✨همه فکر میکنند که فرمول عجیب وغریبی باید وجود داشته باشد تا زندگی شان دستخوش تغییرات عمیق شود...
ولی بسیار ساده است!
همه چیز از احساس و اندیشه و باور مان آغاز می شود...
احساست را عالی کن باورهایت را تغییر بده، خیر و خوشی دیگران را بخواه..
افکار منفی را آرام آرام از بین ببر...
اهدافت را واضح کن ..
آنوقت زندگیات همانی می شود که میخواهی...
بارالها امروز
دل هایمان را پراز محبت
دست هایمان
را پراز بخشندگی
لحظه هایمان را پر
از آرامش و خانه هایمان
را پراز حس خوشبختی بگردان
آمیـــن یا اَرْحَمَ الرّاحِمین
ای مهربان ترین مهربانان
با آرزوی روزى زیبا و دلانگیز🌷
روزی پُـر نشاط
و پُـر از خیر و برکت🌷
ســـ✋ــــــــلام
#روزتون_بخیر_و_نیکی🤲
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
انسان شناسی ۲۴۸.mp3
11.57M
#انسان_شناسی ۲۴۸
#آیتالله_مجتهدی
#استاد_شجاعی
▪️مسخره است!
این ترسها و دلشورهها و اضطرابهایی که قلب منو درگیر میکنه، خیلی مسخره و کودکانه است!
▪️من میدونم اینها اصلا ارزش فکر کردن ندارن، اما نمیتونم قلبمو از چنگالشون بکشم بیرون!
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
5.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نیت کن و بگو میخوام به خدا برسم🥰
«یاد خدا آرام بخش دلهاست. »
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
12-maddahi.721.mp3
7.21M
•🎧•🖤
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ ↻
#بفرمائید_روضه
قدم قدم با یه علم
آخر میریم تو صحن زیبای حسن
🎙حسن شکری
#مداحی | #امام_حسن
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🏴〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🏴〰💠
#اسم_تو_مصطفاست
#قسمت: ۷۴
مامان گفت: «سمیه، میری مسجد دردت میگیره ها!» گفتم: «عیبی نداره!» بیرون مسجد زیر آسمان خدا نشستیم و قرآن سر گرفتیم. آن شب هیچ اتفاقی نیفتاد، ولی بعد از دو روز انتظار زدم زیر گریه: «آقامصطفی نکنه بچه مون بمیره؟» رفتیم دکتر بعد از معاینه و گرفتن عکس گفت: «بند ناف پیچیده دور گردن بچه، همین حالا برو بیمارستان!» شب قدر بود و خیابانها شلوغ، باران هم نم نم می آمد. رفتیم بیمارستان نجمیه. مادرهایمان هم آمده بودند. خیلی زود دخترمان به دنیا آمد. ضعف کرده بودم. همین که مرا دیدی دستم را گرفتی و گفتی: «اگه بدونی دخترمون چقدر خوشگله! چهارشنبه شبم هست و بارونم که میاد و شب قدرم هست! عجب مبارک شبیه امشب! به به به این قدم!» پنجشنبه هم ماندم بیمارستان و قرار بود جمعه مرخص شوم. شب بچه نخوابید، مدام گریه می کرد. صبح که دکتر آمد ویزیت کرد و گفت: «این بچه گرسنهس، براش شیر خشک تهیه کنین.» برایت پیامک دادم: «آقامصطفی یک فلاسک آب جوش و یک قوطی شیر خشک بگیر بیار، هرچه زودتر.»| - چشم. پیامت همراه با دو تصویر قلب و آدمکی بود که میخندید. ساعت ده شد و من همچنان منتظر بودم.
ساعت یازده که مادرت با قوطی شیر خشک و فلاسک آب جوش آمد، وا رفتم:
پس مصطفی کو؟» - رفت نماز جمعه و راهپیمایی روز قدس، گفت اگه برسم میام. اما نیامدی. پدرم آمد و کار ترخیص را انجام داد. راهپیمایی روز قدس واجب تر بود یا رسیدن به زن و بچه؟ اگر الان بودی، میگفتی: «راهپیمایی روز قدس.)
⬅️#ادامه_دارد....
🚩#هیئت_بانوان_پیشکسوت_زینبی_س
👇👇
〰💠〰🏴〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🏴〰💠