•᯽📚᯽•
•• #ڪتابچه ••
•ڪتاب: با بابا
•بهقلم: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
موضوع تجربه های نزدیک به مرگ و پیرامون زندگی شهید حاج محمد طاهری و فرزند ایشان نگارش شده است📝
{ فرزند شهیدی که دانشجوی سال آخر پزشکی بود،👨⚖️
در جریان یک سانحه رانندگی دچار مرگ مغزی شد.
هجده روز در کما بود و همه میگفتند اعضای بدنش را اهدا کنید.🚶♀️
اما یکباره این جوان به هوش آمد…🤩
او تجربه نزدیک به مرگ عجیبی داشت.}
.
.
᯽فوقالعادهفوقالعاده،آخرینکتاب᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽📚᯽•
•᯽🧪᯽•
.
.
•• #خانواده_درمانے ••
*یکی از نیازهای همسر توجه به اوست ؛🥰
* توجهی همه جانبه و در همه شرایط اعم از خانه ، مهمانی ، سفر و...😍
💝به ویژه در مناسبتهای خاص مثل سالگرد ازدواج ، روز زن ، روز تولد سعی کنید برای همسرتان شرایط متفاوت با روزهای قبل به وجود آورید تا در زندگی تنوع لازم پدید آید🤗🤩
و همسرتان توجه شما را احساس کند.😇
اگر به همسرتان توجه کنید ،
بسیاری از تنشها و ناراحتیهای روحی او برطرف میشود.💖❤️
#خانواده_خوشبخت
#سبک_زندگی_درست
#هر_دو_بدانیم
.
.
᯽درسـاحلامنخانوادھ᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🧪᯽•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•᯽🎞᯽•
.
.
•• #استوریجات ••
توی دنیایی که
علی کریمی
لیدر سیاسیه و
مریم رجوی
کاندیدای ریاست جمهوری؛
چه اشکالی داره
اســرائیل
مظلوم باشه!؟
.
.
᯽بدونِاستورےنمونے᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🎞᯽•
الله اکبر نحن ابنا الحیدر.mp3
13.97M
•᯽🎺᯽•
.
.
•• #دل_صدا ••
الله اکبر نحن ابنا الحیدر
الله اکبر جئنا من حرب خیبر
ای قدس در راه توییم
ما جِیش الله توییم
#طوفان_الاقصی
#فلسطین_آزاد_خواهد_شد
#یا_منصور_امت
.
.
᯽چوندیدمخوشتر از آواز تو᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🎺᯽•
•᯽🍬᯽•
.
.
•• #نسل_مهدوے ••
🔰#نکات_تربیتی
💠 ازدواج به موقع (۲)
🔆وقتی بچهها به سن ۱۸-۱۷ سالگی
رسیدند، مــــــا میتوانیم با آنها صحبت
کنیم که میخواهیم برایت زن بگیریم.
❌گاهی از خوف اینکه از درس و
مشقشان میافتند این صحبتها
انجام نمیگیرد، اما این تصور
درستی نیست.
🔎اگر ما تحت مدیریت خودمان با آنها
این موضوع را مطرح نکنیم، وقتی
دانشگاه میروند خیلی بیشتر
ذهنشان مشغول میشود.
✅ این قاعده را مد نظر داشته باشید که
❤️🔥تا بچهها عاشق نشدهاند آنها را
به ازدواج درآورید.
🌀عاشق که شوند از مدیریتتان خارج
شده و به هیچ صراطی مستقیم
نخواهند بود.
📢اصلاً عشق یک اختلال روحی_روانی
است که فرد عاشق به هیچ صراطِ
مستقیمی نیست!
📝«استاد تراشیون»
🚨ادامه دارد ...
#عشق
#خانواده
#فرزندان
#ازدواج_به_موقع
.
.
᯽ایرانـم،جـوانـ بمـان᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🍬᯽•
•᯽🌗᯽•
.
.
•• #شـبهاے_بلھبرون ••
«علا»ی شاد و بشاش به هنرهای
عکاسی،فوتوشاپ، بازیگری و کارگردانی
علاقه داشت و عکس بسیاری از شهدا را
به مناسبتهای مختلف، طراحی و در
صفحههای مجازی قرار میداد.🌿
به خاطر سیمای زیبایش بارها برای
بازیگری در تلویزیون دعوت شده بود
اما او راه و رسم دیگری در پیش گرفته
بود؛ باید میرفت تا به گونه ای دیگر
بدرخشد و ستاره باشد؛ همچون نام
خانوادگی اش: «نجمة».✨
.
.
᯽شھـادتتسنگرابوسیدنےکرد᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🌗᯽•
هیئت مجازی 🚩
#قصّه_بشنو☺️✌️➻ ◽️کتاب #طنزِفریبرز بهقلم ناصر کاوه 《 قسمتهجدهم 》 میگفــت: ســال شــصت و دو در عـ
•᯽📖᯽•
.
.
•• #قصّه_بشنو ••
•ڪتاب: #طنزِفریبرز
•بهقلم: ناصر کاوه
•قسمت: 《 قسمت نوزدهم 》
شهردار شدن، فریبرز
هر روز نوبت یکی بود که توی چادر شهردار باشد. شهردارِ چادر میبایسـت هر روز صبح قبل از اذان بلند میشد، لباس گرم میپوشید و میرفت برای وضو گرفتن بچهها آب گرم میکرد بعــد از نماز هم صبحانه بچهها را از
تدارکات میگرفت و میآورد. یک بار که نوبت فریبرز بـود که شهردار باشـه، تصمیم گرفت یک حال اساسی بـه بچههای چادر بدهد و برای صبحانهشان اشکنه درست کنه. فریبرز سـیب زمینی، پیاز و... همین جوری ریخت توی قابلمه و گذاشت روی چراغ تا آب پز شود. کمی آب به قابلمه اضافه کرد به جای روغن، سـیب زمینی و پیازها یخ زده بود و وقتی داشت باز میشد، بوی گندش تمام چادر را برداشته بود. بچهها سرشان را میکردند زیــر پتــو تا بوی تعفن بـه مشام شان نرسد؛ اما صبرشان که تمام شـد، فریاد زدند که: فریبرز! کی گفته تو برای خودت آشپز بشی؟ ما که اشکنه نمیخوایم.
پاشو برو تدارکات همون کره و مربای خودمون رو بگیر و بیار! به جای تشکر داشتند توی سرش میزدنــد. فریبرز چـراغ و قابلمـه رویـش را برداشــت و رفت دم در چادر جایی که بچههـا پوتینهاشــان را درمیآوردنــد نشست. کمی که گذشــت دیدم حال خودش هم داره بــه هــم میخـورد. بچههــا دوباره گفتند:
پاشو، وقت رو تلف نکن برو کره و مربا رو بگیـر. ناچـار بلنـد شـد و دوبـاره راه افتـاد بـه سـمت تدارکات. دویسـت متر بیشتر نرفته بود که دید تحمل سرما را ندارد.انگار از سر پنجههای پاش داشت خون بیرون میزد. اشک توی
چشمهایش جمع شده بود و برگشت. بچههای تــوی چادر که حال زارش را دیدنـد، دل شـان بـه رحـم آمـد و بـه خـوردن هـمان اشـکنه رضایـت دادنـد. یکـی از بچههـا بلنـد شـد و یـک پلاستیک تـوت خشـک را کـه همراهـش بـود خالـی کـرد تـوی قابلمـه اشـکنه. یکـی دیگـر هـم کیسـه آرد را آورد و بهـش اضافـه کـرد. نفـر سـومی هـم آمـد و شیشـه مربـای هویـج تـوی سـاکش را برداشـت و آورد. مرباهـا را هـم ریختیـم تـوی قابلمـه. خالصـه هـر کسـی هـر چـی داشـت بـه قابلمـه اشـکنه
اضافـه کـرد. فریبرز هـم ظـرف آب گوشـه چـادر را برداشـت و قابلمـه را تـا لـب لـب
پرکـرد و فیتیلـه چـراغ را داد بـاال. بعـد از چنـد دقیقـه کـف از تـوی قابلمـه مـیزد
بیـرون. بـا خنـده بـه خودمـان میگفتیـم: آهـان! وقتـی اشـکنه کـف میکنـه یعنـی
اینکـه درسـت و حسـابی جـا افتـاده و آمـاده خـوردن شـده!
