یک ماه از تولد زهرا میگذشت که حسین از جبهه آمد انگار فرزند اولش به دنیا آمده باشد زهرا را بغل میکرد دستهای کوچولویش را میبوسید و میچرخید و برایش اشعار کودکانه
میخواند و میگفت پروانه یادته
چقدر برای زینب گریه کردی؟ خدا بهت دو تا نعمت داد و یه رحمت
از حمله و عملیات، خیلی حرف نمی زد سه نفر از فرمانده گردانهایی که قبلاً با او در لشکر انصارالحسین کار میکردند به شهادت رسیده
بودند.
آه میکشید
و
می گفت:
«خداوند، خوبها رارو گلچین میکنه
و
امتحان ما رو سخت تر.»
مدت کوتاهی همدان بود به منزل شهدا سرکشی کرد و رفت. ولی برخلاف همیشه خیلی زود برگشت
سراسیمه .بود :گفتم «اتفاقی
افتاده؟»
گفت: «وسایلتون رو جمع کنین بریم کرمانشاه.»
درنگ نکردم مثل یک سرباز که باید با سه سوت آماده شود. خرت و پرت محدودی را آماده کردم حسین پرونده وهب را از مدرسه شاهد گرفت و دو سه روزه به کرمانشاه رفتیم
خوشحال بودم کرمانشاه به جبهه نزدیک تر از همدان بود حتماً حسین را بیشتر میدیدم وهب از مدرسه و معلمش در کرمانشاه راضی نبود نق
میزد چون
فاصله مدرسه
تا
خانه های سازمانی که ما می نشستیم
چندان زیاد نبود پیاده میرفت
می آمد.
کنار خانه یک پارک کوچک بود یک
روز مهدی را بردم پارک و چون زهرا
بغلم بود نمیتوانستم با او بازی کنم
خودش سوار تاب شد و پا به زمین زد چندبار جلو عقب رفت و یک دفعه میان زمین و آسمان چرخید و به زمین خورد راهی بیمارستان شدیم و پایش رفت توی گچ و به خاطر وابستگی به او حسابی خانه نشین
شدم.
روز دیگری وهب با صورتی رنگ پریده
نفس زنان وارد خانه شد. کیف و
کتاب را یک گوشه انداخت و خودش
کف اتاق افتاد پرسیدم: «وهب چی
شده؟»
گفت: «از مدرسه می اومدم که یه مرد
سیبیل کلفت با دو تا خانم که
صورتشون رو پوشونده بودن با جیپ جلوم رو گرفتن و گفتن بابات ما رو فرستاده دنبالت ، سوار شو نگاهم از بغل به قیافه یکی از اون دو نفر که روپوش داشتن افتاد پارچه رو باد تکون داد و دیدم !مرده خیلی ترسیدم فرار کردم و تا خونه یه نفس
دویدم.»
رنگ به رخسار وهب نبود. یک لیوان آب خنک دستش دادم بوسیدمش و
گفتم «آفرین پسرم اینجا هم مثل همدان به هیچ غریبه ای اعتماد نکن ما کسی رو اینجا نمیشناسیم فقط
راه مدرسه رو برو به خونه بیا گوشم به صدای آژیر قرمز و سفیدی که رادیو اعلام میکرد عادت کرده بود. آژیر قرمز که زده میشد باید به پناهگاه یا یک جای امن میرفتیم اما جان پناهی نداشتیم.
⬅️ ادامه دارد ....
🚩#حسینیه_مجازی
👇👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
هدایت شده از هیئت بانوان پیشکسوت زینبی «س» تاسیس ۱۴٠٠/۹/۴
نماهنگ حب علی_۲۰۲۳_۰۲_۰۳_۱۹_۲۲_۵۱_۲۲۸.mp3
3.11M
نماهنگ"هل الدین الا الحب💐
سید رضا نریمانی
💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
باسلام وعرض احترام
عزیزان روز مسابقات تیرانداری
سه شنبه1401/11/18از ساعت 13
در سالن تیراندازی شهید سلیمانی واقع در مجموعه نخلستان برگزار خواهد شد
لطفا به نحو شایسته اطلاع رسانی کنید
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 نماهنگ بسیار فوق العاده زیبا در وصف حضرت آقا رهبر عزیزِ جانمون امام خامنه ای مدّ ظلّه العالی
#لبیک_یا_خامنه_ای
پیشاپیش روزت مبارک
بهترین پدر دنیا ...
