eitaa logo
دهه هشتادیا
695 دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
3.4هزار ویدیو
256 فایل
خوش‌اومدی‌رفیق‌! کپی‌محفل‌هاوساخت‌های‌خودمون‌بازارسال‌بشه کپی‌بقیه‌مطالب؟حلالت‌رفیق اگریادتون‌بود‌یه‌صلوات‌واسه‌ظهور‌مولا‌بفرستین https://daigo.ir/secret/8660267651 می‌شنویم💚
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ + شاه کلید رابطه با خدا گناه نکردن است! - ؛
ببین هرکیو دیدی داره گناه میکنه و لذته حرام میبره نگو:اون‌بیشتر‌از‌من‌داره‌لذت‌میبره☹️ بگو:اون فقط داره سهم حلال خودشوحروم میکنه😌 🌟ببین امام باقر(ع) چی فرمودن:👇 اگر کسی چیزی از حرام مصرف کند به‌همان‌میزان‌از‌روزی‌حلال‌محروم‌میشود😐💔 👌در واقع اون لذتش بیشتر نمیشه..اون فقط سهم حلال و خوبش کم میشه⏬ گرفتی مومن؟😉 ⛔️⛔️🚫🚫⛔️⛔️
کوتاسیم چیست ؟ فکر می کنید عنصری کوتاسیم در جدول مندلیف است ؟🤔 "اشتباه می کنید" هر وقت زنی از شوهر کارمندش پول می خواد مرد میگه : هنوز حقوق نگرفتم کوووووتاسیم ؟😐😂
مهربون فقط دستگاه خودپرداز بانک... وقتی که موجودی حسابت کافی نیست برای اینکه ناراحت نشی میگه: آیا درخواست دیگری دارید؟ 😁 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
📌 دختر یتیم! دختر يتيمى با مادر پير خود زندگى مى كرد، پسر عمويش از وى خواستگارى كرد، مادر و دختر موافقت نمودند، بعد از اينكه عروس خانواده ى عمو شد، دختران و زن عمو بهش زور مي گفتند و انواع ظلم را بر او روا مى داشتند، دختر جوان هر بارى كه خانه نزد مادرش مى آمد شكايت مى كرد و زار زار مى گريست مادر پير او را به صبر توصيه مى كرد و همراهش زار زار مى گريست، تنها همدردى كه با يگانه دخترش مى توانست بكندهمين گريه بود ، مدت طويلى گذشت، تا اينكه مادر پير در بستر بيمارى مرگ قرار گرفت، دختر بالاى سرش مى گريست كه من شكوه و شكايت و درد دل خود را به چه كسى بگويم!؟ مادرش وصيتى بهش كرد اينكه، هر وقت دلش تنگ شد به خانه ى او آمده وضو كند و دو ركعت نماز بخواند و تمام درد هاى خود را به الله قصه كند، دختر عهد كرد كه چنين مى كند، مادر از دنيا رفت و دختر هر وقتى كه دنيا برايش تنگ مى شد مى رفت در خانه مادرش و وضو نموده دو ركعت نماز مى خواند، بعد از مدتى خانواده عمويش متوجه شدند، كه دختر غمگين مى رود و خوشحال و سرحال بر مى گردد، به شوهرش گفتند؛ زن تو دوست پنهانى دارد و در خانه ى مادرش با او ملاقات مى كند... شوهر رفت و در پشت خانه ي مادر دختر پنهان شد و منتظر آمدن زن نشست، ديد زنش آمد دروازه را قفل كرد، رفت وضو كرد و نماز خواند و نشست در جاى نماز و دستان خود را بالا كرد و با گريه، مى گفت؛ الهى! من ناتوانى خود را در مقابل گرفتاري و اذيت و آزارم را بتو شكايت مى كنم، اگر تو به همين وضع از من راضي هستى، من قبول دارم و ليكن اگر تو هم از من ناراض باشى، چه كسى از من راضى باشد، شوهرم را هدايت كن، او آدم خوبى هست، ولى زير تأثير خواهران و مادر خود قرار دارد... شوهر داشت در پشت خانه مى گريست، درب اتاق را تق تق زد، زن درب را باز كرد، شوهر او را در آغوش گرفت و پيشانيش را بوسيد و معذرت خواهى نمود و برد خانه اش همه را خواست و قضيه را برايشان تعريف كردو مشكل را حل ساخت همگى به اشتباه خود پى بردند و از او معذرت خواستند و قول دادند كه ديگر حتى نگويند كه بالاى چشمش آبرو هست. دختر در خواب ديد، كسى بهش مى گويد: مدت ده سال به مادرت شكايت كردى، مشكل افزوده شد، يك بار به الله سبحانه و تعالى شكايت كردى و تمام مشكلاتت حل شد، هميشه شكاياتت را به الله متعال بكن... 🖤🖤
📛 مأمور غیبی خدا برای نجات جوان زنده به گور شده!!😱 در خارج شهر تبریز نزدیک قبرستان ، قهوه خانه ای داشتم و شب‌ها را همان جا می‌خوابیدم. شبی هوا بسیار سرد بود و من درب قهوه خانه را محکم بستم و خوابیدم ، ناگهان کسی در را به شدت کوبید ، بلند شدم ، در را باز کردم آن شخص فرار کرد ، مرتبه دوم در را شدید تر کوبید ، آمدم در را باز کردم ، باز فرار کرد😤 . با خود گفتم این شخص امشب مزاحم من شده پس چوبی برداشتم و پشت در نشستم و آماده شدم تلافی کنم تا مرتبه سوم در را کوبید در را باز کردم و او را تعقیب کردم تا وارد قبرستان شد ودر نقطه ای محو شد😐 . پس در همان محل ایستادم و به اطراف نگاه کردم و به دنبال او می‌گشتم ، بعد خیال کردم شاید پنهان شده همانجا خوابیدم به قصد اینکه اگر پنهان شده پیدایش شود . وقتی خوابیدم و سرم را روی زمین گذاشتم ناگهان صدای ضعیفی شنیدم که شخصی از زیر خاک ناله می‌کند😱 ، متوجه شدم که قبر تازه ای است که طرف عصر کسی را آنجا دفن کرده‌اند و فهمیدم که سکته کرده بوده و در قبر بهوش آمده ، پس دلم سوخت و برای نجات او خاک‌ها را کنار زدم و سنگ لحد را برداشتم . بعد از نجات او ، می‌گفت که ، کجا هستم ؟ ! پدرم کجاست ؟ ! مادرم کجاست ؟ ! پس لباس های خودم را به او دادم تا بپوشد و او را از قبر بیرون آورده‌ و در قهوه خانه بردمش ولی او را نشناخته بودم تا بستگانش را خبر کنم ، آهسته آهسته از او پرسش می‌کردم، وقتی که محله و خانه او را فهمیدم از قهوه خانه بیرون آمدم و همان شب پدر و مادرش را پیدا کردم و آن‌ها را خبر کردم ، پس آمدند و او را به سلامتی به خانه بردند ، همان زمان فهمیدم که آن شخص کوبنده در ، مأمور غیبی خداوند بوده برای نجات آن جوان زنده به گور شده!!😍. فَاللَّهُ‌ خَیْرٌ حَافِظاً وَ هُوَ أَرْحَمُ‌ الرَّاحِمِینَ‌🌱☘️ «خداوند بهترین حافظ، و مهربانترین مهربانان است» 📚سوره مبارکه ی یوسف آیه ی شریفه ی ۶۴ - اللّھمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج 🌸🖇
⚠️ روزی فقیری👤 به ثروتمندی🤴🏻 گفت: سلام علیکم 🖐🏻 کجا تشریف می برید؟ 🏝ثروتمند گفت: سلام 👀 قدم میزنم تا اشتها پیدا کنم 🍯 تو کجا می روی؟ 🍁 فقیر گفت: من اشتها دارم🙍🏻‍♂ قدم می زنم🚶‍♂ تا غذا پیدا کنم! 🚩 یکدیگر را دریابیم 🤝 اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا