✅حکایتهای پندآموز
🔸گویند: صاحب دلی، برای اقامه نماز به مسجدی رفت. نمازگزاران، همه او را شناختند؛ پس، از او خواستند که پس از نماز، بر منبر رود ودپند گوید. پذیرفت. نماز جماعت تمام شد. چشم ها همه به سوی او بود. مرد صاحب دل برخاست و بر پله نخست منبر نشست. بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود. آن گاه خطاب به جماعت گفت: مردم! هر کس از شما که می داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد، برخیزد! کسی برنخاست. گفت: حالا هر کس از شما که خود را آماده مرگ کرده است، برخیزد! باز کسی برنخاست.
گفت: شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید؛ اما برای رفتن نیز آماده نیستید
📚 تذكرة الاولياء، عطار نیشابوری
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 ثواب بی نظیر برای اطعام مومنین در غدیر
🟢 به عشق مولا امیر المومنین علی علیه السلام
#اطعام_غدیر
#عید_غدیر
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
✅دو برادر با هم در مزرعه خانوادگی كار می كردند :كه یكی از آنها ازدواج كرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری مجرد بود .
شب كه می شد دو برادر همه چیز از جمله محصول و سود را با هم نصف می كردند یك روز برادر مجرد با خودش فكر كرد و گفت : (( درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم . من مجرد هستم و خرجی ندارم ولی او خانواده بزرگی را اداره می كند )) بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت .در همین حال برادری كه ازدواج كرده بود با خودش فكر كرد و گفت:(( درست نیست كه ما همه چیزرا نصف كنیم.من سر و سامان گرفته ام ولی او هنوز ازدواج نكرده و باید آینده اش تأمین شود . )) بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت . سال ها گذشت و هر دو برادر متحیر بودند كه چرا ذخیره گندمشان همیشه با یكدیگر مساوی است . تا آن كه در یك شب تاریك دو برادر در راه انبارها به یكدیگر برخوردند . آن ها مدتی به هم خیره شدند و سپس بی آن كه سخنی بر لب بیاورند كیسه هایشان را زمین گذاشتند و یكدیگر را در آغوش گرفتند.
🌾خوبی هیچوقت در دنیا و آخرت از بین نمی رود... از "خوب" به "بد"رفتن به فاصله لذت پريدن از يک نهر باريک است اما براي برگشتن بايد از اقيانوس گذشت
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
امام صادق عليه السلام:
تَجِدُ الرَّجُلَ لا يُخطِئُ بِلامٍ ولا واوٍ خَطيبا مِصقَعا، ولَقَلبُهُ أشَدُّ ظُلمَةً مِنَ اللَّيلِ المُظلِمِ. وتَجِدُ الرَّجُلَ لا يَستَطيعُ يُعَبِّرُ عَمّا في قَلبِهِ بِلِسانِهِ، وقَلبُهُ يَزهَرُ كَما يَزهَرُ المِصباحُ
شخصى را مى بينى كه در لام يا واوى خطا نمى كند و سخنورى زبردست است؛ امّا دلش از شب تار هم سياه تر است و شخص ديگرى را مى بينى كه نمى تواند حرف دلش را به زبان بياورد؛ ليكن دلش مانند چراغ مى درخشد
الكافی جلد2 صفحه422
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
✨﷽✨
🌼از لحظات آخر مرگ جدا بترسید
✍️هنگام احتضار و جان کندن عالمی، برایش دعای عدیله میخواندند و او تکرار میکرد؛ وقتی رسیدند به جمله "واشهدان الائمة الابرار" محتضر گفت: این اول حرف است، یعنی قبول ندارم! تا سه مرتبه او را تلقین میکردند و او میگفت این اول حرف است. پس از لحظهای عرق تمام بدنش را گرفت و چشمهایش را باز کرد و با دست اشاره به صندوقی که در گوشه حجره نمود و امر کرد سر آن را باز کردند.
و از میان آن یک ورقه بیرون آوردند پس به او دادند و آنرا پارهاش کرد. چون سبب آن را از او پرسیدند گفت: من به کسی پنج تومان قرض داده بودم و از او سند گرفته بودم، هر وقت به من میگفتید بگو: واشهدان الائمة الابرار؛ میدیدم فردی با ریش سفیدی سر صندوق ایستاده و این سند را به دست گرفته و میگوید اگر این کلمه شهادت را گفتی این سند را پاره میکنم.
