🔻#امام_خامنهای : چیزی که #امام_حسن(ع) را شکست داد، نبودن تحلیل سیاسی در مردم بود. یک #شایعه دشمن میانداخت؛ همه آن را قبول میکردند. ۱۳۷۲/۸/۱۲
7.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هوشنگ امیراحمدی (ساکن آمریکا): مردم ایران مواظب باشید اطرافیان پزشکیان کشور شما را به اکراین تبدیل نکنند 🔥
#نه_به_دولت_سوم_روحانی
#جلیلی
13.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✳️ در این هوای بسیار داغ، در فضای دلتنگی برای اربعین ارباب و کلی مسائل دلگیرکننده، هیچچیز نمیتونه به اندازه این چند دقیقه دلتون رو خنک کنه.
✅ نوش جونتون
✍️ پ.ن.: در پایین کلیپ بهعربی نوشته: «غیرممکن است این صدای بشر باشد، این صدا، صدای فرشتگان است.»
چه خوش است
صوت قرآن ؛
زتودلرباشنیدن؛
به رخت نظاره کردن؛
سخن خداشنیدن؛
البته این شعر توصیف صوت امام زمانه
روحی فداها؛بابی انت وامی یا اباصالح المهدی💐💐💐🌸🌸🌸
واقعا صدای بهشتی داره این پسر نوجوان خدابراپدرمادرش حفظش کنه وقتی ازاین صوت اینقدرلذت بردیم
اگرصوت امام روبشنویم اززیبایی صداش بیهوش میشیم
شنیدهام چپ دستها منطقیترند
با دستِ دلشان مینویسند
و با پای منطقشان راه میروند!
چه اقلیت جالبیاند این چپ دستها!
هدایت شده از قرارگاه فرهنگی ۱۴شهید گمنام کوه خضرنبی (ع)
🔰 #اطلاعیه |
ختم جمعی قرآن مجید و صلوات
همراه با قرائت زیارت عاشورا
💠 ختم صلوات همراه با قرائت
قرآن کریم و زیارت عاشورا هدیه به پیشگاه مطهر چهارده معصوم علیهم السلام، خصوصا محضر نورانی حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا «سلام الله علیها» و شهدای انقلاب اسلامی علی الخصوص ۱۴ شهید گمنام .
🔻چهارشنبه ۲۴ مرداد ماه ۱۴۰۳
🕰 ساعت ۶:۰۰ عصر
🎙با نوای ذاکر اهل بیت
کربلایی مهدیان
🌹خواهران خادم الشهداء قرارگاه ۱۴ شهید گمنام کوه خضر نبی «علیه السلام»
با ما همراه باشید👇
قرارگاه فرهنگی شهدای گمنام خضرنبی(ع)
#اسم_تو_مصطفاست
#قسمت: ۷۵
مدتی بود از اندیشه به طبقه پایین خانه پدرت اسباب کشی کرده بودیم. می خواستیم به خاطر بچه به مادرهایمان نزدیک تر باشیم. با پدر و مادرم برگشتیم خانه مان. خیلی ها بودند، اما تو نبودی. نزدیک غروب بود که آمدی. اخم هایم درهم بود. گفتم: «خسته نباشی، قرار بود بیایی بیمارستان!» | خسته و کوفته بودی و سرد برخورد کردی، طوری که انگار من مقصرم. عذرخواهی هم نکردی. انگارنه انگار که قرار بود بیایی دنبالم و برای بچه شیر خشک بیاوری. - وظيفه من رفتن به راهپیمایی و مراسم روز قدس بود. مادرت اصرار داشت برویم طبقه بالا تا به من و بچه برسد و مامانم هم می گفت برویم خانه اش تا او به من و بچه برسد اما تو از هر دو تشکر کردی: «خیر، همین جا میمونن، خودمم بهشون میرسم!» واقعا هم رسیدی و از من و بچه مراقبت کردی: از حمام تا پوشک بچه. حتی وقتی خواب بودم صدایم نمیزدی و وقتی
اعتراض می کردم، می گفتی: «اون قدر قشنگ خوابیده بودی که دلم نیومد بیدارت کنم!» اسم دخترمان را گذاشتیم فاطمه. هروقت گریه می کرد بغلش می کردی: «بیا درد دلت را به بابا بگو ببینم چی شده؟» برایش مداحی می کردی و برایش روضه می خواندی. شب سوم، تب شدیدی کرده بودم. نصفه شب بیدار شدم، دیدم بالای سرم نشسته ای. گفتی: «خدا رو شکر بیدار شدی، فاطمه خیلی گریه می کرد، اما بیدارت نکردم. بهش آب قند دادم، حالا بيا شیرش بده.» روز چهارم برای تست غربالگری او را بردی، بعدها هم برای واکسن.
⬅️#ادامه_دارد...