هواشناسی🌦اعلام کرد :
هـواے مـهـدے_فـاطـمـه راداشتهباشید
خیلی تنهاست 😔.........
سلامتیشصلوات🍃🌸📿
خجالتنکشعزیزم
کپیکردنشعشقمیخواد
«بهترینزیباییهایخلقت» ♥️🌈زیباترینکلام:بسم الله...
♥️🌈زیباترینتکیه گاه:خدا
♥️🌈زیباتریندین:اسلام
♥️⭐️زیباترینخانه:کعبه
♥️⭐️زیباترینبانگ:تکبیر
♥️⭐️زیباترینآواز:اذان
♥️⭐️زیباترینستون:نماز
♥️🌈زیباترینمعجزه:قرآن
♥️🌈زیباترینسوره:حمد
♥️🌈زیباترینقلب:یاسین
♥️🌈زیباترینعروس:الرحمن
♥️⭐️زیباترینمحافظ:آیةالکرسی
♥️⭐️زیباترینعمل:عبادت
♥️⭐️زیباترینزیارت:خانه خدا
♥️⭐️زیباترینمنزل:بهشت
♥️🌈زیباترینمهاجر:هاجر
♥️🌈زیباترینصابر:ایوب(ع)
♥️🌈زیباترینمعمار:ابراهیم(ع)
♥️🌈زیباترینقربانی:اسماعیل(ع)
♥️⭐️زیباترینمولود:عیسی(ع)
♥️⭐️زیباترینجوان:یوسف(ع)
♥️⭐️زیباترینانسان:پیامبراسلام
♥️⭐️زیباترینپارسا:علی(ع)
♥️🌈زیباترینمادر:زهرا(س)
♥️🌈زیباترینمظلوم:امام حسن مجتبی(ع)
♥️🌈زیباترینشهید:امام حسین(ع)
♥️🌈زیباترینساجد:امام سجاد(ع)
♥️⭐️زیباترینعالم:امام محمدباقر(ع)
♥️⭐️زیباتریناستاد:امام صادق(ع)
♥️⭐️زیباترینزندانی:امام کاظم(ع)
♥️⭐️زیباترینغریب:امام رضا(ع)
♥️🌈زیباترینفرزند:امام جواد(ع)
♥️🌈زیباترینراهنما:امام هادی(ع)
♥️🌈زیباتریناسیر:امام حسن عسکری(ع)
♥️🌈زیباترینمنتقم:امام زمان(عج)
♥️⭐️زیباترینعمو:حضرت عباس(ع)
♥️⭐️زیباترینعمه:حضرت زینب(ع)
♥️⭐️زیباترینسرباز:علی اکبر(ع)
♥️⭐️زیباترینغنچه:علی اصغر(ع)
♥️🌈زیباترینشبسال:شب قدر
♥️🌈زیباترینسفر: حج
♥️🌈زیباترینمحل تولد:کعبه
♥️🌈زیباترینلباس: احرام
♥️⭐️زیباترینندا: فطرت
♥️⭐️زیباترینسرانجام: شهادت
♥️⭐️زیباترینجنگ: نفس عماره
♥️⭐️زیباترینناله: نیایش
♥️🌈زیباتریناشک: اشک از توبه
♥️🌈زیباترینحرف: حق
♥️🌈زیباترینحق: گذشت
♥️🌈زیباترینرحمت: باران
♥️⭐️زیباترینسرمایه: زمان
♥️⭐️زیباترینلحظه: پیروزی
♥️⭐️زیباترینکلمه: محبت
♥️⭐️زیباترینیادگاری: نیکی
♥️🌈زیباترینعهد: وفا
♥️🌈زیباتریندوست: کتاب
♥️🌈زیباترینکتاب: قرآن
♥️🌈زیباترینروزهفته: جمعه
♥️⭐️زیباترینخاک: تربت کربلا
♥️⭐️زیباترینروزسال: مبعث
♥️⭐️ زیباترینبیابان: عرفات
♥️⭐️ زیباترینمزار: شش گوشه
♥️🌈زیباترینشعار: صلوات
♥️🌈زیباترینقبرستان: بقیع
♥️🌈زیباترینزمین: کربلا
♥️🌈زیباترینآرزو: فرج مهدی.
داستان.: طناب خدا 🧗♀
داستان طناب درباره کوهنوردی است که می خواست از بلندترین کوهها بالا برود..
او پس از سالها آماده سازی ماجراجویی خود را آغاز کرد.. ولی از آنجا که افتخار این کار را فقط برای خود می خواست تصمیم گرفت تنها از کوه بالا برود ...
او سفرش را زمانی آغاز کرد که هوا رفته رفته رو به تاریکی می رفت.. ولی قهرمان ما به جای-آنکه چادر بزند و شب را زیر چادر به شب برساند به صعودش ادامه داد تا اینکه هوا کاملا تاریک-شد. به جز تاریکی هیچ چیز دیده نمی شد...
سیاهی شب همه جا را پوشانده بود و مرد نمی توانست چیزی ببیند حتی ماه و ستاره ها-پشت انبوهی از ابر پنهان شده بودند..
کوهنورد همان طور که داشت بالا می رفت در حالیکه چیزی به فتح قله نمانده بود ناگهان -پایش لیز خورد و با سرعت هر چه تمام تر سقوط کرد...
سقوط همچنان ادامه داشت و او در آن لحظات سرشار از هراس تمامی خاطرات خوب و بدزندگی اش را به یاد می آورد.. داشت فکر می کرد چقدر به مرگ نزدیک شده..که ناگهان احساس کرد طناب به دور کمرش حلقه خورده و وسط زمین و هوا مانده ...
حلقه شدن طناب به دور بدنش مانع از سقوط کاملش شده بود ..
در ان لحظات سنگین سکوت چاره ای نداشت جز اینکه فریاد بزند : "خدایا کمکم کن."
ناگهان صدایی از دل آسمان پاسخ داد:"از من چه می خواهی؟"
- نجاتم بده!
- واقعا فکر می کنی می توانم نجاتت دهم؟
- البته تو تنها کسی هستی که می توانی مرا نجات دهی.
پس آن طناب دور کمرت را ببر!
برای یک لحظه سکوت عمیقی همه جا را فرا گرفت.. و مرد تصمیم گرفت با تمام توان به طناب بچسبد و آن را رها نکند...
روز بعد گروه نجات رسیدند و جسد منجمد شده یک کوهنورد را پیدا کردند که طنابی به دور کمرش حلقه شده بود و در حالیکه تنها یک متر با زمین فاصله داشت....
روزی یک کشتی در ساحل لنگر انداخت، بار کشتی بشکههایی از عسل بود
پیرزنی آمد که ظرف کوچکی همراهش بود و به بازرگان گفت: از تو میخواهم که این ظرف را پر از عسل کنی
تاجر نپذیرفت و پیرزن رفت...
سپس تاجر به دستیارش سپرد که آدرس آن پیرزن را پیدا کند و برایش یک بشکه عسل ببرد. آن مرد تعجب کرد و گفت از تو مقدار کمی درخواست کرد نپذیرفتی و الان یک بشکه کامل به او میدهی؟
تاجر جواب داد: ای جوان او به اندازه خودش درخواست میکند و من در حد و اندازه خودم میبخشم...
پروردگارا ...
کاسه های حوائج ما کوچک و کم عُمقند، خودت به اندازه ی سخاوتت بر من و دوستانم عطا کن که سخاوتمندتر از تو نمیشناسیم
آرزوهايتان را به دستان خدا بسپارید
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @Hashtad80ii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر سقوطی پایان کار نیست
باران را ببین،
سقوطش زیباترین آغاز است
هوای همدیگر را داشتن
نه ابر میخواهد نه باران
و نه یک برف زمستانی
فقط کافی ست
حواسمان به هم باشد
@Hashtad80ii
🌺 🌺 🌺 🌺 🌺
#طنزشهدایی!😄
در مدتی که در حلب بود، زبان عربی را دست و پا شکسته یاد گرفته بود.
اگر نمیتوانست کلمهای را بیان کند با حرکات دست و صورتش به طرف مقابل میفهماند که چه میخواهد بگوید.
یکروز به تعدادی از رزمندههای نبل و الزهراء درس میداد. وسط درس دادن ناگهان همه دراز کشیدند!🙄
به عربی پرسید: چتون شده؟!
گفتند: شما گفتید دراز بکشید!😐😂
به جای این که بگوید ساکت باشید، کلمهای به کار برده بود که معنیاش میشد دراز بکشید!
به روی خودش نیاورد، گفت:
میخواستم ببینم بیدارید یا نه!😁
بعد از کلاس که این موضوع را برای دوستانش تعریف کرد،آنقدر خندید و خندیدند که اشک از چشمانشان جاری شد.😅😂
راوی: همرزم شهید
اللّھمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج 🌸🖇
دلم #تنگ شده ست...
برای آوینی!
برای چمران!
برای علم الهدی!
برای خرازی!
برای هاشمی!
برای ابراهیم هادی!
دلم تنگ شده ست برای باقری...
برای کاوه و همت!
برای #دیالمه!
برای کاظمی!
دلم تنگ شده ست برای برونسی...
#دروغ میگویم!!
اصلا #فقط دلم برای #خودم تنگ شده...
تمام نداشته هایم را؛
میبینم در آنهاییکه داشتند...
شجاعت مصطفوی...
غیرت #علوی ، بصیرت #فاطمی...
اخلاص، پشتکار، صفا، محبت...
#عشق، ایثار و ایمان...
در این بین...
#آوینی و #کاوه را بیشتر عاشقم...
امام #سید_علی نیز آوینی پسند است!
و #کاوه را استاد خود میداند!
رفقا!
کجایید؟!
که ببینید ما، اینجا...
هر روز و هر ساعت...
تیر خلاصیِ #شیطان؛ نصیبمان میشود...
و ما در #راه ماندگانِ مسیرِ خداییم...