من برای گرفتن طلبم به آن سند نیاز داشتم و در آن لحظه راضی نمیشدم که این شهادت را بگویم و چون خدا به لطف خودش مرا شفا داد و از حالت احتضار خارج شدم، آن سند را خودم پاره کردم که دیگر مانعی از گفتن کلمه شهادت نداشته باشم.
📚داستانهای شگفت شهید دستغیب به نقل از منتخب التواریخ، باب 14
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
💥دو کلمه 👇حرف حساب!!!
🔴زنی که حجاب رو قبول نداره
👈یعنی قوانین اسلام رو قبول نداره!
♦️زنی که قوانین اسلام رو قبول نداره
⛔️نباید مهریه بهش تعلق بگیره
👈چون مهریه قانون اسلامه،
⛔️نباید بهش نفقه تعلق بگیره
👈چون نفقه قانون اسلامه،
⛔️نبایدحضانت فرزند رو تا ۷ سالگی بدن بهش
👈چون حضانت قانون اسلامه،
⛔️نبایداز سربازی معاف باشه
👈چون معافیت زنها از سربازی قانون اسلامه
📛 زن بی حجابی که مورد تعرض و خیانت و جسارت قرار گرفت حق شکایت به هیچ ارگان اسلامی را ندارد،چون خودش با کشف حجابی که انتخاب کرده باعث شده که اینگونه با او رفتار کنند ؟؟
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو نماز حواست پرته؟
دستور العمل ایت الله بهجت (ره)
استاد عالی
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
.
♻️ جنس #اعدام_نکنید در طول تاریخ
🔰 حمید رسایی: فکر میکنید اگر در زمان کشتار دوستداران اهل بیت(ع) شبکههای خبری معاند امروز مثل اینترنشنال، صدای آمریکا، بیبیسی و مزدورهایی مثل مصی علینژاد و علی کریمی بودند، در برابر اجرای احکام نسبت به قاتلین آن روز چه تیترهایی میزدند!
😎 حکم اعدام یک کارگر حافظ قرآن
🔹 عبدالرحمن مرادی، معروف به ابنملجم، کارگر زحمتکش و حافظ قرآن که اخیرا نیز در آستانه ازدواج قرار داشت و در دوران نامزدی به سر میبرد، به بهانه تلاش برای ترور امام جماعت مسجد کوفه، دستگیر و در آستانه اعدام قرار گرفته است.
🔹 خانواده عروس اختلافاتی با امام جماعت داشتهاند. نامزد وی قطام نیز بخاطر حال روحی نامساعد و از ترس نیروهای امنیتی به مکان نامعلومی گریخته است... #اعدام_نکنید
😎 نگرانیها از احتمال اعدام قهرمان بینالمللی تیراندازی
🔹 حرمله بن کاهل یکی از مخالفان حکومت علیبن ابیطالب که اتفاقا از جوانان پرشور قبیله قهرمان پرور بنی اسد نیز هست به اتهام تیراندازی به سمت اهداف متحرک، با حکم اعدام روبرو شده است!
🔹 علی بن حسین ملقب به سجاد نیز در اقدامی بیسابقه از این اعدام حمایت کرده است. کارشناسان هشدار دادهاند این اقدامات وی منجر به خشونت بیشتر خواهد شد! هنوز رییس دولت، مختار ثقفی به این انتقادات پاسخی نداده و معترضان از شنیده نشدن صدایشان خشمگین هستند! #اعدام_نکنید
😎 شاعر و ترانهسرای مخالف حکومت اعدام شد
🔹 سنان بن انس، شاعر و ترانهسرای ضدحکومت که به بهانه مخالفت با حکومت و حضور در مهمانی شبانه دستگیر شده بود به اعدام محکوم شده است!
🔹 وضعیت سلامتی این شخص که از بیماری های متعددی نیز رنج میبرد و یک چشمش نابیناست از سوی نهادهای بینالمللی نگران کننده اعلام شده است.
🔹 سنان در ارتباطی که از زندان با اطرافیان خود برقرار کرده گفته که چند هفته است به او داروی چشم ندادهاند و او را از شربت دارویی واجد درصد کمی الکل نیز منع کردهاند. #اعدام_نکنید
😎 بهت مجامع جهانی، اعدام یک نخبه علمی، خواننده محبوب و ورزشکار
🔹 نضر بن حارث که پسرخاله رهبر حکومت محمدبن عبدالله بود، پس از دستگیری و درحالی که دستانش بسته بود، به جرم خوانندگی و شعرهای انتقادی در حالی که بیمار بود و دستانش بسته بود، به سرعت اعدام شد!
🔹 نضر از معدود شاعران و خوانندگانی بود که تا مدارج بالای علمی پیش رفته بود. او هم خواندن و نوشتن میدانست و هم با متون علمی خارج از کشور (ایران و روم) آشنایی کامل داشت!
🔹 شاهدان عینی میگویند عجله در اعدام نضر به حدی بود که حتی اجازه ندادند او وارد شهر شود و در همان بیابان صفراء، پس از عملیات بدر اعدام شد. نهادهای بیطرف بینالمللی از افزایش خشونت به خاطر اعدام منتقدین، ابراز نگرانی کردهاند! #اعدام_نکنید
و این داستان #اعدام_نکنید ادامه دارد.
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
46.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♻️رجوی: ۲۱۳ رایانه ما را برده اند / جان اعضای ما در ایران در خطر است!
❇️ اعتراف رسمی و صریح منافقین خلق: 213 کیس ما را پلیس آمده با خودش برده و بخشی را به ایران تحویل داده و جان تمام اعضای ما در ایران در خطر است. / ادعای افتضاح پر مدعا ترین وطن فروشهای دنیا...
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
⚜ ذکر صالحین ⚜
#داستان_آموزنده
🔸روزی مردی بغدادی از بهلول پرسید: جناب بهلول من چه بخرم تا منافع زیاد ببرم؟ بهلول جواب داد: آهن و پنبه.
آن مرد با سرمایه خود مقداری آهن و پنبه خرید و انبار نمود و پس از چند ماه فروخت و سود فراوانی برد و ثروتمند شد.
مدتی بعد آن مرد باز هم به بهلول برخورد؛ این بار به او گفت: «بهلولِ دیوانه» من چه بخرم تا منافع ببرم؟
بهلول این بار گفت پیاز و هندوانه بخر.
آن مرد این بار با تمام سرمایه خود پیاز و هندوانه خرید و انبار نمود؛ پس از مدت کمی تمام پیاز و هندوانههای او پوسید و از بین رفت و ضرر فراوانی کرد.
فوری به سراغ بهلول رفت و به او گفت بار اول که با تو مشورت نمودم، گفتی آهن بخر و پنبه ، که سود زیادی بردم؛ ولی دفعه دوم این چه پیشنهادی بود که کردی؟ تمام سرمایه من از بین رفت!
بهلول در جواب آن مرد گفت روز اول مرا صدا زدی آقای شیخ بهلول! و چون مرا شخص عاقلی خطاب نمودی من هم از روی عقل به تو دستور دادم؛ ولی دفعه دوم مرا بهلول دیوانه صدا زدی، من هم از روی دیوانگی به تو دستور دادم.
مرد از رفتار و بیادبی که در زمان پولدار بودن داشت خجل شد و رفت.
از خدا جوییم توفیق ادب
بی ادب محروم ماند از لطف رب !
بی ادب تنها نه خود را داشت بد
بلکه آتش بر همه آفاق زد ...!
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
روزه فردا(روز غدیر) کفّاره شصت سال گناه است و در حدیثی است: روزه این روز برابر روزه تمامی عمر دنیا و معادل با صد حج و صد عمره است
#غدیر
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‹🕌✨›
💥 شاید بارها کیلیپ های کوتاه ۲ دقیقه ای دیده باشیم.
💥 ولی یکبار این کلیپ رو کامل نگاه کنیم
‹🕌✨› ↫ #غدیر
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
جبریل از آسمان تبسم آورد
شیرینی دین برای مردم آورد
نعمت ز ولایت علی(علیه السلام) بهتر چیست؟
والله که «أتممت علیکم» آورد
🌸 عید سعید غدیر خم بر شما مبارک باد 🌸
🔴 به کانال جامع دونور بپیوندید 👇🏻👇🏻👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/3059417097C5e699522ce
🌸بالاترین فضیلت🌸
از امیر المومنین پرسیده می شود: در بین همه این فضائلی که شما دارید و قابل شمارش نیست، بالاترین فضیلت شما چیست؟ حضرت علیه السلام این آیه را تلاوت کردند " وَ يَقُولُ الَّذينَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفي بِاللَّهِ شَهيداً بَيْني وَ بَيْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ" (رعد۴۳) می گویند: یا رسول الله تو فرستاده خدا نیستی. چه بگویم؟ بگو شهادت تو کفایت می کند که من فرستاده خدا هستم. خدا می گوید یک شاهد بر رسالت رسول الله من خدا هستم و یک شاهد کسی است که نزد او علم الکتاب است.
