سلام خداوند بر حضرت حمزه سید الشهدا و حضرت عبدالعظیم حسنی
«مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا» احزاب ، ۲۳
«در میان مؤمنان مردانی هستند که بر عهدی که با خدا بستهاند، صادقانه ایستادهاند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند) و گروهی دیگر در انتظارند و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند».
🔸امام باقر علیه السلام :
این آیه درباره حمزه و جعفر و علی علیهمالسلام نازل گردیده است. منظور از «مَنْ قَضَی نَحْبَهُ» حمزه و جعفر و منظور از «مَنْ یَنْتَظِر» علی بن ابی طالب است.
📜تفسیر قمی، ج ۲ ، ص ۱۸۸
✨🌷﷽🌷✨
🍃🌸🍃زندگینامه حضرت
عبدالعظیم حسنی
❇ حضرت عبدالعظیم حسنى (علیهالسلام)در چهارم ربیع الثانى سال ۱۷۲ هجرى در شهر مدینه چشم به جهان گشود. ایشان فرزند عبدالله بن علی،از نوادگان امام حسن مجتبى (علیهالسلام) است كه نسبتش با چهار واسطه به آن حضرت میرسد.
🌟 حضرت عبدالعظیم از دانشمندان شیعه و از راویان حدیث ائمه معصومین (علیهمالسلام) و نیز از چهرههاى بسیار محبوب و مورد اعتماد نزد اهل بیت عصمت و طهارت(علیهمالسلام) به شمار میرفت. دوران وى گرچه عصر حاكمیت عباسیان و ایجاد خفقان و سختگیرى نسبت به شیعیان بود, ولى مدافعان دین و حافظان مكتب كه روایات امامان را ثبت و نقل میكردند نقش عمدهاى در پاسدارى و صیانت از فرهنگ والاى اهل بیت (علیهمالسلام) داشتند و این بزرگوار یكى از سنگربانان عقیده تابناك تشیع محسوب میشد كه در حفظ و انتشار سخنان ائمه اطهار (علیهمالسلام) سخت كوشا بود. ستایشهاى فراوان ائمه (علیهمالسلام) از وی, نشان دهندهى شخصیت والاى علمى و معنوى وى میباشد.
🍃« شیخ محمد شریف رازی» پیرامون ادب حضرت عبدالعظیم (علیهالسلام) نسبت به ساحت ائمه معصومین (علیهمالسلام) چنین مینویسد: « رفتار و عادت كریمانه حضرت عبدالعظیم(علیهالسلام) این بود كه هر وقت وارد مجلس حضرت امام جواد یا امام هادی(علیهاالسلام) میشد با كمال ادب و خضوع و غایت حیا و تواضع در حالیكه دستهاى خود را از ردا بیرون آورده بود،با كمال ادب به محضر آن امام سلام میكرد و امام پس از جواب سلام، او را نزدیك خود میخواند و در كنار خویش مینشاند؛ به حدّى كه زانوى مباركش به زانوى مبارك امام میچسبید و امام كاملاً از احوال او سؤال میكرد كه این موجب غبطه دیگران میشد.
🍃شیخ صدوق «رحمت الله علیه» در كتاب « كمالالدین» مینویسد: وقتى كه حضرت عبدالعظیم (علیهالسلام) خدمت امام هادی(علیهالسلام) مشرف شد و عقاید خود را اظهار نمود،امام فرمودند: تو از دوستان حقیقى ما هستی.
مؤلف كتاب «جنة النعیم» میگوید: شخصى به نام ابا حماد رازى ـ از شیعیان و موالیان شهر رى ـ با وجود مشكلات آن زمان به سامراء رفت و خدمت امام زمانش حضرت على النقى (علیهالسلام) رسید و مسائلى را پرسید. امام ضمن پاسخ به مسائل او فرمود:« اى ابا حماد! هر گاه مشكلى از امور دینى برایت پیش آمد،جواب مشكل خود را از عبدالعظیم حسنى بخواه و سلام مرا به او برسان»
🌟در فضیلت زیارت مرقد حضرت عبدالعظیم حسنی (علیهالسلام) به این روایت بسنده میكنیم: مردى از اهل ری، خدمت امام هادی(علیهالسلام) رسید. امام از او پرسیدند،كجا بودی؟ گفت به زیارت سیدالشهدا(علیهالسلام) رفته بودم. حضرت فرمودند: بدانكه اگر قبر عبدالعظیم حسنی (علیهالسلام) را زیارت كنى گویا حسین بن علی(علیهالسلام) را زیارت كردهای.
🌟🌺🌟 امام رضا(علیهالسلام)خطاب به حضرت عبدالعظیم حسنى چنین فرمودند: « اى عبدالعظیم! سلام مرا به دوستانم برسان و به آنان بگو كه شیطان را به خودشان راه ندهند. آنان را به راستگویى و امانت دارى و سكوت و ترك مجادله در كارهاى بیهوده و دیدار و توجه به یكدیگر سفارش كن،چرا كه اینها مایه نزدیك شدن به من است»
📚 امامزادگان رى ،ج ۱، ص ۷۸
❤️امیرالمؤمنین علیه السلام:
از كسانى نباش كه... از آنچه به او رسيد شكر گزار نيست، و از آنچه مانده زياده طلب است
لا تَكُن مِمَّن . . . يَعجِزُ عَن شُكرِ ما اُوتِيَ ويَبتَغِي الزِّيادَةَ فی ما بَقِيَ
قسمتی از حکمت 150 نهج البلاغه
حکیمی از شخصی پرسید:
روزگار چگونه است؟
شخص با ناراحتی گفت: چه بگویم
امروز از گرسنگی مجبورشدم کوزه سفالی که یادگار سیصد ساله اجدادیم بود را بفروشم ونانی تهیه کنم.
حکیم گفت: خداوند روزی ات را سیصد سال پیش کنار گذاشته
و اینگونه ناسپاسی می کنی؟…
چی بگم آخه؟.pdf
2.33M
#فایل_pdf
📙#کتاب چــــی بگم آخــــــه⁉️
✨بهترین و کاملترین کتاب کار با موضوع گفتگوهای کوتاه، مرتبط با امــر به معــروف و نهی از منڪـر،
با تأڪید بر جرائم اخلاقی مشهــــود
🌱مجموعہای از بهترین تشڪرها و تذڪرها، با همکارۍ جمعی از طلاب و دانشجویان و با نظارت #استاد_علی_تقوی
🚩#حسینیه_مجازی
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
#کتاب_آرام_جان
#خاطراتی_از_شهید
#محمد_حسین_حدادیان
#به_روایت_مادر
#نویسنده: محمد علی جعفری
#نشر_شهید_کاظمی
#قسمت_هفدهم
صبح ۱۷ ربیع الاول سال ۷۲رفتیم دفترخانه راننده آژانسی که همسایه فرهاد بود ما را رساند. از خانواده
فرهاد هیچ کس نبود من بودم پدر و
مادرم، منظر و مجتبی موقع خواندن خطبه خواهرم دو حبه قند ازقندان
برداشت .جلوی اشکهای پدر و
مادرم سعی میکرد فضا را شاد کند با شوخی دو حبه قند را روی سرم
مدام می سابید مدام یاد
دختر خاله ام می افتادم، تو چرا برای
جمله
ازدواج فقط سوپرمنها رو انتخاب
می کنی؟!»
بعد از ظهر فرهاد گفت: «آقام اینا امروز میرن کرج عروسی. بیا بریم وسایلمو برداریم » دست مجتبی را گرفتیم و رفتیم ما توی سایه دیوار سر کوچه ایستادیم. فرهاد آرام کلید انداخت توی قفل در، شک داشت کسی خانه است یا نه سرک کشید توی حیاط.
دلش که قرص شد رفت داخل دلم
مثل سیروسرکه میجوشید دست مجتبی را توی دستم فشار میدادم کف دستم خیس عرق شد. یک دفعه دیدم از خانه زد بیرون دو تا چمدان داشت؛ یکی چرخ دار بود یکی را هم
روی زمین میکشید و با خود می آورد. رفتیم خانه اجاره ای خودم در خیابان ۱۶ آذر تا شب یک کلمه با هم حرف نزدیم هر دو انگار از کارمان پشیمان بودیم .چند دقیقه یک بار ازش می پرسیدم پشیمان که نشدید؟ میگفت: «نه!» ولی تردید و دودلی را از چشمانش می خواندم تنها توی دل مجتبی عروسی بود از بس خوشحال بود که بابا پیدا کرده است از درو دیوار بالا میرفت و میوه و
شیرینی می خورد. به خواب شبمان نمیآمد به این زودی ازدواجمان لو برود همان روز از قضا ماشین پدر فرهاد موقع حرکت
خراب می شود،
👇👇
مجبور میشوند با آژانس بروند کرج زنگ میزنند به همسایهشان همان که صبح ما را
برده بود محضر . راننده توی مسیر
متوجه میشود که میروند عروسی
می خندد امروز چه روز خوبیه؛ مدام
عروسی میخوره به تور ما!» پدر فرهاد می پرسد: «چطور؟»
راننده
می گوید :«صبح هم که پسرتونو بردم محضر» پدرش خیلی دلخور شده بود. پیغام داد که حق ندارید دم
خانه ام آفتابی شوید!
خیلی به فرهاد سخت گذشت فک و فامیلش به حرمت پدرش توی مهمانی ها دعوتمان نمی کردند تلفن
نداشتند کشیک میداد وقتی پدرش از خانه بیرون میرفت مادرش را برای چند دقیقه دم در میدید برای دیدن خواهرش فقط چند دقیقه وقت داشت؛ در فاصله تعطیلی
مدرسه تا سوار شدن سرویس
خواهرها و مادر فرهاد موافق ازدواج ما بودند. پدر سالاری در خانه شان اجازه نمیداد روی حرف پدر حرف بزنند. مرغ آقا یک پا داشت.یک هفته مانده بود به روز مادر به فرهاد پیشنهاد دادم الان بهانه خوبیه که بریم خونه آقات.» میترسید پدرش الم شنگه به پا کند .
گفتم :فوقش به دست و پای من می پیچه به شما که کار نداره.»
عوضش دل مادرت شاد میشه همه فحش و فضیحت های احتمالی
آقا
را به جان خریدم با ترس و لرز رفتیم. سر راه گل و شیرینی هم خریدیم خانه نبود. با خیال راحت وارد خانه شدیم مادر فرهاد داشت بال در می آورد روی پایش بند نبود چند ماه پسرشان را یک دل سیر ندیده بود زود قورمه سبزی بار گذاشت.
همه دلشان شور میزد برای عکس العمل آقا بعد از نیم ساعت صدای پایش آمد. همه میخکوب شدند مادر فرهاد و دختران رفتند توی آشپزخانه خودم را آماده کردم.جلوی پایش بلند شدیم. جواب
سلام مان را نداد. فقط مجتبی را
تحویل گرفت. با او دست داد.
نشاندنش بغل دستش پیش دستی گذاشت، برایش میوه پوست کند من و فرهاد گوشه اتاق کز کردیم ته دل ذوق میزدم که از خانه بیرونمان نینداخت مادر فرهاد زود سفره شام را پهن کرد در سکوت غذا خوردیم آقا برای مجتبی پلو کشید گوشت ها را سوا کرد و گذاشت گوشه بشقابش . یخ رفت و آمدمان آب شد به چشم برهم زدنی آقا توی سرچشمه خانه خرید فرهاد را کشیده بود کنار که «حالا که زنت رو قبول کردم دیگه برای من با کبری و فاطی هیچ فرقی نداره باید خیلی حواست به مجتبی باشه از خوش قدمیشون بود
که خونه خریدیم.
از طرفی شاد کردن مادر فرهاد برای ما هم برکت داشت. در عرض چند ماه زندگیمان از این رو به آن رو شد. یکی از دوستان من که میدانست فرهاد بیکار است بهم زنگ زد او را معرفی کرد به یک مؤسسه حمل و نقل که مدیریتش را بر عهده بگیرد. پشت بندش یک خانه
خریدیم سمت مشیریه فوت وفن مؤسسه که آمد دست فرهاد خانه را فروختیم . با پولش امتیاز آن مؤسسه را خرید .
⬅️ ادامه دارد ...
🚩#حسینیه_مجازی
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
✨✨✨✨✨✨
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّه
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ فَاطِمَةَ وَ خَدِیجَة
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِین
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْن
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ وَلِیِّ اللَّه
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا أُخْتَ وَلِیِّ اللَّه
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا عَمَّةَ وَلِیِّ اللَّه
السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ مُوسَى بْنِ جَعْفَر
يَا فَاطِمَةُ اشْفَعِي لِي فِي الْجَنَّةِ
✨✨✨✨✨✨✨
🌟 روزمان را با سلام به حضرت فاطمه معصومه (س) منور و متبرک کنیم. ... روزتون پر از خیر و برکت.
🚩#حسینیه_مجازی
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
#نهج_البلاغه
❄️لَيْسَ مِنَ الْعَدْلِ الْقَضَاءُ عَلَى الثِّقَةِ بِالظَّنِّ.
🟤داورى در حق افراد مورد اطمينان، با تكيه بر گمان، رسم عدالت نيست.
📘#حکمت_220
🚩#حسینیه_مجازی
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠
گام برداشتن در #جاده عشق
هزینہ میخواهد!
هزینہ هایے ڪہ انسان را عاشق...
و بعد.. #شهید میڪند..
سلام ✋
#روزتون_شه🌹دایی
🚩#حسینیه_مجازی
👇👇
〰💠〰🌸〰💠
@Heiat1400_p_zeinaby
〰💠〰🌸〰💠