eitaa logo
📚 حکایت و داستان های شنیدنی 📚
3.7هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
1.4هزار ویدیو
2 فایل
حکایت و داستان های شنیدنی و جذاب😍 #فرهنگی #آموزشی #مذهبی #طنز #اجتماعی و.... کپی: آزاد ادمین : @rezazadeh_joybari تبلیغات: @tablighatch 🌺 🌺🌺 🌺🌺🌺
مشاهده در ایتا
دانلود
9.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مثل او پیدا نمی کنید! ⬅️ ...خیال نکنیم هر چه ما می فهمیم، حتما او هم باید مثل ما بفهمد و عمل کند، این خطر دارد! 🔺️بیانات علامه مصباح یزدی (قدس سره) درباره نعمت رهبری و ضرورت اطاعت از او، ۱۳۹۷/۰۴/۱۴ •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
15.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 نماهنگ مهدوی"جان جهان" 🎙 با نوای مداح اهل بیت(ع)، رسول صدوقی ▫️شعر از محمد جواد الهی پور ▫️کاری از موسسه آفرینش های هنری آستان قدس رضوی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
. 💢 نگران مردم یا نگران صهیونیست ها ؟! 🔹رونمایی ایران از موشک فراصوت فتّاح، لرزه بر اندام مقامات رژیم صهیونیستی انداخت. اما در این میان، نکته عجیب، واکنش عبدالحمید اسماعیل زهی (امام جماعت مسجد مکی) بود که سخنانش با ذوق زدگی صدای آمریکا، بی بی سی و رادیو فردا رو به رو شد. ♦️عبدالحمید گفته : "اول شکم مردم باید سیر شود، بعد از سلاح پیشرفته رونمایی کنید". 🔹البته واقعیت های زندگی اشرافی وی (از جمله مهمانی های اشرافی و همچنین کاروان خودروهای لوکس)، بی نیاز از توضیح است و نشان می دهد که معیشت مردم، صرفا بهانه وی برای عقده گشایی نیابتی علیه موفقیت های دفاعی بازدارنده کشورمان است. ♦️گفتنی است عبدالحمید در ادامه خوش خدمتی‌ به رژیم صهیونیستی، امسال همزمان روز قدس، خواستار به رسمیت شناختن این رژیم اشغالگر و سازش با آن شد! وی قبلا هم از حزب انگلیسی- صهیونیستی بهائیت حمایت کرده بود. 🔹او همچنین، از عناصر تروریست، شرور، جنایتکار و مفسدان اعدام شده که سیاست‌های ضدایرانی آمریکا و اسرائیل را به اجرا می‌گذاشتند، برای چندمین‌بار حمایت کرد. ✍محمد ایمانی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
نقد لایحه دوفوریتی حمایت از فرهنگ عفاف و حجاب.pdf
369.2K
🔹نقد حقوقی لایحه دوفوریتی حمایت از فرهنگ عفاف و حجاب به همراه متن لایحه ✍️تدوین: دکتر جواد جاویدنیا قاضی دادگستری 20 خرداد 1402 🔸پشت پرده حقوقی فاجعه بار لایحه 🔹خیانتی ناخواسته یا آگاهانه به نام حمایت از عفاف و حجاب ؟ 🔸اگر می خواهید از عدم رعایت حجاب شرعی جرم زدایی کنید، شجاعانه و مستقیم این امر را مطرح کنید، نه به نام حمایت 🔹از انتشار عکسهای نامناسب در متن مقاله عذرخواهم. اما باید بدانند که با این لایحه کدام مصداق از عدم رعایت حجاب شرعی مورد حمایت قرار گرفته و قانونی خواهند بود و حتی ضابطان امر به معروف جز تذکر زبانی حق اقدام دیگری علیه آنها ندارند و در صورت تصویب این لایحه از این پس باید با چه چهره هایی از کارمند و فروشنده مواجه شویم بدون اینکه حق تذکر را داشته باشیم 🔸نتیجه مستقیم تصویب این لایحه، محدودسازی اختیارات دستگاه قضایی و نیروی انتظامی در برخورد با عدم رعایت حجاب شرعی، اباحه گری نسبت به اکثریت مصادیق آن، تبدیل کشف حجاب و نیمه برهنگی به تخلف، آزادی بیش از پیش سلبریتیها و چهره های معروف و کارمندان و مدیران دستگاههای دولتی و مسئولان واحدهای صنفی در ارائه خدمات به افراد فاقد حجاب شرعی، بی اثر کردن قانون حمایت از آمران نسبت به عدم رعایت حجاب شرعی و در یک کلام خیانت در فرهنگ عفاف و حجاب است. 👈جناب اژه ای تدوین کنندگان این لایحه و به ویژه تفکر پشت آن را دریابید. البته اگر حقیر را به سبب عجب و غرور یا به تعبیر بهتر استقلال قضایی و نهراسیدن از بیان حق سلب صلاحیت نکنند. •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