به اتفاق شیعه و سنی، تمام مفسرین بدون شک و شبهه میگویند " وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ" علی بن ابیطالب علیه السلام است. برای گواهی دادن دو شاهد می خواهند، خدا می گوید یک شاهد بر رسالت من هستم و شاهد دیگر علی است.
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
️مورچه ها مسکن می سازند ⬇
دانشمندان به تازگی دریافتند که مورچه، مهندس توانایی در ساخت مسکن است. بدین صورت که مسکن خود را مجهز به امکانات لازم برای یک زندگی راحت میکند؛
برای جلوگیری از نفوذ آب، آن را بالاتر از سطح زمین بنا کرده و شکافهائی برای تهویه هوا قرار میدهد، همچنین مسکن را به اتاقهای خاصی برای نگهداری از مورچه های کوچک و نیز ذخیره حبوبات تقسیم میکند...
📖اشاره قرآن👇👇
🌹قَالَتْ نَمْلَةٌ يَا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاكِنَكُمْ (النمل : 18)
🐜مورچه ماده ای گفت: ای مورچه ها به مسکن هایتان بروید .[النمل: 18] .
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
📸 تصاویر هوایی از انبوه جمعیت شرکت کننده در جشن روز غدیر در تهران
#مهمونی_ده_کیلومتری
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
🌟ندبه های انتظار🌟
🔴پایداری در برابر دردسرهای دفاع از مظلوم!
✅حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در
کوچه های کوفه قدم میزد کنیزی را دید که گریه میکند.
فرمود: چرا گریه میکنی؟
🔰کنیز گفت:
ارباب من پولی داد تا گوشت خریداری کنم، حال که گوشت را خریده به منزل بردم ارباب میگوید:
گوشت مرغوب نیست پس بده،
و قصّاب نیز قبول نمیکند،
نه قصّاب میپذیرد، ونه صاحب من، مرا به منزل راه میدهد.
🌼امام علی علیه السلام همراه آن زن به قصّابی آمد، واز قصّاب خواست که گوشت را عوض کند، یا پول آن را بدهد.
⚡️قصّاب عصبانی شد، و چون حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را نمیشناخت، مُشتی بر سینه امام کوبید و گفت:
از مغازه خارج شو، این معامله به شما ربطی ندارد.
🌸امام علی علیه السلام مُشت آن قصّاب را تحمّل کرد و بیرون آمد و کنیز را به خانه اربابش برد.
✨آنها حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را شناختند و احترام گذاشتند، و آن کنیز را با محبّت پذیرفتند.
⛔️امّا همسایگان قصّاب اطراف او جمع شده، گفتند:
ای نادان!میدانی مُشت برسینه چه کسی نواختی؟
آن شخص حضرت علی علیه السلام بود...
♻️مرد قصّاب امام علی علیه السلام را بسیار دوست میداشت، امّا نمیشناخت، از شدت جسارت و گناه خودبا ساطور قصّابی آن دستش را که بر سینه امام کوبیده بود را قطع کرد..
🌹که وقتی ماجرا به گوش حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام رسید، ضمن دلداری،دست او را نیز شفا داد...
📚بحارالانوار، ج41، ص48، حدیث 1.
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
✍️داستان واقعی
👈کلاغی که مامور خدا بود !
آقای شیخ حسین انصاریان میفرمود:
یه روز جمعه با دوستان رفتیم کوه
دوستان یه آبگوشت و چای روی هیزم درست کردن.
سفره ناهار چیده شد ماست، سبزی،نون .
دوتا از دوستان رفتن دیگ آبگوشتی رو بیارن که یه کلاغی از راه رسید رو سر این دیگ و یه فضله ای انداخت تو دیگ آبگوشتی..
گفت اون روز اردو برای ما شد زهر مار،توکوه گشنه بودیم
همه ماست و سبزی خوردیم.
خیلی سخت گذشت و خیلی هم رفقا
تف و لعن کلاغ کردن گاهی هم میخندیدن ولی در اصل ناراحت بودن.
وقت رفتن دوتا از رفقا رفتن دیگ رو خالی کنن، دیدیم دیگ که خالی کردن یه عقرب سیاهی ته دیگ هست!
و اگر خدا این کلاغ رو نرسانده بود ما این آبگوشت رو میخوردیم و همه مون میمردیم کسی هم نبود.
اگر اون عقرب را ندیده بودن هنوز هم میگفتن یه روز رفتیم کوه خدا حالمونو گرفت..
