eitaa logo
هیئت بانوان پیشکسوت زینبی «س» تاسیس ۱۴٠٠/۹/۴
88 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
1.6هزار ویدیو
218 فایل
ارتباط با مدیر کانال ya110s@
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
باسلام وعرض احترام عزیزان روز مسابقات تیرانداری سه شنبه1401/11/18از ساعت 13 در سالن تیراندازی شهید سلیمانی واقع در مجموعه نخلستان برگزار خواهد شد لطفا به نحو شایسته اطلاع رسانی کنید 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 نماهنگ بسیار فوق العاده زیبا در وصف حضرت آقا رهبر عزیزِ جانمون امام خامنه ای مدّ ظلّه العالی پیشاپیش روزت مبارک بهترین پدر دنیا ... 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼🍃🌺🍃🌸🍃🌹🍃🌷 🍃🌹🍃🌷🍃🌷 🌸🍃🌺🍃 🍃🌷🍃 🇮🇷 توجه 👈دعوتیدبه جشن ویژه بانوان 🇮🇷 باسلام واحترام وادب همراهان گرامی ازطرف کمیته بانوان قرارگاه فرهنگی مسجد حضرت ولیعصر (عج)محله عطاران درروزدوشنبه ۱۴۰۱/۱۱/۱۷ بمناسبت گرامیداشت ایام مبارک عیادرجبیه وروززنان وخانواده، تربیت نسل انقلابی مراسم جشن باشکوهی همراه بابرنامه های متنوع برگزارمی شود. 🌹زمان:بعدازنمازمغرب وعشا 🌷مکان:مسجدحضرت ولیعصر(عج)محله عطاران لذاخواهشمند است باحضورگرمتان قدم برچشم ماگزارید. 💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐 کمیته بانوان قرارگاه فرهنگی مسجدحضرت ولیعصر(عج)محله عطاران 🍃🌷🍃 🌸🍃🌺🍃 🍃🌹🍃🌷🍃🌷 🌼🍃🌺🍃🌸🍃🌹🍃🌷 🚩 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
🌷💐🌷 📣جلسه هفتگی زینبیه 🌹 شنبه ۱۵ ماه 🌼ساعت ۱۵/۴۵ با برنامه های زیر برقرار است 👇 🌸ختم صلوات 🌻ختم قرآن کریم 🌺جشن میلاد با سعادت مولی الموحدین امیرالمؤمنین سلام الله علیه💐💐💐 توسط سرکار خانم حسینی 🌸 خواهرای عزیزم همگی دعوتید 👏❤️❤️❤️👏 آدرس بنیاد . خیابان ذوالفقار پنج ؛کوچه سوم مالک اشتر ؛ پلاک ۲۳ تابلوی کانون زینبیه بالای در نصب است 🌹⬆️⬆️⬆️⬆️ 🌹
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی : هشتاد و یکم یک روز وهب کنارم سر سفره نشسته بود و کلافه می گفت: «یالا، مدرسهم دیر شد.» داشتم برای او لقمه می گرفتم که صدای مهیبی آمد. هیچ صدای آژیری زده نشده بود. انفجار بمب آن قدر نزدیک بود که دیوار خانه شکافت مهدی با پای توی گچ نمی توانست بدود. به پایم چسبید. زهرا را که با صدای انفجار از خواب پریده بود و گریه میکرد بغلش کردم وهب معصومانه نگاهم کرد و گریه زهرا میان صدای گرکننده ضدهوایی ها گم شد. هواپیماها، پالایشگاه نفت کرمانشاه را زده بودند.و آسمان از ،دود سیاه بود و بوی انفجار تا خانه میآمد زهرا همچنان گریه میکرد و آرام نمیشد درمانده شدم نمیدانستم چکار کنم قرآن را برداشتم میان حلقه بچه ها نشستم و چند آیه .خواندم سر و صداها که خوابید، شیشه های خرد شده را جارو کردم وهب اصرار داشت که به مدرسه برود تردید داشتم که با این بمباران مدرسه باز باشد از طرفی ماجرای آدمهای مشکوک که سر راه وهب را گرفته بودند حسابی نگرانم کرده بود. نگاهی به مهدی انداختم باوجود گچ پایش فکر کردم که نمیتواند خطر ساز باشد :گفتم مهدی» جان خونه ،باش زود برمی گردم.» به زهرا کمی شیر دادم آرام شد قنداقه اش کردم و اما موج انفجار درب حیاط را هم پیچانده بود و بسته نمیشد نه میتوانستم مهدی را تنها بگذارم و نه دلم میآمد که وهب را به تنهایی در این وضعیت راهی مدرسه .کنم مهدی به ظاهر راضی به ماندن شد اما حالا وهب نمیخواست او را تا مدرسه ببرم. علی رغم اتفاقات ،گذشته نمی ترسید و بیشتر از سنش نسبت به من 👇👇👇