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
🌼🍃🌺🍃🌸🍃🌹🍃🌷
🍃🌹🍃🌷🍃🌷
🌸🍃🌺🍃
🍃🌷🍃
🇮🇷 توجه 👈دعوتیدبه جشن ویژه بانوان 🇮🇷
باسلام واحترام وادب همراهان گرامی ازطرف کمیته بانوان قرارگاه فرهنگی مسجد حضرت ولیعصر (عج)محله عطاران درروزدوشنبه ۱۴۰۱/۱۱/۱۷ بمناسبت گرامیداشت ایام مبارک عیادرجبیه وروززنان وخانواده، تربیت نسل انقلابی مراسم جشن باشکوهی همراه بابرنامه های متنوع برگزارمی شود.
🌹زمان:بعدازنمازمغرب وعشا
🌷مکان:مسجدحضرت ولیعصر(عج)محله عطاران
لذاخواهشمند است باحضورگرمتان قدم برچشم ماگزارید.
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
کمیته بانوان قرارگاه فرهنگی مسجدحضرت ولیعصر(عج)محله عطاران
🍃🌷🍃
🌸🍃🌺🍃
🍃🌹🍃🌷🍃🌷
🌼🍃🌺🍃🌸🍃🌹🍃🌷
🚩#حسینیه_مجازی
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
🌷💐🌷
📣جلسه هفتگی زینبیه
🌹 شنبه ۱۵ ماه
🌼ساعت ۱۵/۴۵
با برنامه های زیر برقرار است 👇
🌸ختم صلوات
🌻ختم قرآن کریم
🌺جشن میلاد با سعادت مولی الموحدین امیرالمؤمنین سلام الله علیه💐💐💐
توسط سرکار خانم حسینی 🌸
خواهرای عزیزم همگی دعوتید
👏❤️❤️❤️👏
#کانون_زینبیه
آدرس بنیاد . خیابان ذوالفقار پنج ؛کوچه سوم مالک اشتر ؛ پلاک ۲۳ تابلوی کانون زینبیه بالای در نصب است
🌹⬆️⬆️⬆️⬆️ 🌹
#خداحافظ_سالار
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی
#قسمت : هشتاد و یکم
یک روز وهب کنارم سر سفره نشسته
بود و
کلافه می
گفت: «یالا، مدرسهم
دیر شد.» داشتم برای او لقمه
می گرفتم که صدای مهیبی
آمد. هیچ
صدای آژیری زده نشده بود. انفجار بمب آن قدر نزدیک بود که دیوار خانه شکافت مهدی با پای توی گچ نمی توانست بدود. به پایم چسبید. زهرا را که با صدای انفجار از خواب پریده بود و گریه میکرد بغلش کردم وهب معصومانه نگاهم کرد و گریه زهرا میان صدای گرکننده ضدهوایی ها گم شد. هواپیماها، پالایشگاه نفت کرمانشاه را زده بودند.و آسمان از ،دود سیاه بود و بوی انفجار تا خانه میآمد زهرا همچنان گریه میکرد و آرام نمیشد درمانده شدم نمیدانستم چکار کنم قرآن را برداشتم میان حلقه بچه ها نشستم و چند آیه .خواندم سر و صداها که
خوابید، شیشه های خرد شده را جارو
کردم وهب اصرار داشت که به
مدرسه برود تردید داشتم که با این
بمباران مدرسه باز باشد از طرفی
ماجرای آدمهای مشکوک که سر راه
وهب را گرفته بودند حسابی نگرانم کرده بود. نگاهی به مهدی انداختم باوجود گچ پایش فکر کردم که نمیتواند خطر ساز باشد :گفتم مهدی» جان خونه ،باش زود
برمی گردم.»
