
🌷 امیرالمومنین امام علی (علیه السلام) :
✍ خداوند روزه را برای آزمایش اخلاص بندگان واجب کرد.
📚( نهجالبلاغه ، حکمت۲۵۲)
•••
میگفتوقتیدلتونگرفت،
ذکر''یـٰارئوف''را زیادبگید
بهامامرضامتوسلشین
وقتیخدابخوادبرایاینذڪرشما
اثریبزارهکارتونروبهامامرضامیسپاره: )🌿
#امام_زمان
🌻🌛¦→@Hasanjanm118
اصا.mp3
8.23M
نیست مرا جز تو دَوا،ای تو دوای ِدل ِمن .
🌻🌛¦→@Hasanjanm118
من بمیرم که سه روزآب نخوردی تو حسین 🥺💔
نصفی از روز نداریم به خدا تاب عطش💔
🌻🌛¦→@Hasanjanm118
خوفمحشرازکسۍباشدکهاوبۍصاحباست
صاحبمادرقیامتهمقیامتمۍکند:)♥️! .
#صلیاللهعلیكیااباعبدالله🌱
🌻🌛¦→@Hasanjanm118
💛بـسـمربالـحســن🙂
اســلـامعلـیـکیـاحـسـنابـنعلـی
فرا رسیدن سالروز
میلاد دومین ستاره درخشنده اسمان ولایت
را خدمت شما سروران گرامی
تبریک و تهنیت عرض می کنم❤️🙂
«پروف ست هست برای ولادت امام حسن
هرکسی که دوست داشت میتونه یکی از این پروفایل ها رو انتخاب کنه و پروف خودش قرار بده ،یه کار کوچک در برابر مهربانی مولا!!»
محبت شما عزیزان قابل ستایش است💕
امام حسن یار و یاور همیشگی شما خوبان💚🌱
#امام_حسن
#همسایهغیرهمسایهفور
↬🌝🌿@Hasanjanm118
#کلام_شهید 🌱
میگفت؛
شهادتهدفنیـســت...
هدفاینه کـهعَلَمِاسلامروبــه
اسمامـٰامزمان«عج»بالاببریــد
حالـااگـهوسطاینراهٔ
شهـیدشـدیدفدایِسرِاسلــام!🌱(شهادتهدفنیست)
#شهادت
🌻🌛¦→@Hasanjanm118
یه جا خدا میگه: « وَآتَاكُمْ مِنْ كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ ۚ» یعنی؛ یادت نره برای چیزایی که الان داری یه روزی دعا کردی و آرزوشو داشتی.
#آیہ_گࢪافۍ🌿
🌻🌛¦→@Hasanjanm118
توی اسارت، عراقی ها برای تضعیف روحیه ی ما فیلمای زننده و زشت و بی حجابی پخش می کردند...
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﺭﻭ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩ
ﻋﺮﺍﻗﯽ ﻫﺎ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻭ ﺑﺮﺩﻧﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ
ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺍﺯﺵ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺷﺖ ...
ﺑﺮﺍ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﻣﺎ ﺭﻭ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻥ ﺑﻪ ﺣﯿﺎﻁ ﺍﺭﺩﻭﮔﺎﻩ،
ﻭﺍﺭﺩ ﺣﯿﺎﻁ ﮐﻪ ﺷﺪﯾﻢ ﺍﻭﻥ ﺑﺴﯿﺠﯽ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﯾﻢ
ﯾﻪ ﭼﺎﻟﻪ ﮐﻨﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺗﺎ ﮔﺮﺩﻥ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺶ داخل چاله فقط سرش پیدا بود،
ﺷﺐ ﮐﻪ ﺷﺪ ﺻﺪﺍﯼ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﮐﺒﺮ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﻭﻥ ﺑﺴﯿﺠﯽ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ
ﻫﻤﻪ ﻧﮕﺮﺍﻧﺶ ﺑﻮﺩﯾﻢ
ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺷﺪ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪﻩ،
ﺧﯿﻠﯽ دنبال بودیم ﻋﻠﺖ ﻧﺎﻟﻪ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺩﯾﺸﺒﺶ ﺭﻭ ﺑﺪﻭﻧﯿﻢ.
ﻭﻗﺘﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻧﮕﻬﺒﺎﻧﺎن ﻋﻠﺘﺶ ﺭﻭ ﮔﻔﺖ ﻣﻮ ﺑﻪ ﺗﻨﻤﻮﻥ ﺭﺍﺳﺖ ﺷﺪ...
ﻣﯽ ﮔﻔﺖ: ﺯﯾﺮ ﺧﺎﮎ ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻣﻮﺷﻬﺎﯼ ﺻﺤﺮﺍﯾﯽ ﮔﻮﺷﺖ ﺧﻮﺍﺭ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻩ
ﻣﻮﺷﻬﺎ ﺣﺲ ﺑﻮﯾﺎﺋﯽ ﻗﻮﯼ ﺩﺍﺭﻥ
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺩﻭﺳﺘﺘﻮﻥ ﺷﺪﻥ ﺑﻬﺶ ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﮔﻮشت ﺑﺪﻧﺶ ﺭﻭ ﺧﻮﺭﺩﻥ.