لگـن گوشـه چـادر را کـه بچههـا تـوش لبـاس میشسـتند آوردیـم و گذاشـتیم وسـط
چـادر. کارتن نـان خشـک را خالـی کردیـم تـوی لگـن و بعـد هـم سر قابلمـه اشـکنه
را کـج کردیـم روی نـان خشـکها و شروع کردیـم بـه خـوردن. هـر کـس بـه نیتـی
میخــورد. یکــی میگفــت: مــن بــه نیــت مربــاش میخــورم!...آن یکــی میگفــت:
مـن هـم بـه نیـت سـیب زمینیـش!... یکـی دیگـر هـم گوشـه چـادر فریـاد مـیزد و
چیـز دیگـری میگفـت.آن روز صبـح بـه انـدازهای کـه گشـنگی اذیتمـان نکنـد غـذا
خوردیـم؛ امـا ظهـر کـه فریبرز رفـت ناهـار را بگیـرد عـلاوه بـر عـدس پلـو، دوازده
تـا تـن ماهـی هـم روی رابطـه و رفاقـت بـا بچههـای تـدارکات گرفـت و آورد تـوی
چــادر. میخواســت یــک جــوری جبــران صبحانــهای را کــه بــه بچه.هــا داده بــود کــرده باشــد. بــا ایــن حــال تــا مدتهــا بچههــای اردوگاه تــا فریـبـرز را میدیدنــد، دســتور پخــت اشــکنه را ازش میپرســیدند...
یکبـار دیگـر فریبرز کـه شـهردار شـده بـود، موشـی را گرفتـه و بـا یـک نـخ، آن را
از سـقف آویـزان کـرده و ایـن زبـان بسـته هـم بـرای نجـات از دسـت ایـن شـهردار
بــی رحــم خــود را بــه در و دیوارمــی کوبــد!... از کار فریــرز خنــده ام گرفتــه بــود
امـا چـون بـرای رسـیدگی بـه اعتراض بـر و بچـه هـا بـه آنجـا آمـده بـودم، خـودم را
کنترل کـردم و خیلــى جـدی گفتـم: ایـن چـه وضعـی اسـت؟...
مگر این زبان بسته چه گناهی کرده؟آزادش کن بره.
فریبرز گفت،آخـر داشـت بـه مـال مـردم خیانـت مـی کـرد کـه مـن اون رو گرفتـم.
گفتـم: چـه جـوری خیانـت مـی کـرد؟ پاسـخ داد: رفتـه بـود داخـل سـاک آقـا مهـدی و
مشـغول خـوردن آجیـل بـود. همان آجیلـی کـه همـه مادرهـا همـراه بچـه هـا همـراه
مــی کننــد تــا تــو جبهــه بــا دوستاشــون بخورنــد. مــن از تــق تــق پســته خوردنــش
متوجـه شـدم. ایـن بـود کـه گرفتمـش تـا تنبیـه اش کنـم. آخـر ایـن آجیـل هـا حـق
همـه ماسـت، نبایـد او تنهایـی مـی خـورد... گفتـم: خـوب دیگـه کافیـه، ببخشـش. او
هـم نـخ را بـاز کـرد و مـوش را بـرد پشـت خاکریـز، رهـا کـرد و برگشـت...
ڪپےبدونذڪرنامنویسندهممنوع!📌
.
.
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽📖᯽•
•᯽🪴᯽•
.
.
•• #وقت_بندگی ••
🌱افسوس میخوری؟ خب یه کاری کن
ما براے اوقـات خـواب خـود افسـوس
میخوریم ڪه چرا برای نماز شب بیدار
نمےشویم،در صورتے ڪهاوقات بیدارے
را به غفلت می گذرانیم!🚫
زیرا اگر در بیدارے به تـوجه و بـندگے
مشغول بودیم، توفیق بیدارے شب را
نیز براے تهجد و خواندن نافلهےشب
و تلاوت قرآن پیدا مےڪردیم.💜
آیت الله بهجت (ره)
.