به زهرا کمی شیر دادم آرام شد قنداقه اش کردم و اما موج انفجار درب حیاط را هم پیچانده بود و بسته نمیشد نه میتوانستم مهدی را تنها بگذارم و نه دلم میآمد که وهب را به تنهایی در این وضعیت راهی مدرسه .کنم مهدی به ظاهر راضی به ماندن
شد اما حالا
وهب
نمیخواست او را تا مدرسه ببرم. علی رغم اتفاقات ،گذشته نمی ترسید و بیشتر از سنش نسبت به من
👇👇👇
احساس تعهد می کرد. از خانه که دور ،شد مهر مادری ام .جوشید زهرا را بغل کردم و با فاصله تا جایی دنبالش .رفتم از آن آدمهای مشکوک خبری .نبود خیالم تا حدی راحت شد وبرگشتم
خانه های سازمانی سپاه از یک طرف به محوطه ای باز و صحرا میرسید از همان جا روباهی به طمع مرغ و خروس تا در حیاط آمده بود وقتی به خانه ،رسیدم مهدی داد میزد
«گرگ گرگ.»
آقای صالحی یکی از دوستان حسین که از جبهه برگشته بود آمده
بود کمک مهدی وقتی مرا بچه به بغل دید گفت «خانم ،همدانی کوچولوی شما روباه دیده فکر کرده که گرگه، ظاهراً شما دست تنهایید اگه کمکی از من بر می آد بگید.»
خواستم بگویم که اگر شما حسین را
میبینید پیغام بدهید
که...
لب گزیدم و گفتم: «مشکلی نیست.»
همان روز آقای صالحی چند نفر را فرستاد و اوضاع به هم ریخته درب و پنجره و درب پیچیده حیاط را
سروسامان دادند.
تازه گچ پای مهدی را باز کرده بودم که وهب مریض شد طوری که از شدت ،تب نمیتوانست به مدرسه برود. صبح زود آفتاب نزده به یک ،درمانگاه پیش دکتری هندی بردمش دکتر آزمایش کامل نوشت.وقتی نتیجه آزمایش را دید گفت :«عفونت» وارد خونش شده و کاری از دست من ساخته نیست.
دیگر داشتم از غصه دق میکردم
دست بچه هایم را گرفتم و با دنیایی
اندوه راهی خانه شدم به خانه
نرسیده بودیم که صدای هواپیما آمد.
هم،زمان سرهامان رو به بالا شد.
خورشید چشم را میزد صدا دور بود
و ضعیف و هواپیمایی پیدا نبود.
گفتم: هواپیمای ایرانه داره میره مرز وهب بی حوصله گفت : مامان بریم خونه از شدت تب و ضعف نمیتوانست روی پاهایش بایستد اما مهدی همان پای نه چندان خوب شده اش را به زمین زد و گفت «یالا ،مامان هواپیما رو نشونم بده با یک ،دست زهرا را بغل کرده بودم دست دیگرم را سایه بان چشمم کردم و سرم
را چپ و راست چرخاندم تا بهانه
مهدی را بگیرم و زود به خانه برویم.
صدا نزدیک و نزدیکتر شد هنوز
هواپیمایی به چشم نمی آمد که ناگهان از سمت شرق چیزی مثل یک شهاب سنگ تیز و مستقیم آسمان را شکافت و روی شهر افتاد هواپیمای عراقی بود که از سمت
مشرق آمده بود، شیرجه زد
بمب هایش را انداخت و رو به آسمان اوج گرفت با انفجار مهیب بمبها توده های خاکستری از چند جا بلند
شد تکان های انفجار مجبورمان کرد که تا خانه بدویم...
⬅️ ادامه دارد ....