احساس تعهد می کرد. از خانه که دور ،شد مهر مادری ام .جوشید زهرا را بغل کردم و با فاصله تا جایی دنبالش .رفتم از آن آدمهای مشکوک خبری .نبود خیالم تا حدی راحت شد وبرگشتم خانه های سازمانی سپاه از یک طرف به محوطه ای باز و صحرا میرسید از همان جا روباهی به طمع مرغ و خروس تا در حیاط آمده بود وقتی به خانه ،رسیدم مهدی داد میزد «گرگ گرگ.» آقای صالحی یکی از دوستان حسین که از جبهه برگشته بود آمده بود کمک مهدی وقتی مرا بچه به بغل دید گفت «خانم ،همدانی کوچولوی شما روباه دیده فکر کرده که گرگه، ظاهراً شما دست تنهایید اگه کمکی از من بر می آد بگید.» خواستم بگویم که اگر شما حسین را میبینید پیغام بدهید که... لب گزیدم و گفتم: «مشکلی نیست.» همان روز آقای صالحی چند نفر را فرستاد و اوضاع به هم ریخته درب و پنجره و درب پیچیده حیاط را سروسامان دادند. تازه گچ پای مهدی را باز کرده بودم که وهب مریض شد طوری که از شدت ،تب نمیتوانست به مدرسه برود. صبح زود آفتاب نزده به یک ،درمانگاه پیش دکتری هندی بردمش دکتر آزمایش کامل نوشت.وقتی نتیجه آزمایش را دید گفت :«عفونت» وارد خونش شده و کاری از دست من ساخته نیست. دیگر داشتم از غصه دق میکردم دست بچه هایم را گرفتم و با دنیایی اندوه راهی خانه شدم به خانه نرسیده بودیم که صدای هواپیما آمد. هم،زمان سرهامان رو به بالا شد. خورشید چشم را میزد صدا دور بود و ضعیف و هواپیمایی پیدا نبود. گفتم: هواپیمای ایرانه داره میره مرز وهب بی حوصله گفت : مامان بریم خونه از شدت تب و ضعف نمیتوانست روی پاهایش بایستد اما مهدی همان پای نه چندان خوب شده اش را به زمین زد و گفت «یالا ،مامان هواپیما رو نشونم بده با یک ،دست زهرا را بغل کرده بودم دست دیگرم را سایه بان چشمم کردم و سرم را چپ و راست چرخاندم تا بهانه مهدی را بگیرم و زود به خانه برویم. صدا نزدیک و نزدیکتر شد هنوز هواپیمایی به چشم نمی آمد که ناگهان از سمت شرق چیزی مثل یک شهاب سنگ تیز و مستقیم آسمان را شکافت و روی شهر افتاد هواپیمای عراقی بود که از سمت مشرق آمده بود، شیرجه زد بمب هایش را انداخت و رو به آسمان اوج گرفت با انفجار مهیب بمبها توده های خاکستری از چند جا بلند شد تکان های انفجار مجبورمان کرد که تا خانه بدویم... ⬅️ ادامه دارد .... 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از  امام زادگان عشق
🥀بسم ربّ الشهداء و الصدیقین🥀 🔸 قاری: جناب آقای مهدی فروغی 🔹 سخنران: حجت‌الاسلام و المسلمین حاج احمد پناهیان 🔸راوی: سردار گنجعلی ( فرمانده محور نبل الزهرا سوریه ) 🔹 مداح: حاج ابوذر روحی ◽️مهمان ویژه: خانواده معظم شهید هاشمی 🔹 با اجرای سرود سلام فرمانده توسط گروه سرود مجموعه فرهنگی محبان 🕕 زمان: سه‌شنبه ۱۸/بهمن/۱۴۰۱ بلا فاصله بعد از نماز مغرب و عشا 📌مکان: قم، خیابان امام خمینی، خیابان ۲۰متری شهید بهشتی، ۱۰ متری امیرالمؤمنین(ع) 🕌 مسجد امیرالمؤمنین(ع)🕌 🔹 با حضور خود زینت بخش مجلس و محفل شهداء باشید. 📌لوکیشن محل یادواره: https://balad.ir/location?latitude=34.665806&longitude=50.886877&zoom=16.500000 🚗پارکینگ: https://balad.ir/location?latitude=34.666224&longitude=50.886033&zoom=16.500000 🔻... 👇 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷
با سلام خدمت همکاران و دوستان عزیز صبحتان بخیر و خوبی متاسفانه با خبر شدیم همسر گرامی خانم میرزایی از « فراجا» به رحمت خدا رفتن . مراسم تشیع امروز موزخه ۱۶/ ۱۱/ ۱۴۰۱ ساعت ۱۴:۰۰ از مسجد عبداللهی و مراسم ختم بعد از نماز مغرب و عشا در همان مسجد واقع در خیابان بیست متری زاد برگزار میگردد. .برای شادی روح همه ی درگذشتگان بخصوص حمیدآقا بخوانیم با ذکر . 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