.
᯽خوبشدشمارا دارم...خدا᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🪴᯽•
•᯽📞᯽•
•• #ازخالق_بهمخلوق✨ ••
«چرا از اینکه مردم بدونن و بفهمن
می ترسیم ، ولی از فهمیدن خدا
نمی ترسیم!
-آیا انسان نمی داند که خدا او را
می بیند؟!🤔»
📚•• سوره علـق، آیه۱۹ ••
᯽چهکسےماراشنیـدالاخدا᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽📞᯽•
•᯽🍃᯽•
.
.
•• #دل_آرا ••
هر معتاد حداقل سالے یڪ نفر
رو با خودش همراه مےڪنه . .
ما مسلمونهاے مسجدے
سالے چند نفر رو
مسلمونِ مسجدي مےڪنیم...؟!⚠️
+حاجآقاقرائتی🌱
.
.
᯽دلتورامیطلبد᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🍃᯽•
•᯽📿᯽•
.
.
•• #سر_به_مهـر ••
ستمڪارے و ظلمپذيرے مردود است
بنابراين، بايد از خداوند متعال براے
دورے جستن از آن دو طلب اعانت و
يارے ڪرد.💚
#صحیفه_سجادیه
#دعاے_چهاردهم
#فراز۷
.
.
᯽سجادّهعشقتوتماشاگهراز᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽📿᯽•
•᯽🍊᯽•
.
.
•• #طبیب ••
سلااام و نور🌿
امروز قراره در مورد عصبانیت و
تأثیراتی که روی بدن داره با هم
صحبت کنیم.💚
❌ فوران خشم ، مقصر اصلی
بیماریهای قلبی!💉
✅ برای محافظت از قلب ، بهتره
قبل از عصبانی شدن متوجه عواطف
و احساستون بشین. وقتی مستقیماً
با فردی که از دستش عصبانی هستین
حرف میزنین و برای حل مشکل با احساس
نا امیدی کنار میآین، بیماری قلبی در کار نخواهد بود.
❌ ویروسِ خاموشی که به رایانهی
ایمنی بدن شما ، حمله میکنه!🖥
دانشمندان دانشگاه هاروارد متوجه شدن
که فقط یادآوری تجربه ی عصبانی شدن
در افراد سالم باعث میشه تا شش ساعت
میزان ترشح اولین خط دفاعی سلول
دربرابر عفونت، کاهش پیدا کنه!
🌸 پیامبر اکرم ﷺ هم میفرمایند:
بدانيد كه بهترين انسان ها كسانى
هستند كه دير به خشم آيند و زود راضى شوند.
منبعش: نهج الفصاحه ، صفحهٔ ۲۴۳، حدیث ۴۶۹✨
پس لطفاً بیشتر ببخندید و از این
قاتل سریالیِ خاموش ، دوری کنید👀✨
.
.
᯽اےآنکهطبیبدردِمایے᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🍊᯽•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•᯽🎞᯽•
.
.
•• #استوریجات ••
اگه دست من باشه
ملافه های خونی روی
زخمی هارو جمع میکنم
میبرم روی پشت بوم آویزون میکنم؛
که اونا بدونن بیمارستان
منطقه بی طرفـیه!
.
.
᯽بدونِاستورےنمونے᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🎞᯽•
•᯽🌱᯽•
.
.
•• #شکرانه ••
خدایا، شکرت بهخاطر نعمت
امنیت و آرامشی که بهمون دادی 🪴
به شکرانهی این نعمت، خیلی
کوتاه، برای آروم شدنِ دلهای
بیقرار ِ مردم مظلوم فلسطین
دعا میکنیم :)💚
.
.
شڪرانههاتون رو میشنویم...👀
••📬•• @Daricheh_khadem
.
.
᯽منبےتودمےقرارنتوانمکرد᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🌱᯽•
•᯽🌗᯽•
.
.
•• #شـبهاے_بلھبرون ••
🍃شما خودکار رو مـیگیری ده تومن؛
ولـی لاک غلطگیر رو دو برابر مــیگیری!
تو این دنیا،حتــی رویِ کاغذ هم اشتباه کنی برات گرون تموم میشه،
چه برسه به زندگــی!
شـهیده زینب کمایـی🌱
.
.
.
᯽شھـادتتسنگرابوسیدنےکرد᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🌗᯽•
هیئت مجازی 🚩
#قصّه_بشنو☺️✌️➻ ◽️کتاب #طنزِفریبرز بهقلم ناصر کاوه 《 قسمتهجدهم 》 میگفــت: ســال شــصت و دو در عـ
•᯽📖᯽•
.
.
•• #قصّه_بشنو ••
•ڪتاب: #طنزِفریبرز
•بهقلم: ناصرکاوه
•قسمت: 《 بیستم 》
عید غدیر کـه مـی شـد خیلـی هـا عـزا میگرفتنـد. لابد مـی پرسـید چـرا؟ بـه همیـن
ســادگی کــه چنــد تــا از بچههــا بــا فریـبرز قــرار میگذاشــتند، بــه یکــی بگوینــد،
ســید... البتــه کار کــه بــه همیــن جا ختــم نمیشد...ایســتاده بودیــم بیــرون چــادر،
یــک دفعــه دیدیــم چنــد نفــر داشــتند دنبــال یکــی از برادرهــا مــی دونــد و بهــش میگـن، وایسـا سـید علـی کاریـت نداریـم! و او مرتـب قسـم مـی خـورد کـه مـن سـید نیســتم ولم کنید...تــا بالاخــره میگرفتنــدش و مــی پریدنــد بــه سر و کلــه اش و بــه
بهانـه بوسـیدنش، آش و لاشش مـی کردنـد. بعـد هـم هـر چـی داشـت، از انگشتـر، تسـبیح، پـول، مهـر نمـاز تـا چفیـه و گاهـی هـم لبـاس، همـه را میگرفتنـد و از تنـش بـه بهانـه متـرک بـودن در مــی آوردنـد... جالـب اینجاسـت کـه فریـبرز و بچههـا بـه قـدری جـدی میگفتنـد، سـید کـه خـود طـرف هـم بعـد کـه ولـش مـی کردنـد، شـک مـی کـرد و میگفـت، راسـتی راسـتی نکنـد مـا هـم سـید هسـتیم وخودمـان خبر نداریـم، گاهـی اوقـات کسـی پـا پیـش میگذاشـت و ضامنتـش را مـی کـرد و
قـول مـی داد وقتـی آمـد تـو چـادر، عیـدی بچههـا یـادش نـرود؛ حتـی اگـر سـکه
20 ریالـی و یـا کمپـوت باشـد... و او ضمـن دادن هدیـه ی اجبـاری، غـر مـی زد کـه:
عجـب گیـری افتادیـم، بابـا مـا بـه کـی بگیـم مـا سـید نیسـتیم ...
******
آن وقــت هــا تــو جبهــه ی"چنگولــه" نیــروی کمــی بــود و بچههـا مجبــور بودنــد
بـرای جبران کمبـود نیـرو، شـب هـا چنـد سـاعت بیشتر نگهبانـی بدهنـد...
آن شـب نوبـت مـن بـود. فکـر ایـن کـه آن همـه سـاعت را بایـد از خـواب شـیرین بزنـم و نگهبانـی کنـم، کلافـه ام کـرد... نوبـت نگهبانـی مـن همیشـه بعـد از فریبـرز بـود. بنـده خـدا، فریـبرز وقتـی مـی دیـد، بـه موقـع سر پسـتم حـاضر نمی شـوم، خــودش مــی رفــت جــای مــن نگهبانــی مــی داد. فریـبرز کــه متوجــه شــد دارم بــه تنبلـی عـادت مـی کنـم، دسـت بـه یـک ابتـکار زد. مـترسکی بـا سـلیقه ی خـودش درسـت کـرد و هـر بـار کـه نوبـت پسـت مـن مـی شـد و مـی دیـد سرِ پسـتم نیامـدم، مترسـک را جـای مـن مـی کاشـت بـالای خاکریـز.... از شـانس بـد مـن و فریـبرز ، یـک روز فرمانـده گـردان متوجـه شـد و حسـابی هـر دوی مـان را تنبیـه کـرد...
*********
یکــی از بچه هــا بــود خیلــی اهــل معنویــت و دعــا بــود. بــرای خــودش یــه قـبـری
کنـده بـود. شـب هـا مـی رفـت تـا صبـح بـا خـدا راز و نیـاز مـی کـرد. مـا هـم اهـل
شـوخی بودیـم. شـب هـا مـا هـم مـی رفتیـم سرقبر بـرای تخمـه خـوردن، وکلـی
مـی خندیدیـم وبـه هـم میگفتیـم، ایـن بنـده خـدا تـا بیـاد ایـن پوسـت تخمـه هـا
رو جمـع كنـه نمـاز صبحـش هـم قضـا میشـه... شـبها گذشـت تایـه شـب مهتابــی سـه، چهـار نفـر شـدیم وبـا فریـرز رفتیـم سر قبر...
گفتیـم بریـم یـه کمـی باهـاش شــوخی کنیم...خلاصــه قابلمــه ی گــردان را برداشــتیم بــا بچههـا رفتیــم سراغــش
پشـت خاکریـز قبرش نشسـتیم . اون بنـده ی خـدا هـم داشـت بـا یـه شـور و حـال
خاصـی نافلـه ی شـب مـی خونـد، دیگـه عجیـب رفتـه بـود تـو حـال!
مـا بـه فریـبرز کـه تـن صـدای بالایی داشـت، گفتیـم داخـل قابلمـه بـرای ایـن کـه صـدا تـوش بپیچـه و بـه اصطـاح اکـو بشـه، بگـو: اقراء...یهـو دیدیـم بنـده ی خـدا تنـش شروع کـرد بـه لرزیـدن و شـور وحالـش بیشتر شـد یعنـی بـه شـدت متحـول شـده بـود و فکـر مـی کـرد برایـش رویائـی شـیرین نـازل شـده!...فریبرز بـرای بـار دوم و سـوم هـم گفـت: اقـراء...
بنـده ی خـدا بـا شـور و حـال و گریـه گفـت: چـی بخونم؟...فریـبرز مـا هـم بـا همـون صـدای بلنـد و گیـرا گفـت: "بابـا کـرم بخـون ..."😂🤣
ڪپےبدونذڪرنامنویسندهممنوع!📌
.
.
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽📖᯽•
ــ #وقت_بندگی 🌻 •
✍مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی:
درروایات داریم که روزقیامت ابتدا نمازشب خوان هابه بهشت می روند، سپس به حساب بقیه مردم رسیدگی می شود.
✨تو را بایـد خواند؛
شبیھ تمنّای هاجـر در صفـا و مروه..
❋Eitaa.com/Heiyat_Majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•᯽📞᯽•
.
.
•• #ازخالق_بهمخلوق 🌿••
«و بی تردید شما را با چيزى از ترس
،گرسنگى، زيان مالى و جانى و كمبود محصولات،آزمايش مىكنيم وصابران
در اين حوادث وبلاها را بشارت بده.
همان كسانی كـه هرگاه مصـيـبتى به
آنها رسد، مىگوينـد: ما از آنِ خــدا
هستيم و به سـوى او باز مىگرديم.
آنان كه برايشان ازطرف پروردگارشان
،درودها و رحمتهايى است و
همان ها هدايت يافتگانند.✨»
🍀آیات ١۵۵ الی ١۵٧ سوره بقره☘
'#چند_ثانیه_آرامش_باخدا 🎧💚'
.
.
᯽چهکسےماراشنیـدالاخدا᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽📞᯽•
•᯽🍃᯽•
.
.
•• #دل_آرا ••
🔺وقتـے شـیطان فشار زیـادے
مےآورد، بفهمید ڪه متا؏ قیمتے
در دست دارید...!🙂
.
.
᯽دلتورامیطلبد᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🍃᯽•
•᯽📿᯽•
.
.
•• #سر_به_مهـر ••
امام معصوم "عليه السّلام" در اين
فراز از دعا تمام وجود خود را تـسلـيم
خدا ڪرده و در جايگاهےايستاده ڪـه
نمےخواهد ديگر از خود تصمـيمےداشته
باشد وبراے خود مصلحتانديشے نمايد
و يا درخواستے اظهار ڪند، بلڪه با تمام
وجود و از روے بندگـے مـحض، مصالـح و
منافع و زيانهايش رابه خداےبزرگ واگذار
نموده و همه چيز را به او سپرده و فقط
الله را به عنوان وڪيل تام الاختيار خود
برگزيده است، تا هرچه را ڪه خدا مےگيرد
و يا مےدهد و يا مقدر مےفرمايد، به جان و
دل پذيرا باشد و همان را مىخواهد ڪه او
مےپسندد.🌼
#صحیفه_سجادیه
#دعاے_چهاردهم
#فراز۸
.
.
᯽سجادّهعشقتوتماشاگهراز᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽📿᯽•
•᯽📚᯽•
•• #ڪتابچه ••
•ڪتاب: راض بابا
•بهقلم: طاهره کوه کن
خاطرات شهیده راضیه ڪشاورز است.
این ڪتاب روایت دختر نوجوانے است
ڪه تمام تلاشش را مےڪند بهترین باشد
ولے در شانزدهمـین بهار عمـرش حادثهاے
رخ مےدهد و او را در رسیدن به خواستهاش ڪمڪ مےڪند👊👌
.
.
᯽فوقالعادهفوقالعاده،آخرینکتاب᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽📚᯽•
•᯽🧪᯽•
.
.
•• #خانواده_درمانے ••
هیچڪس قفل🔒
بدون ڪلید نمیسازد🔑
اگر قفلے
در زندگیت مےبینے،،،،🔐
شڪ نڪن اون
قفل هم ڪلیدے داره🖇
ڪلید خیلے از
قفلهاے زندگے!!!
چهار چیز است ◀️
ايمان به خدا ،🤲
صبر ، آرامش ، و تلاش👌۰۰۰
#خانواده_خوشبخت
#سبک_زندگی_درست
#هر_دو_بدانیم
.
.
᯽درسـاحلامنخانوادھ᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🧪᯽•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•᯽🎞᯽•
.
.
•• #استوریجات ••
دیگہ دنیا
بدون ٺو بہ من نمیسازه💔
#فلسطین
.
.
᯽بدونِاستورےنمونے᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🎞᯽•
مهدی+رسولی-+چشمه+محبت+تو+جاری+توی+قلب+منه-+میلاد+امام+حسن+مجتبی+علیه+السلام.mp3
12.45M
•᯽🎺᯽•
.
.
•• #دل_صدا ••
چِشْمِه ی مُحَبَتِ تُو جٰاریْ تُویِهْ قَلبِ مَنِهْ
#دوشنبه_های_امام_حسنی
.
.
᯽چوندیدمخوشتر از آواز تو᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🎺᯽•
•᯽🍬᯽•
.
.
•• #نسل_مهدوے ••
🔰#نکات_تربیتی
💠 ازدواج به موقع
🔆بهترین سن ازدواج برای
▫️دخترها ۲۱-۱۷ سالگی
▪️ و پسرها ۲۴-۱۹ سال است.
♦️اگر احیاناً غفلت کردیم عاشق شدند
🌀 ما بزرگترها وارد میدان شویم، آدرس
گرفته، خواستگاری برویم و با این قید که
اگر دختر خوبی باشد ازدواج کنید!
✅ آنها را رها نکنیم و مدام «نه» نیاوریم.
🔻 اگر او گوش نمیکند، مقاومت میکند،
اینجا بدانید که
📢در وَرطه عشق افتاده است و ما
باید در زمین او بازی کرده، ولی
بازیسازی از ما باشد، تا
شرایط را، راهبری و
جهتدهی کنیم.
📝«استاد تراشیون»
🚨ادامه دارد ...
#ازدواج
#فرزندان
#خانواده_فعال
#ازدواج_به_موقع
.
.
᯽ایرانـم،جـوانـ بمـان᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🍬᯽•