🚩#حسینیه_مجازی
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
هدایت شده از
امام زادگان عشق
🥀بسم ربّ الشهداء و الصدیقین🥀
#یادواره_شهید_حاج_محمود_هاشمی
🔸 قاری: جناب آقای مهدی فروغی
🔹 سخنران: حجتالاسلام و المسلمین حاج احمد پناهیان
🔸راوی: سردار گنجعلی
( فرمانده محور نبل الزهرا سوریه )
🔹 مداح: حاج ابوذر روحی
◽️مهمان ویژه: خانواده معظم شهید هاشمی
🔹 با اجرای سرود سلام فرمانده توسط گروه سرود مجموعه فرهنگی محبان
🕕 زمان: سهشنبه ۱۸/بهمن/۱۴۰۱
بلا فاصله بعد از نماز مغرب و عشا
📌مکان: قم، خیابان امام خمینی، خیابان ۲۰متری شهید بهشتی، ۱۰ متری امیرالمؤمنین(ع)
🕌 مسجد امیرالمؤمنین(ع)🕌
🔹 با حضور خود زینت بخش مجلس و محفل شهداء باشید.
📌لوکیشن محل یادواره:
https://balad.ir/location?latitude=34.665806&longitude=50.886877&zoom=16.500000
🚗پارکینگ:
https://balad.ir/location?latitude=34.666224&longitude=50.886033&zoom=16.500000
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
با سلام خدمت همکاران و دوستان عزیز صبحتان بخیر و خوبی
متاسفانه با خبر شدیم همسر گرامی خانم میرزایی از « فراجا» به رحمت خدا رفتن .
مراسم تشیع امروز موزخه ۱۶/ ۱۱/ ۱۴۰۱ ساعت ۱۴:۰۰ از مسجد عبداللهی و مراسم ختم بعد از نماز مغرب و عشا در همان مسجد واقع در خیابان بیست متری زاد برگزار میگردد.
.برای شادی روح همه ی درگذشتگان بخصوص حمیدآقا بخوانیم #فاتحه با ذکر #صلوات .
🚩#حسینیه_مجازی
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اطلاعات تاریخی تون در چه حده؟!
🚩#حسینیه_مجازی
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
☑️نقاشی از تمثال حضرت علی(علیهالسلام) توسط هنرمند فقید «علیاشرف والی» سال ۶۵ و پس از ۲۳ سال حساسیت نقاش به پایان میرسد، تصویری که به زعم بسیاری از کارشناسان مذهبی شبیهترین اثر نقاشی به تمثال امیرالمؤمنین(علیهالسلام) است.
سال ۶۵ تابلو به نمایش درآمد؛ بسیاری از جمله مراجع و علمای حوزههای علمیه آن را دیدند و با توجه به مصادیق و مشاهداتی که در مورد چهره ظاهری حضرت علی(علیهالسلام) در مکتوبات مذهبی وجود داشت، همگی به تصدیق آن پرداخته و به زعم ایشان این اثر، شبیهترین نقاشی به تمثال مبارک حضرت امیر(علیهالسلام) شناخته شد؛شبیهترین نقاشی به تمثال مبارک حضرت علی(علیهالسلام) اکنون در موزه آستان قدس رضوی است.
نکته:
این نقاشی براساس یک رویای صادقه کشیده شده.
🚩#حسینیه_مجازی
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆❤️لحظات باورنکردنی از تعویض شیفت این روزهای سبزپوشان تیپ ۴۸ فتح استان کهگیلویه و بویراحمد در سرمای شدید.
♦️پ ن :اونوقت علی کریمی و امثالش،به این دلاورمردها میگن تروریست و مفت خورای نظام!!!
سلامتی همه مردان مرزدار #صلوات
🚩#حسینیه_مجازی
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
کانال عشاق الحسین_۲۰۲۳_۰۲_۰۵_۱۸_۵۵_۱۹_۳۳۵.mp3
3.53M
#شور_زیبا
• الله اکبر عجب
هیبتی داری تو زینب...
کربلایی ایمان کیوانی
#وفات حضرتزینب(س)🖤
🚩#حسینیه_مجازی
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