☑️نقاشی از تمثال حضرت علی(علیه‌السلام) توسط هنرمند فقید «علی‌اشرف والی» سال ۶۵ و پس از ۲۳ سال حساسیت نقاش به پایان می‌رسد، تصویری که به زعم بسیاری از کارشناسان مذهبی شبیه‌ترین اثر نقاشی به تمثال امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) است. سال ۶۵ تابلو به نمایش درآمد؛ بسیاری از جمله مراجع و علمای حوزه‌های علمیه آن را دیدند و با توجه به مصادیق و مشاهداتی که در مورد چهره ظاهری حضرت علی(علیه‌السلام) در مکتوبات مذهبی وجود داشت، همگی به تصدیق آن پرداخته و به زعم ایشان این اثر، شبیه‌ترین نقاشی به تمثال مبارک حضرت امیر(علیه‌السلام) شناخته شد؛شبیه‌ترین نقاشی به تمثال مبارک حضرت علی(علیه‌السلام) اکنون در موزه آستان قدس رضوی است. نکته: این نقاشی براساس یک رویای صادقه کشیده شده. 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆❤️لحظات باورنکردنی از تعویض شیفت این روزهای سبزپوشان تیپ ۴۸ فتح استان کهگیلویه و بویراحمد در سرمای شدید. ♦️پ ن :اونوقت علی کریمی و امثالش،به این دلاورمردها میگن تروریست و مفت خورای نظام!!! سلامتی همه مردان مرزدار 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
کانال عشاق الحسین_۲۰۲۳_۰۲_۰۵_۱۸_۵۵_۱۹_۳۳۵.mp3
3.53M
• الله اکبر عجب هیبتی داری تو زینب... کربلایی ایمان کیوانی حضرت‌زینب(س)🖤 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام علیکم انعکاس خبر مراسم غبار روبی و عطر افشانی مزار شهدای مدافع حرم در بهشت معصومه «س»هیئت بانوان پیشکسوت زینبی «س» در دهه مبارک فجر در کانال پیشکسوتان قم . از آقای رضویان بابت انعکاس این گزارش سپاسگزاریم . 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
روایتی از زندگی ۴۰ساله همسر گرامی سرلشکر شهید حاج حسین همدانی : هشتاد و دوم حسین همزمان با ما به خانه رسید و دید که زهرا دارد گریه میکند مهدی از درد پا مینالد و وهب نای حرف زدن ندارد. مضطرب و نگران پرسید: «چی شده پروانه؟» میدانست که این آشفتگی از بمباران نیست. بمباران بخشی از زندگی ما و بقیه مردم شده بود و به آن عادت .داشتیم بدون سلام با بغضی که داشت خفهام میکرد گفتم «وهب رو دکتر...» و نگاهم به نگاه مظلوم وهب افتاد. نخواستم بگویم دکترجوابش کرده و بغضم ترکید حسین زهرا را بغل کرد، دست روی پیشانی گرگرفته و هب گذاشت و گفت: میبرمش ،همدان پیش دکتر ترابی.» پرسیدم: «کی؟» گفت: «همین الآن.» شبانه سوار ماشین شدیم و به همدان .آمدیم تشخیص دکتر ترابی برخلاف پزشک هندی بود برایش روزی سه بار آمپول پنی سیلین نوشت و گفت اگه آمپولها رو به موقع بزنه، سریه هفته خوب میشه با شنیدن این حرف، جان به تن مرده ام برگشت،سابقه نداشت که حسین یک هفته کامل کنار بچه ها باشد وهب را بر میداشت و روزی سه مرتبه به درمانگاه میبرد. بعد از یک هفته، وهب خیلی ضعیف شد، اما نگران درس و مشقش بود و همین نگرانی نشانه خوب شدن کامل او بود از کرمانشاه به اهواز اسباب کشی کردیم هنوز نیم سال اول تحصیلی به پایان نرسیده بود که وهب کلاس اول ابتدایی را در سه شهر تجربه کرده بود؛ همدان کرمانشاه و اهواز خانه ما در محله کیان پارس اهواز بود عمه هم پیش ما آمد. آنجا برخلاف کرمانشاه با خانواده های رزمندگان همدانی مثل خانواده علی چیت سازیان ماشاء الله بشیری و سعید صداقتی همسایه شدیم. 👇👇👇