حالتو نگرفت، جونت رو نجات داد!
خدا میدونه این بلاهایی که تو
زندگی ما هست پشت پرده چیه.
✨امام حسن عسکری فرمودند:
هیچ گرفتاری و بلایی نیست مگر آنکه
نعمتی از خداوند آن را در میان گرفته است.
🔵چقدر به خدا حسن ظن داریم؟!
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥استاد رفیعی
💡توصیه برای کنترل شهوت
🌀گزیده ای از مطالب بیان شده در این ویدیو:
1️⃣ اولین توصیه اینه که غریزه شهوت را با عواملی مثل نگاه به نامحرم، دیدن تصاویر تحریک کننده و ... بیدار نکنیم نکنیم.
2️⃣ برای وقت خودمان با کار و ورزش و درس و ... برنامه ریزی کنیم و از بیکاری تنهایی اجتناب کنیم.
3️⃣ مادران و دخترها در خانه به پوشش خودشون توجه داشته باشند.
4️⃣ از عبادات و نماز و روزه و زیارت هم کمک بگیریم
و ...
🌱 راه های پیشنهادی شما برای کنترل شهوت چیه؟
اصلا شهوت قابل کنترل هست؟ یا اینکه ...
.
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
✅دو برادر با هم در مزرعه خانوادگی كار می كردند :كه یكی از آنها ازدواج كرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری مجرد بود .
شب كه می شد دو برادر همه چیز از جمله محصول و سود را با هم نصف می كردند یك روز برادر مجرد با خودش فكر كرد و گفت : (( درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم . من مجرد هستم و خرجی ندارم ولی او خانواده بزرگی را اداره می كند )) بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت .در همین حال برادری كه ازدواج كرده بود با خودش فكر كرد و گفت:(( درست نیست كه ما همه چیزرا نصف كنیم.من سر و سامان گرفته ام ولی او هنوز ازدواج نكرده و باید آینده اش تأمین شود . )) بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت . سال ها گذشت و هر دو برادر متحیر بودند كه چرا ذخیره گندمشان همیشه با یكدیگر مساوی است . تا آن كه در یك شب تاریك دو برادر در راه انبارها به یكدیگر برخوردند . آن ها مدتی به هم خیره شدند و سپس بی آن كه سخنی بر لب بیاورند كیسه هایشان را زمین گذاشتند و یكدیگر را در آغوش گرفتند.
🌾خوبی هیچوقت در دنیا و آخرت از بین نمی رود... از "خوب" به "بد"رفتن به فاصله لذت پريدن از يک نهر باريک است اما براي برگشتن بايد از اقيانوس گذشت
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
✅دست ما کوتاه و خرما بر نخیل!
✍️ زندگی برزخی: واقع مطلب این است که «دست ما کوتاه و خرما بر نخیل. » باید برویم و ببینیم. از مرحوم آقا جمال گلپایگانی که از مراجع باعظمت تقلید بود، نقل میکنند که پس از مرگِ میرزای نائینی، ایشان را در خواب دید و گفت چه خبر؟ مرحوم نائینی گفته بود: یک مرگ و عالم برزخی میگوییم، یک چیزی میشنویم. باید بیایی ببینی.
اما اجمالاً پس از مرگ، زندگی در عالم برزخ با بدن برزخی شروع میشود که هزاران بار متکامل تر از این بدن دنیوی است.درک و فهم و خوردن و آشامیدن و لذت و عذاب هست و به مراتب هم قوی تر از درک و فهم و لذتها و عذابهای دنیاست...
📚 کتاب از احتضار تا عالم قبر، استاد عالی
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
♦️ قابل توجه حافظان قرآن کریم ♦️
🔸 اطلاعیه سازمان سنجش آموزش کشور در خصوص نتایج حافظان قرآن مجید در آزمون کارشناسی ارشد سال 1402
🔹 بدینوسیله اسامی آن دسته از حافظان کل قرآن مجید دیپلم و غیر دیپلم و کارشناسی رسمی علوم قرآن که در آزمون کارشناسی ارشد سال 1402 شرکت وحائز شرایط می باشند اعلام شده است
🌐 برای مشاهده اسامی قبول شدگان به آدرس سایت :
https://b2n.ir/gabolshode
مراجعه کنید.
✍️#حکایت
در گذشته، پیرمردی بود که از راه کفاشی گذر عمر می کرد ...
او همیشه شادمانه آواز می خواند، کفش وصله می زد و هر شب با عشق و امید نزد خانواده خویش باز می گشت.