ﻋﻠﺖ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﻫﺎﺵ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﻮﺩﻩ
ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺑﺪﻧﺶ ﺭﻭ ﺁﻭﺭﺩﯾﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺗﮑﻪ ﺗﮑﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ.😔
اینطوری شهید دادیم و حالا عده ای با بد حجابی و بی حجابی به شهدا و آرمان های شهدا دهن کجی می کنند 😔
و نمی دانیم یه روز همان شهید رو می آرن تا توضیح بده به چه قیمتی چشم خود رو از گناه حفظ کرده و غصه ی دوستان هم اسارتی خود رو داشته و شهادت رو به جون خریده تا خود و دوستانش مبتلا به دیدن صحنه های زننده نشن~ ~
منتشر کنید تا ازخجالت آب بشیم...
شهدا چه کردند و ما.....😔
شهدا شرمنده نه، بازنده ایم😔
عنوان رمان :عشق پایدار
#عشق_پایدار
#عاشقانه #مذهبی
خلاصه
این داستان در مورد زندگی دو انسانه ،زهرا و سهیل ، یکی سجاده نشین و دیگری هوس باز ، این دو به شدت عاشق همن ، با هم ازدواج کردند و با وجود تفاوت دید و رفتارشون تلاش میکنند که زندگی عاشقانشون رو حفظ کنند ، اما این کار خیلی سخت تر از اون چیزیه که فکرش رو میکردند ، خیلی تلاش میکنند ، اما این که به نتیجه میرسند یا نه ... آیا صبرشون می تونه عشقشون رو حفظ کنه؟ آیا عشق ارزش این همه سختی کشیدن رو داره؟
#رمان✨🌹
حـَسَـنِبْنعَلـی🖤
عنوان رمان :عشق پایدار #عشق_پایدار #عاشقانه #مذهبی خلاصه این داستان در مورد زندگی دو انسانه ،زه
مقدمه😊
پارت یک تا لحظاتی دیگر 🙂💕
🤍🖤🤍🖤🤍🖤
🖤🤍🖤
🤍
#عشق_پایدار
#پارت_1
🌻بسم الله الرحمن الرحیم🌾
وقتی اکرم خانم این خبر رو بهش داد تنش گر گرفت.احساس کرد الانه که از گرما قلبش از حرکت بایسته،احساس شرم و خجالت باعث میشد آرزو کنه که ای کاش هیچ وقت ازدواج نکرده بود،ای کاش سهیل همین الان میرفت زیر ماشین تا دیگه مجبور نمیشد هرچند وقت یکبار خبر خرابکاری یهاشو از این و اون بشنوه،خبر هر.زه،بازیاشو ،خبر رابط پنهانیشو با زنهای دیگه که خیلی زود به گوشش میرسید.
حالام که همسایه فضولشون براش خبر آورده بود که شوهرت رو دیروز با پیر دختره طبقه بالایی دیدم که داشتن دم در گل میگفتنو گل میدادن ،زهرا خودش رو از تک و تا ننداخت و خیلی جدی و با حالت عصبانی ای گفت:
_خانم شما چطور به خودتون جرات میدید به مردم تهمت بزنید،حتما شوهر من با اون خانم کار داشتن،شما هردونفری که دارن باهم حرف میزنند رو به چشم بد میبینید!؟..
_اره،حتما داشتن با هم حرف میزدن!!! احتمالا داشتن در مورد شارژ ساختمون حرف میزدن،ها؟
_به هر حال این موضوع به شما ربطی نداره
_من دلم برای جوونی تو میسوزه دختر،به خودت رحم نمی کنی به این دو طفل معصومی رحم کن که چار روز نمی تونن تو جامعه سرشونو بلند کنن..
زهرا سکوت کرد،نمیدونست چی باید بگه ،اکرم خانم راست میگف،حداقل خودش که میدونست شوهرش اهل چه بروبیا هاییه،خیلی وقت نبود که فهمیده بود،الان پنچ سالی از ازدواج شون میگذشت،اما چون سهیل همیشه برای مأموریت به شهر های دیگه سفر میکرد هیچ وقت نفهمیده بود که شوهرش چه اخلاقات بدی داره،همیشه فکر میکرد اختلافش توی اعتقاداتش توی اعتقاداتش با سهیل فقط محدود میشد به نماز نخوندن ویا توی ماه رمضون روزه نگرفتن،اما الان یکسالی هست که بخاطر تغییر موقعیت سهیل ،دیگ خبری از ماموریت ها نیس و در نتیجه تازه داشت میفهمد چرا روز ازدواجشون،دخترخالش ازش خواهش کرده بود که با سهیل ازدواج نکنه و گفته بود سهیل اون مرد پاکی که تو فکر میکنی نیس....
#ادامهدارد