eitaa logo
هیئت بانوان پیشکسوت زینبی «س» تاسیس ۱۴٠٠/۹/۴
90 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
1.4هزار ویدیو
214 فایل
ارتباط با مدیر کانال ya110s@
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2M
🎙 با مبحث : تحلیل مسئله شهادت شهید رئیسی و انتخابات پیش رو تحلیل شهادت شهید رئیسی و شرایطی که برای انقلاب اسلامی به وجود آمده است. 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
1.44M
یک تحلیل از انتخابات پیش رو
1.73M
رویکرد واقع‌بینانه در خصوص دولت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚کتاب 💢خاطرات 🍂قسمت صد و پنج 📝بر میگــــردم ♡ 🌷وقتی پسرم به شهادت رسید، هیچکدام باورمان نمیشد که دیگر محمد را نمی بینیم. زندگی برایم بی معنا بود و روزهای پیش از روشن شدن وضعیّت محمّد در دنیای مبهمی سیر میکرد ، خاطرات گذشته تنها مرهم فراقم شده بود، آنچه که داغ هر روزمان را تازه تر میکرد این بودّ که محمد مفقودالجسد بود و ما ترس این را داشتیم که هرگز دستمان به پیکرش نرسد از خواب و خور اک افتادم. 🔸️ صبح تا شب گریه می کردم از هوش میرفتم تا پلک رویهم می گذاشتم کابوس تانک دشمن را می دیدم که از روی پیکر محمدم عبور میکرد از خوابیدن وحشت داشتم روزهای تلخ و سختی بود به روستا مدام شهید می آوردند، بی خیال محمد نبودم 🌷ولی وقتی شهیدم را با شهدایی که همسر و فرزند داشتند مقایسه میکردم قرار می گرفتم پسرم هیبت الله بسیار وابستۀ ّمحمد بود و از موقعی که برادرش مفقود شد رادیو به کمرش می بست تا خبری از پیکر او بگیرد 🔸️از صبح زود تا شب به دنبال نام و نشانی از او می گشت شب ها تا سحر روی بهارخواب منزلش قدم میزد و بی صدا اشک میریخت، یک سال طول نکشید که موهایش سفید شد. 🌷فصل پاییز هم به بهانۀ انگور چیدن و شغار زدن و خوابیدن روی تخت کشمش به منزل نیامد زیراندازش زمین و رواندازش آسمان شد و کم کم حال حرکات او طاقت مرا هم طاق می کرد. 🔸️یک شب از دلواپسی پیراهن محمد را بغل گرفته و سر به دیوار می کوبیدم و می گفتم : خدایا من از شهادت فرزندم راضیم ولی پیکر محمدم را به برادرش؛ هیبت الله ببخش تا دلش قرار بگیرد و به زندگی خود برگردد. 🌷سحرگاه برای لحظاتی خوابم برد در عالم رؤیا دیدم محمد با لباس روحانیت به دیدارم آمده صورتش از نور می درخشید ،حالش بسیار خوب و لب هایش ،خندان است 🔸️با ناراحتی گفتم: ببین با رفتنت چه روزگاری برای ما نساختی، حال برادرت را می ،بینی همین طور پیش برود از غصه جانش را از دست میدهد ،گریه جملاتم را برید ،محمد جلو آمد دستش را بر قلبم گذاشت و گفت : آرام باش اگر بدانی ...بنده در چه جایگاهی هستم هیچگاه برای ماندنم در این دنیای فانی آشفته نمی شدی 🌷البتّه داداش حق دارد چون مرا مثل فرزندش از هفت سالگی بزرگ کرد و توقع نداشت در اوج جوانی تنهایش بگذارم. مادر جان !ما سفرۀ حضرت زهرا  ایم و اگر بدانی مفقود الاثری چه اجر بی شماری دارد؟! 🔸️ای کاش منتظر آمدنم نمی شدید.... و برای همیشه لا به لای صخره ها مفقود اثر بمانم ولی نمی توانم نسبت به هم و غم برادرم بی تفاوت باشم به داداش هیبت الله بگو فقطه به خاطر شما بر می گردم به زودی پیکرم به دستتان خواهد رسید با صدای«ِآرام باش »محمد از خواب بیدار شدم که صدای«أْشَهُد أَّن ُمَحّمدُاً رَسولِ الله» اذان را شنیدم 🌷صبح زود به منزل پسرم؛ هیبت الله رفتم و خوابم را برایش تعریف کردم ،از شنیدن این خواب بسیار خوشحال شد محمد رو سفیدم کرد و طبق قولش پس از چند ماه به خانه برگشت... ادامه دارد ..... 🚩 👇👇 〰💠〰🌸〰💠 @Heiat1400_p_zeinaby 〰💠〰🌸〰💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا