eitaa logo
هیئت بانوان پیشکسوت زینبی «س» تاسیس ۱۴٠٠/۹/۴
88 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
1.6هزار ویدیو
218 فایل
ارتباط با مدیر کانال ya110s@
مشاهده در ایتا
دانلود
KayhanNews7597971041215049552163.pdf
10.79M
تمام صفحات امروز دوشنبه‌ ۲۷م فروردین ۱۴۰۳ 🔸🌺🔸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌻✨سلام✋ 🌟به روز  دوشنبه بیست و هفتم فروردین ماه ۱۴۰۳ خوش آمدید🌻 ✨از خدا تمنا دارم 🌸🌟روزتـون بدون غـم 🌷✨روزگارتـون بدون مشکل ✨لحظه هاتون بدون دلتنگی 🌸✨عمـرتون بدون مریضی 🌷🌟و زندگیتـون بدون ✨حسرت باشـه 🌸✨دوشنبه تون زیبا 🌷🌟وپر از خاطره 🌷 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
انسان شناسی 138.mp3
12.4M
۱۳۸ - ملکوت کجاست؟ - آخرت به کجا میگن؟ - فاصله‌ی آخرت تا دنیا از نظر مکانی و زمانی چقدر هست؟ 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
🚨 📙 🖋 و 📚کتاب به نوعی کتاب و به زبان امروزی و خودمانی است و می‌خواهد بگوید برخلاف آنچه عمدتاً در ذهن ما جا خوش کرده که برای ، لازم است از دیگران بِبُریم، هر مسیر پروازی که جز از راه جامعه ترسیم شود، سرابی بی‌پایان خواهد بود و را از آرزوی دیرینش منحرف خواهد کرد و انسان تنها در جمع همنوعانش و با کمک آن‌هاست که می‌تواند مشق کند. 📖این کتاب گام‌هایی دارد برای استفاده از ظرفیت فوق‌‌العادۀ تا هریک از افراد جامعه به‌مثابه حلقه‌هایی از زنجیر دست‌دردست یکدیگر و با کمک یکدیگر راه‌های را بپیمایند. برای تهیه کتاب کلیک کنید👇 🛒https://ketabejamkaran.ir/144918 📕 ✅ کانال رسمی کتاب جمکران: @ketabejamkaran
روایتی از حرفِ اولِ سوره مُلک... تَبارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ المُلکُ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ.( آیه‌ی ۱) چه زیباست که خداوند در ملک خودش، حرف آخر را همان اول می زند. تَبارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ المُلکُ... لغت شناسان‌ در روایت ماجرا به کمک ما می آیند؛ آنجا که تبارک را از مصدر برکت می دانند و به زوال ناپذیری و ماندگاری معنا کرده اند، یعنی به تصریح حضرتِ قَدِیرٌ، فقط مُلک و حکومت خداست که زوال ناپذیر، ماندگار و بی پایان است. البته تاریخ هم این را به رخ ما کشیده است؛ آنجا که نه قوم عاد ماند نه قوم ثمود؛ نه عثمانی ماند نه صفویه، نه شوروی ماند نه بریتانیای کبیر... انگار خدا خواست به ما نهیب بزند که نکند مقهور قدرتی جز قدرت حضرت حق شوید... امروز هم قصه ادامه دارد و نوبت به سردمداران زر و زور و تزویر دوران رسیده است و مومنین اگر خوب گوش دهند، شمارش معکوس را می شنوند. از این روست که علمدار جبهه ی حق، با اطمینان از زوال تمدن غرب دم می زند و قله را نزدیک می بیند؛ صد البته که این ها همه از برکتِ مُلکی است که آن را با شعار لا اله الا الله می شناسند.‌ حکومتی که تا دست در دستِ عَلی کُلِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ دارد، توانایی هر کاری را دارد و رنگ‌ نابودی را نمی بیند.🇮🇷✌️ تَبارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ المُلکُ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ. با الهام از تفاسیر المیزان، مجمع البیان، نور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌میخ و تسبیح ✍ابراهیم اخوی 📿در روزگار قدیم، مردی بود که اول ماه مبارک رمضان تسبیح می‌فروخت و کسب پر رونقی داشت. همه مردم او را با همین شغل می‌شناختند. پایان ماه مبارک رمضان هم بسته های میخ را برای فروش عرضه می‌کرد. غریبه‌ای که برای اولین سال در آن شهر اقامت گزیده بود، از تغییر شغل مرد تسبیح فروش شگفت زده شد و از او رازش را پرسید. مرد گفت: در این شهر مردم اول ماه رمضان تصمیم می‌گیرند که پارسایی پیشه کنند و خود را با دعا و ذکر مشغول سازند. زمانی که پایان ماه می‌رسد، گویا این ماموریت تمام شده و تا سال بعد نیازی به این کار ندارند. به همین دلیل من هم میخ می‌فروشم تا به دیوار خانه شان بکوبند و تسبیح ها را روی آن آویزان کنند تا سال دیگر و ماه رمضان دیگری از راه برسد! ☘این حکایت، دو روی تلخ و شیرین دارد. شیرینی آن، رغبت عمومی نسبت به بهتر شدن در این ماه است که در میان همه مردم راه می‌افتد و فرصتی است برای ارتقای سلامت روان و افزایش سطح معنویت افراد جامعه. اما روی تلخ آن، محدود سازی چنین تلاشی است که برخی گمان می‌کنند تنها ماه رمضان باید از بدی ها پرهیز کنند و در سایر ماه های سال مجوز گناه و زشتی برای آنها صادرشده است در حالی که خداوند ما را برای همیشه زندگی، دعوت به پارسایی و نیکی می‌نماید که خوشبختی ما در آن گنجانده شده است✨ 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
1321344768_999267338.mp3
4.29M
👈 از کتاب 📚 🔊 «قبل از خواب کتاب خوب بشنوید» ⏳ مدت: ۸ دقیقه ۵۵ ثانیه 💾 حجم: ۳ مگابایت ✅اولین مستند داستانی گام دوم انقلاب 🎙گویندگان: 🔸 علیرضا سمیع زاده 🔹 سید علی حسینی زاده 💻میکس و مسترینگ: 🔸حسین سنچولی‌ 📝به قلم: روح الله ولی ابرقوئی ناشر: انتشارات شهید کاظمی 3⃣4⃣ 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
می‌دانی چرا قاصدک راحت از زمین جدا می‌شود؟!🤔 چون سبک است و به راحتی پرواز می‌کند.🕊🕊 اما اگر یک گرم طلا به این قاصدک اضافه کنیم نمی‌تواند به راحتی از زمین جدا شود. روح آدمی هم همین‌طور است اگر به مادیات وصل شود جدا شدن آن از زمین سخت می‌شود. «شهیدسیدعبدالحسین موسوی نژاد»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚کتاب 💢خاطرات 🍂قسمت شصت و پنجم 📝گـُـــــلِ سر ♡ 🍁صبح بود که با صدای مادرم از خواب بیدار شدم: بیدار شو دخترم، دایی از کاشان آمده فکر کنم .برایتان هدیّه آورده است 🌷 با این جملۀ مادرم از جا پریدم و گفتم: تو از کجا می دانی؟ مادرم گفت: صبح زود برای  شستن لباس به چشمه رفتم، به منزل مامان فاطمه هم رفتم و وقتی وارد منزل شدم، متوجّه شدم دایی ات تازه رسیده و مشغول صبحانه خوردن با مادربزرگ است 🍁تا مرا دید به احترام از جا بر خاست صورتم را بوسید و گفت: چقدر دلم برای تو و بچه هایت تنگ شده بود، چرا آنها را نیاوردی؟ گفتم: دل به دل راه دارد، خدا میداند هر روز به امید آمدنت به منزل مادر می آمدم و ناامیدانه برمی گشتم، بچه ها هم دل تنگت شده اند، اگر خبر آمدنت را بشنوند، خواب زده به دیدارت می آیند 🌷  نیم ساعتی نشستم، نگرانِ فرزند شیرخوارم بودم که هر لحظه از خواب برخیزد و به سمت چراغِ خوراک‌پزی دست و پا بزند. به این دلیل از جا برخاستم، محمّد گفت: آبجی! به بچه ها بگو بیایند، برایشان آورده ام. 🍁نمی دانم چطور آن روز من و فرشته صبحانه خوردیم؟!! و پس از آن مثل برق خود را از سراشیبی کوچۀ خودمان تا مسیر منزل مادربزرگ رساندیم زمانی که رسیدیم کفش های بسیاری جلوِ درِ اتاق بود. 🌷 مهمان های زیادی؛ غریبه و آشنا پس از رسیدن دایی به دیدارش  آمده بودند، از خجالت داخل ایوان مکث کردیم و بعد دایی را صدا زدیم، دایی محمّد به محض شنیدن صدایمان به سراغ مان آمد تا چشمش به ما افتاد با اشتیاق، ما را در آغوش خود گرفت و به سرمان بوسه زد و گفت: برایتان سوغاتی آورده ام، 🍁 بفرمایید داخل، هر وقت مهمان ها رفتند هدایا را خواهم داد به همراه دایی وارد شدیم و سلامی به جمع دادیم. کنارِ مادربزرگ نشستیم، دایی بشقاب سوهان و تنقّلات جلویش را به ما داد و گفت: عزیزانم! از خودتان پذیرایی کنید. 🌷پس از یک ساعت به جز بچه ها همۀ مهمان ها رفتند، دل در دلمان نبود لحظۀ موعود فرا رسید و دایی با مهربانی ما دو خواهر و بچه های برادرش را دور خودش جمع کرد و گفت: دخترها! 🍁 همین جا ساکت بنشینید تا برگردم. پس از چند دقیقه، دایی با جعبه ای برّاق وارد اتاق شد، باورمان نمی شد و مثل یک رؤیا بود، خب هیچ کدامِمان تا آن زمان گـُل ،سرِ فانتزی و تزئینی ندیده بودیم، 🌷دایی درِ جعبه را باز کرد تعدادمان کم نبود، ولی دایی تمام بچه ها را مدّ نظرش گرفته بود تا دلی نشکند، سپس به هر کدام دو عدد گل سرِ زیبا هدیّه داد از شوق تا رسیدن به منزل مان می دویدیم و تا مدّت ها گل سرهای هدیّه را به سر می زدیم و لذّت می بردیم 🍁 هنوز همۀ دخترانی که آن روز هدیّه گرفته بودند، شکل و اندازۀ هدیّۀ دایی را به یاد دارند... ادامه دارد .... 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا