یک نگاه به نامحرم میتواند سالها عبادتت را بسوزاند
و یک نگاه نکردن میتواند برتر از سالها عبادت باشد
فقط یک نگاه را برگردان!
چشمت را ببند!
با خدا معامله کن!
چکهای خدا سر وقت پاس میشود!
اللّھمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج 🌸🖇
ببین
هرکیو دیدی داره گناه میکنه و لذته حرام میبره نگو:اونبیشترازمندارهلذتمیبره☹️
بگو:اون فقط داره سهم حلال خودشوحروم میکنه😌
🌟ببین امام باقر(ع) چی فرمودن:👇
اگر کسی چیزی از حرام مصرف کند
بههمانمیزانازروزیحلالمحروممیشود😐💔
👌در واقع اون لذتش بیشتر نمیشه..اون فقط سهم حلال و خوبش کم میشه⏬
گرفتی مومن؟😉
#نهبهلذتحرام
⛔️⛔️🚫🚫⛔️⛔️
#طنز
کوتاسیم چیست ؟
فکر می کنید عنصری کوتاسیم
در جدول مندلیف است ؟🤔
"اشتباه می کنید"
هر وقت زنی از شوهر کارمندش
پول می خواد مرد میگه :
هنوز حقوق نگرفتم
کوووووتاسیم ؟😐😂
#طنز
مهربون فقط دستگاه خودپرداز بانک... وقتی که موجودی حسابت کافی نیست
برای اینکه ناراحت نشی میگه:
آیا درخواست دیگری دارید؟
😁
📌 #داستان_آموزنده دختر یتیم!
دختر يتيمى با مادر پير خود زندگى مى كرد، پسر عمويش از وى خواستگارى كرد، مادر و دختر موافقت نمودند، بعد از اينكه عروس خانواده ى عمو شد، دختران و زن عمو بهش زور مي گفتند و انواع ظلم را بر او روا مى داشتند، دختر جوان هر بارى كه خانه نزد مادرش مى آمد شكايت مى كرد و زار زار مى گريست مادر پير او را به صبر توصيه مى كرد و همراهش زار زار مى گريست، تنها همدردى كه با يگانه دخترش مى توانست بكندهمين گريه بود ، مدت طويلى گذشت، تا اينكه مادر پير در بستر بيمارى مرگ قرار گرفت، دختر بالاى سرش مى گريست كه من شكوه و شكايت و درد دل خود را به چه كسى بگويم!؟ مادرش وصيتى بهش كرد اينكه، هر وقت دلش تنگ شد به خانه ى او آمده وضو كند و دو ركعت نماز بخواند و تمام درد هاى خود را به الله قصه كند، دختر عهد كرد كه چنين مى كند، مادر از دنيا رفت و دختر هر وقتى كه دنيا برايش تنگ مى شد مى رفت در خانه مادرش و وضو نموده دو ركعت نماز مى خواند، بعد از مدتى خانواده عمويش متوجه شدند، كه دختر غمگين مى رود و خوشحال و سرحال بر مى گردد، به شوهرش گفتند؛ زن تو دوست پنهانى دارد و در خانه ى مادرش با او ملاقات مى كند... شوهر رفت و در پشت خانه ي مادر دختر پنهان شد و منتظر آمدن زن نشست، ديد زنش آمد دروازه را قفل كرد، رفت وضو كرد و نماز خواند و نشست در جاى نماز و دستان خود را بالا كرد و با گريه، مى گفت؛ الهى! من ناتوانى خود را در مقابل گرفتاري و اذيت و آزارم را بتو شكايت مى كنم، اگر تو به همين وضع از من راضي هستى، من قبول دارم و ليكن اگر تو هم از من ناراض باشى، چه كسى از من راضى باشد، شوهرم را هدايت كن، او آدم خوبى هست، ولى زير تأثير خواهران و مادر خود قرار دارد...
شوهر داشت در پشت خانه مى گريست، درب اتاق را تق تق زد، زن درب را باز كرد، شوهر او را در آغوش گرفت و پيشانيش را بوسيد و معذرت خواهى نمود و برد خانه اش همه را خواست و قضيه را برايشان تعريف كردو مشكل را حل ساخت همگى به اشتباه خود پى بردند و از او معذرت خواستند و قول دادند كه ديگر حتى نگويند كه بالاى چشمش آبرو هست. دختر در خواب ديد، كسى بهش مى گويد: مدت ده سال به مادرت شكايت كردى، مشكل افزوده شد، يك بار به الله سبحانه و تعالى شكايت كردى و تمام مشكلاتت حل شد،
هميشه شكاياتت را به الله متعال بكن...
🖤🖤
📛 مأمور غیبی خدا برای نجات جوان زنده به گور شده!!😱
در خارج شهر تبریز نزدیک قبرستان ، قهوه خانه ای داشتم و شبها را همان جا میخوابیدم. شبی هوا بسیار سرد بود و من درب قهوه خانه را محکم بستم و خوابیدم ، ناگهان کسی در را به شدت کوبید ، بلند شدم ، در را باز کردم آن شخص فرار کرد ، مرتبه دوم در را شدید تر کوبید ، آمدم در را باز کردم ، باز فرار کرد😤 .
با خود گفتم این شخص امشب مزاحم من شده پس چوبی برداشتم و پشت در نشستم و آماده شدم تلافی کنم تا مرتبه سوم در را کوبید در را باز کردم و او را تعقیب کردم تا وارد قبرستان شد ودر نقطه ای محو شد😐 . پس در همان محل ایستادم و به اطراف نگاه کردم و به دنبال او میگشتم ، بعد خیال کردم شاید پنهان شده همانجا خوابیدم به قصد اینکه اگر پنهان شده پیدایش شود .
وقتی خوابیدم و سرم را روی زمین گذاشتم ناگهان صدای ضعیفی شنیدم که شخصی از زیر خاک ناله میکند😱 ، متوجه شدم که قبر تازه ای است که طرف عصر کسی را آنجا دفن کردهاند و فهمیدم که سکته کرده بوده و در قبر بهوش آمده ، پس دلم سوخت و برای نجات او خاکها را کنار زدم و سنگ لحد را برداشتم . بعد از نجات او ، میگفت که ، کجا هستم ؟ ! پدرم کجاست ؟ ! مادرم کجاست ؟ !
پس لباس های خودم را به او دادم تا بپوشد و او را از قبر بیرون آورده و در قهوه خانه بردمش ولی او را نشناخته بودم تا بستگانش را خبر کنم ، آهسته آهسته از او پرسش میکردم، وقتی که محله و خانه او را فهمیدم از قهوه خانه بیرون آمدم و همان شب پدر و مادرش را پیدا کردم و آنها را خبر کردم ، پس آمدند و او را به سلامتی به خانه بردند ، همان زمان فهمیدم که آن شخص کوبنده در ، مأمور غیبی خداوند بوده برای نجات آن جوان زنده به گور شده!!😍.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ🌱☘️
«خداوند بهترین حافظ، و مهربانترین مهربانان است»
📚سوره مبارکه ی یوسف آیه ی شریفه ی ۶۴
- #نشر_حداکثری
اللّھمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج 🌸🖇
⚠️ #تلنگر
روزی فقیری👤 به ثروتمندی🤴🏻 گفت: سلام علیکم 🖐🏻
کجا تشریف می برید؟
🏝ثروتمند گفت: سلام 👀
قدم میزنم تا اشتها پیدا کنم 🍯
تو کجا می روی؟
🍁 فقیر گفت: من اشتها دارم🙍🏻♂
قدم می زنم🚶♂ تا غذا پیدا کنم!
🚩 یکدیگر را دریابیم 🤝
اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