eitaa logo
•|قـرارگاه حـضرت حـجـٺ³¹³|•🇵🇸
955 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.7هزار ویدیو
70 فایل
﴿بھ نامْ خاݪق چشماݩ دݪربایِ مهدۍ🥀 •[ إِلَے مَتَے أَحَارُ فِيكَ يَا مَوْلاَےَ♥️🌱]• #فڪیف_اصبر_علی‌_فراقڪ✨ خـادم کـانـال:... •|اطݪاݞاټ+شࢪایط ٺبادݪ ۅکپۍ+پاسخ به ناشناس🍃↯ ♥️| @Sharaiet_Hazrat_hojat
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱🌸 🌸🌱🌸🌱 🌱🌸🌱🌸🌱🌸 🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱 ۵۰ - مامان ... آدم ها چطور می تونن با خدا رفیق بشن؟ ... خدا صدای ما رو می شنوه و ما رو می بینه ... اما ما نه ... چند لحظه ایستاد ... - چه سوال های سختی می پرسی مادر ... نمی دونم والا... همه چیز را همه گان دانند ... و همه گان هنوز از مادر متولد نشده اند ... بعید می دونمم یه روز یکی پیدا بشه جواب همه چیز رو بدونه ... این رو گفت و دوباره راه افتاد ... اما من جواب سوالم رو گرفته بودم ... از مادر متولد و لم یولد " خدا بود ... نا خودآگاه لبخند عمیقی صورتم رو نشده اند ... و این معنای " پر کرد ... - خدایا ... می خوام باهات رفیق بشم ... می خوام باهات حرف بزنم و صدات رو بشنوم اما جواب سوال هام رو فقط خودت بلدی اگر تو بخوای من صدات رو می شنوم ده، پانزده قدم جلو تر مادرم تازه فهمید همراهش نیستم ،برگشت سمتم - چی شد ایستادی؟ ... نویسنده:شهید سید طاها ایمانی📝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 📌«نقش ما در ظهور» اطلاعات درست بدید ظهور نزدیک شه🌱 🎙استاد رائفی پور ❀[ Ⓙⓞⓘⓝ→↓ √°•@Hazrat_Hojjat_Camp1 ]❀
•|قـرارگاه حـضرت حـجـٺ³¹³|•🇵🇸
:))🖤!'
دل‌من‌تنگ‌همین‌لبخندست وتودرخندھ‌مستانہ‌خودمیگذرے؟ نوش‌جانت‌اماگاھ‌گاهی‌بہ‌دل‌خستہ‌ماهم نظرۍڪن‌حاجـی!(:💔... ( @Hazrat_Hojjat_Camp1)
وای‌رابطہ‌ی‌پدردخترۍ‌خیلی‌رابطہ‌ی‌‌عمیقیہ پدرابھترمیفھمن🚶‍♀! دل‌ڪندن‌ازدخترِ‌نازت‌یعنۍهمچی یعنۍبہ‌قول‌شھیدحججۍ .. دل‌ڪندن‌ازیہ‌چیزخوب‌وبدست‌آوردن یہ‌چیزخوب‌خیلۍخوب؛ !(:💔🌱 ❀[ Ⓙⓞⓘⓝ→↓ √°•@Hazrat_Hojjat_Camp1 ]❀
آمدم بگویم نیستید ڪه ببینیـد قایق نَفسِ ما چطور به گِل نشسته ... اما یادم آمد هستید ومے بینید این در گِل ماندنِ مان را ... پس به رسم خلوص و مردانگی تان نجاتمـان دهید از این دنیازدگی ... ♥️ 🌱 ❀[ Ⓙⓞⓘⓝ→↓ √°•@Hazrat_Hojjat_Camp1 ]❀
🕊 🌿🕊 🕊🌿🕊🌿 🌿🕊🌿🕊🌿 🕊🌿🕊🌿🕊🌿 (شلمچه) ۴۶ خـب، چـه نیرویی قادر بـود جلوی چنین قدرتـی را بگیرد؟! جز این نیسـت که متلاشـی شـدن این قدرت دشـمن، کار الهی بود و دسـت خـدا در آن به خوبی آشـکار بود. وقتـی برادرها با نارنجک دستی به تانک های تی72 کذایی دشمن یورش بردند، چنان رعب و وحشـتی در دل خدمۀ این تانک ها ایجاد شـده بود که تانک ها را گذاشتند و در رفتند! پای پیاده در دشت شلمچه، با سرعت تمام از مقابل برادرهای ما فرار میکردند. آیا این نیست که ملائکۀ خدا در بین برادرهایمان بودند که موجب شـد تعداد آنها در چشـم دشمن خیلی زیاد جلوه کند؟! اینک بهتر اسـت نیمنگاهی به وضعیت تیپ های مکانیزۀ دشمن در نهـر خیـن داشـته باشـیم. محمدابراهیم همـت در توصیف نبرد خین میگوید: وضعیت اسـتقرار واحدهای پیاده ـ مکانیزۀ عراقی در نهر خین خیلی عجیب بود. وقتی در نخسـتین سـاعات سحرگاه سوم خرداد به نزدیک مواضع آنها رسـیدیم، دیدیم به صورت گله ای در آنجا مستقر شدند… •نویسنده:آقای کمال سپاهی 📖
🕊 ﴿سوره فاتحه،صفحه ۱۝﴾🌱 پروردگارا! تنها تو را می پرستیم وتنها از تو کمک می خواهیم…💔🤲🏻 |○Hazrat_Hojjat_Camp1
🌱🌸 🌸🌱🌸🌱 🌱🌸🌱🌸🌱🌸 🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱 ۵۱ و من در حالی که شوق عجیبی وجودم رو پر کرده بود ... دویدم سمتش ... هر روز که می گذشت ... منتظر شنیدن صدای خدا و جواب خدا بودم ... و برای اولین بار ... توی اون سن ... کم کم داشتم طعم شک رو می چشیدم ... هر روز می گذشت ... و من هر روز ... منتظر جواب خدا بودم ... قسمت بیست و پنجم: حبیب الله گاهی عمق شک ... به شدت روی شونه هام سنگینی می کرد ... تنها ... در مسیری که هیچ پاسخگویی نبود ... به حدی که گاهی حس می کردم ... الان ایمانم رو به همه چیز از دست میدم ... اون روزها معنای حمله شیاطین رو درک نمی کردم ... حمله ای که داشتم زیر ضرباتش خورد می شدم ... آخرین روز رمضان هم تمام شد ... و صبر اندک من به آخر رسیده بود ... شب، همون طور توی جام دراز کشیده بودم ولی خوابم نمی برد ... از این پهلو به اون پهلو شدن هم فایده ای نداشت ... گاهی صدای اذان مسجد تا خونه ما می اومد ... و امشب، از اون شب ها بود ... اذان صبح رو می دادن و من همچنان دراز کشیده بودم ... 10 دقیقه بعد ... 20 دقیقه بعد… نویسنده:شهید سید طاها ایمانی📝