داستان زنبور ومار 💢یه زنبور و مار با هم بحثشان شد🐝🐍 مار می‌گفت: آدم‌ها از ترس ظاهر ترسناک من می‌میرند، نه بخاطر نیش زدنم! اما زنبور قبول نمى‌کرد مار برای اثبات حرفش، به چوپانى که زیر درختى خوابیده بود نزدیک شد و رو به زنبور گفت: من چوپان را نیش مى‌زنم و مخفى می‌شوم؛ تو بالاى سرش سر و صدا و خودنمایى کن! مار چوپان را نیش زد و زنبور شروع کرد به پرواز بالاى سر چوپان چوپان از خواب پرید و گفت: اى زنبور لعنتى! و شروع به مکیدن جاى نیش و تخلیه زهر کرد. مقدارى دارو بر روى زخمش گذاشت و بعد از چند روز خوب شد. روزی دیگر که چوپان مشغول استراحت بود مار و زنبور نقشه دیگری کشیدند: این بار زنبور نیش زد و مار خودنمایى کرد! چوپان از خواب پرید و همین که مار را دید، از ترس پا به فرار گذاشت! او بخاطر وحشت از مار، دیگر زهر را تخلیه نکرد و از مرهمی هم استفاده نکرد… چند روز بعد، چوپان به خاطر ترس از مار و نیش زنبور مرد! •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
جوانِ مرا اصلاح کرد! حجة الاسلام و المسلمين حسين مدرسى مى گويد: يكى از دوستان از قول ميوه فروشى واقع در خيابان آزادى ـ نزديك منزل حاجى میرزا علی آقا فلسفی تنکابنی ـ مى گفت: «رفتار حضرت ايشان، جوان مرا متحول كرد و او را از بدبينى به ناحق نسبت به روحانيون و از بى دينى به ديندارى برگرداند. از وضع او نگران بودم، ولى اينك خوشحالم كه نجات يافته است. ماجرا از اين قرار بود كه حاجى آقا گاهى از مغازه ما ميوه مى خريدند. هرگاه تشريف مى آوردند، من پاكت به دست با اشتياق جلو مى دويدم كه بهترين ميوه را تقديم ايشان بكنم. پاكت را با اصرار از من مى گرفتند و مى گفتند: من خودم بلد هستم ميوه برچينم آن گاه يك دانه ميوه خوب، يك دانه متوسط و يك دانه ميوه نامرغوب در پاكت مى گذاشتند. من جلو مى پريدم و مى گفتم: حاجى آقا چه مى كنيد، چرا ميوه خوب بر نمى داريد؟ حاجى آقا بدون توجه به درخواست من، كار خود را ادامه مى دادند و مى فرمودند: ديگران هم حقى دارند. جوان من كه ايستاده بود و نظاره مى كردپس از رفتن ايشان با شگفتى به من مى گفت: آيا چنين آدمى ممكن است؟! همين مشاهده او را اصلاح كرد و حالا نماز مى خواند، آن هم به جماعت.» •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
🔻حکایت مرد ثروتمند و بهلول ✍شخص ثروتمندی خواست بهلول را در میان جمعی به سُخره بگیرد. به بهلول گفت: هیچ شباهتی بین من و تو هست؟ بهلول گفت: البته که هست. مرد ثروتمند گفت: چه چیز ما به همدیگر شبیه است؟ 🔸بهلول جواب داد: دو چیز ما شبیه یکدیگر است، یکی جیب من و کله تو که هر دو خالی است و دیگری جیب تو و کله من که هر دو پر است. •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
9.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔖منبر کوتاه 🔖 🎥 🔅چه جلسه خاطره انگیزی، عجب منبر زیبایی😍 👌دیدن این کلیپ زیبا رو از دست ندید 🔰 •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
💌در زمان موسي خشكسالي پيش آمد. آهوان در دشت، خدمت موسي رسيدند كه ما از تشنگي تلف مي شويم و از خداوند متعال در خواست باران كن. . موسي به درگاه الهي شتافت و داستان آهوان را نقل نمود .خداوند فرمود: موعد آن نرسيده است. موسي هم براي آهوان جواب رد آورد. . تا اينكه يكي از آهوان داوطلب شد كه براي صحبت ومناجات بالاي كوه طور رود. به دوستان خود گفت: اگر من جست و خیز کنان پایین آمدم بدانيد كه باران مي آيد وگرنه اميدي نيست. . آهو به بالاي كوه رفت و حضرت حق به او هم جواب رد داد. اما در راه برگشت وقتي به چشمان منتظر دوستانش نگاه كرد ناراحت شد ، شروع به جست و خیز کرد و با خود گفت: دوستانم را خوشحال مي كنم و توكل مي نمایم. تا پایین رفتن از کوه هنوز امید هست. . تا آهو به پائين كوه رسيد باران شروع به باريدن كرد!... موسي معترض پروردگار شد. خداوند به او فرمود: همان پاسخ تو را آهو نیز دریافت کرد با این تفاوت که آهو دوباره با توکل حرکت کرد و اين پاداش توكل او بود.. در همه حال ناامید نشیم و توکل به خدا داشته باشیم💚 •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
✍به این سه حقیقت فکر کنیم! 1⃣اینکه خداوند بدون شک تمام اعمالمان را می بیند «إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِير»​ 2⃣اینکه همیشه، فرشتگانی مجاور ما هستند که ریز و درشت خوب و بدمان را؛ ثبت و ضبط می کنند «رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُون‏»​ 3⃣اینکه اصلاً از کجا معلوم؛ شاید جناب عزرائیل بیخ گوشمان نشسته باشد و دستور رفتنمان صادر شده باشد! «عَسى‏ أَنْ يَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُم‏»​ •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
⁉️یك‌ بار از او پرسیدم متن‌هایت را چطور می‌نویسی؟ از کجامی‌آیند؟ ✅گفت: اگر دوست‌ داری براۍ شھدا بنویسی وضو بگیر، دو رکعت نماز بخوان، سلام را کہ‌‌‌دادۍ... بنشین‌ به نوشتن. می‌رسانند به آدم! 👤به نقل‌از‌سردارسعیدقاسمی •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
تاریخ انتشار: ۲۱ مرداد ۱۳۹۰ - ۱۳:۳۴ شب اول قبر به روایت یک دختر به گزارش مشرق، آتی نوشت: علامه سید محمد حسین طباطبائی صاحب تفسیر المیزان نقل كردند كه: استاد ما عارف برجسته «حاج میرزا علی آقا قاضی» می‏گفت: در نجف اشرف در نزدیكی منزل ما، مادر یكی از دخترهای اَفَنْدی‏ها (سنی‏های دولت عثمانی) فوت كرد. این دختر در مرگ مادر، بسیار ضجه و گریه می‏كرد و جداً ناراحت بود، و با تشییع كنندگان تا كنار قبر مادر آمد و آنقدر گریه و ناله كرد كه همه حاضران به گریه افتادند. هنگامی كه جنازه مادر را در میان قبر گذاشتند، دختر فریاد می‏زد: من از مادرم جدا نمی‏شوم هر چه خواستند او را آرام كنند، مفید واقع نشد؛ دیدند اگر بخواهند با اجبار دختر را از مادر جدا كنند، ممكن است جانش به خطر بیفتد. سرانجام بنا شد دختر را در قبر مادرش بخوابانند، و دختر هم پهلوی بدن مادر در قبر بماند، ولی روی قبر را از خاك انباشته نكنند، و فقط روی قبر را با تخته‏ای بپوشانند و دریچه‏ای هم بگذارند تا دختر نمیرد و هر وقت خواست از آن دریچه بیرون آید. دختر در شب اول قبر، كنار مادر خوابید، فردا آمدند و سرپوش را برداشتند تا ببینند بر سر دختر چه آمده است، دیدند تمام موهای سرش سفیده شده است. پرسیدند چرا این طور شده‏ای؟ در پاسخ گفت: شب كنار جنازه مادرم در قبر خوابیدم، ناگاه دیدم دو نفر از فرشتگان آمدند و در دو طرف ایستادند و شخص محترمی هم آمد و در وسط ایستاد، آن دو فرشته مشغول سؤال از عقائد مادرم شدند و او جواب می‏داد، سؤال از توحید نمودند، جواب درست داد، سؤال از نبوت نمودند، جواب درست داد كه پیامبر من محمد بن عبدالله(صلی الله علیه و آله و سلم)است. تا این كه پرسیدند: امام تو كیست؟ آن مرد محترم كه در وسط ایستاده بود گفت: «لَسْتُ لَها بِاِمامِ؛ من امام او نیستم» در این هنگام آن دو فرشته چنان گرز بر سر مادرم زدند كه آتش آن به سوی آسمان زبانه می‏كشید. من بر اثر وحشت و ترس زیاد به این وضع كه می‏بینید كه همه موهای سرم سفید شده در آمدم. مرحوم قاضی می‏فرمود: چون تمام طایفه آن دختر، در مذهب اهل تسنن بودند، تحت تأثیر این واقعه قرار گرفته و شیعه شدند (زیرا این واقعه با مذهب تشیع، تطبیق می‏كرد و آن شخصی كه همراه با فرشتگان بوده و گفته بود من امام آن زن نیستم، حضرت علی (علیه السلام) بوده‏اند) و خود آن دختر، جلوتر از آنها به مذهب تشیع، اعتقاد پیدا كرد. •✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•