eitaa logo
📚 حکایت و داستان های شنیدنی 📚
3.7هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
1.5هزار ویدیو
2 فایل
حکایت و داستان های شنیدنی و جذاب😍 #فرهنگی #آموزشی #مذهبی #طنز #اجتماعی و.... کپی: آزاد ادمین : @rezazadeh_joybari تبلیغات: @tablighatch 🌺 🌺🌺 🌺🌺🌺
مشاهده در ایتا
دانلود
روزی شاگردان نزد حکیم رفتند و پرسیدند: استاد زیبایی انسان درچیست؟ حکیم دو کاسه کنار شاگردان گذاشت وگفت: «به این دو کاسه نگاه کنید اولی ازطلا درست شده است ودرونش سم است و دومی کاسه ای گلیست و درونش آب گوارا است، شما کدام رامیخورید؟» شاگردان جواب دادند: کاسه گلی را. حکیم گفت: آدمی هم همچون این کاسه است. آنچه که آدمی را زیبا میکند درونش واخلاقش است. باید سیرتمان رازیباکنیم نه صورتمان را. •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
عارفی می گوید:که روزی دزدان قافله ما را غارت کردند،پس نشستند ومشغول طعام خوردن شدند. یکی از آن ها را دیدم که چیزی نمیخورد . به اوگفتم که چرا با آنها در غذا خوردن شریک نمی‌شوی؟ گفت :من امروز روزه ام گفتم : دزدی و روزه گرفتن عجب هست. گفت :اي مرد! این راه، راه صلح هست که با خدای خود واگذاشته ام، شاید روزی سبب شود و با او آشنا شدم. آن عارف می گویدکه سال دیگر وی را در مسجد الحرام دیدم که طواف میکند وآثار توبه از وی دیدن کردم. رو به من کرد وگفت: دیدی که آن روزه چگونه مرا با خدا آشنا کرد. •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
💯 ✍️ موشی در خانه ی صاحب مزرعه تله موش ديد، به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد. همه گفتند : تله موش مشکل توست به ما ربطي ندارد. ماری دمش در تله موش گیر کرد و زن مزرعه دار را که آنجا بود گزيد. از مرغ برايش سوپ درست کردند و گوسفند را براي عيادت کنندگان از زن مزرعه دار سر بريدند. زن مزرعه دار زنده نماند و مرد. گاو را براي مراسم ترحيم کشتند. و در اين مدت موش از سوراخ ديوار نگاه می کرد و به مشکلی که به ديگران ربط نداشت فکر می کرد •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
💯 : ✍️ روزی انوشیروان عادل شاه ساسانی از محلی گذر میکرد که پیر مردی را دید که داشت درخت می کاشت ، انوشیروان نزدیک رفت و گفت : ای پیرمرد تو که موهایت سفید شده و عمری هم از تو گذشته حالا این درخت کاشتن به چه کار تو می آید پیرمرد گفت : ای شاه شاهان گذشتگان ما برای ما درخت کاشتن و ما از آن بهره بردیم و استفاده کردیم حالا نوبت ما است که ما بکاریم تا آیندگان و فرزندان ما از آن استفاده کنند 🔻 انوشیروان از سخن این پیرمرد خوشش آمد و کیسه ای طلا به او داد پیرمرد در جواب به او گفت : درخت من همین امروز به من ثمر داد و این درخت کاشتن برایم بد نشد با اینکه عمر من از هفتاد گذشته اما این درخت 10 سال انتظارم نداد و همین امروز برای ما طلا ثمر داد شاه از این جواب پیرمرد باز خوشحال شد و این بار زمین و روستا رو به او بخشید •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
📚 : ✍️ شخصی از بزرگی پرسید که نظرت در مورد فلان بنده خدا چیست که مردم در مورد او بد می گویند و او را ریاکار معرفی میکنند گفت : در ظاهر از او که عیبی ندیده ام و از باطن او هم خبر ندارم هر که ظاهرش به پرهیزکاری است ..... او را پرهیزکار و خوب ادمی بدان هر که را جامه پارسا بینی..........پارسا دان و نیکمرد انگار ور ندانی که در نهانش چیست.......محتسب را درون خانه چه کار •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
رجب که به نیمه میرسد انگار محتشم دوباره زبان میگیرد انگار زخم‌های دلِ زینب دوباره سر باز میکند... منتقم خونِ خدا... قسم به تمام ثانیه‌هایی که زینب شکست ولی برخاست زمین خورد اما ایستاد... جهانِ ما آمدنت را کم دارد بخاطر زینب ظهور کن... •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
امام صادق(ع) آنکه برای ظلمی که به ما وارد شده، اندوهگین باشد،نفسش تسبیح و حزنش عبادت است.🏴 •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•