و امّا در نزدیکی بساط کفاش، حجره تاجری ثروتمند و بدعنق بود؛
تاجر تنبل و پولدار که بیشتر اوقات در دکان خویش چرت می زد و شاگردانش برایش کار می کردند، کم کم از آوازه خوانی های کفاش خسته و کلافه شد ...
یک روز از کفاش پرسید درآمد تو چقدر است؟
کفاش گفت روزی سه درهم
تاجر یک کیسه زر به سمت کفاش انداخت و گفت:
بیا این از درآمد همه ی عمر کار کردنت هم بیشتر است!
برو خانه و راحت زندگی کن و بگذار من هم کمی چرت بزنم؛ آواز خواندنت مرا کلافه کرده ... کفاش شکه شده بود، سر در گم و حیران کیسه را برداشت و دوان دوان نزد همسرش رفت.
آن دو تا روز ها متحیر بودند که با آن پول چه کنند ...!
از ترس دزد شبها خواب نداشتند، از فکر اینکه مبادا آن پول را از دست بدهند آرامش نداشتند، خلاصه تمام فکر و ذکرشان شده بود مواظبت از آن کیسه ی زر ... تا اینکه پس از مدتی کفاش کیسه ی زر را برداشت و به نزد تاجر رفت ،
کیسه ی زر را به تاجر داد و گفت :
بیا ! سکه هایت را بگیر و آرامشم را پس بده!
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
📚جوانی گمنام عاشق دختر پادشاه شد
✨یکی از ندیمان پادشاه به او گفت:پادشاه اگر احساس کند تو بنده ای از بندگان خدا هستی،خودش به سراغت خواهد آمد.جوان به عبادت مشغول شد بطوری که مجذوب پرستش شد
✨روزی گذر پادشاه به مکان جوان افتاد و دریافت بنده ای با اخلاص است.همانجا از وی برای دخترش خواستگاری کرد. جوان فرصتی برای فکر کردن طلبید و به مکانی نامعلوم رفت
✨ندیم پادشاه به جستجو پرداخت و بعد از مدتها جستجو او را یافت و دلیل کارش را پرسید.جوان گفت:اگر آن بندگیِ دروغین که بخاطر رسیدن به معشوق بود،پادشاهی را به درِ خانه ام آورد،چرا قدم در بندگیِ راستین نگذارم تا پادشاه را در خانۀ خویش نبینم؟
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
حکایت آموزنده
برکت مال حلال
روزی امیرالمومنین علیه السلام میثم تمار را در پی کارى فرستاد و تا بازگشت او، خود، در مغازه میثم ماند.
یک مشترى براى خریدن #خرما مراجعه کرد.
حضرت فرمود: پول را بگذار و خرما بردار!...
وقتى میثم برگشت و از این معامله با خبر شد، دید که پولهاى آن شخص، #تقلبى است و به حضرت قضیه را گفت.
امام على(علیه السلام) فرمود: «آنان هم خرما را #تلخ خواهند یافت.»
در همین گفتگو بودند که آن مشترى، خرماها را باز آورد و گفت: این خرما تلخ است...
📚بحارالانوار، ج۴۱، ص۲۶۸
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴مرحوم آیتالله حاج آقا مجتبی تهرانی: در جنگ و تهاجم فرهنگی، نباید با مروّجین فحشا همسو شد
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
#حکایتهای_شنیدنی
•✾📚 @Hekayat_shenidani 📚✾•
'✈️✨…
ــ﷽ ــ
دربارهی استغفار و بابهای باز آسمان در این ماه گفتیم، حیف است ندانید ڪه هرشب نزدیڪ سحر فرشتھای به طور مخصوص برای مستغفرین، یعنــے خودِ خودِ ما ندا میدهد و میگوید بلند شوید…😢
گویـی خدا در آسمان را باز میکند و مارا به آغوش خود میخواند":)
میفرماید: فرصت هارا دریاب ڪه میگذرند…🕟
•
.
توصیھی آیتالله حقشناس،
برای بیدار شدن سحر و لبیڪ گفتن به این ملڪ داعی، این است ڪه
▫️ شبھا قبل از خواب تسبیحات حضرت زهرا'سلاماللهعلیها' را بگوییم
▫️و قدری قرآن بخوانیم ڪه انشاءالله و به امید او بتوانیم سـحـر بیدار شویم🌿'
.
•
▫️#أین_الرجبیون
🔴 #حکایتهای_شنیدنی👇
https://eitaa.com/joinchat/1597702177C119baafb90