هدایت شده از RadioMighat | رادیو میقات
20.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 داستان کوتاه ( به زیادی نماز و روزه و حجشان نگاه نکنید )
زن: این همه سکه را میخواهی نزد قاضی بگذاری؟!
مرد: آری، چه کسی از قاضی بهتر؟
زن: آمدیم وجناب قاضی با دیدن این سکه ها وسوسه شد و توزرد از آب درآمد!آن وقت چه خاکی بر سرمان کنیم؟
مرد: این چه حرفیست که میزنی زن؟! زبانت را گاز بگیر.قاضی همیشه در حال نماز و روزه است، او بارها به سفر حج رفته، از این آدم مطمأن تر اصلا در شهر ما وجود ندارد
صدا پیشگان: مریم میرزایی - محمد رضا جعفری - مسعود عباسی - علیرضا جعفری - امیرمهدی اقبال - مسعود صفری
نویسنده و کارگردان: علیرضا عبدی
پخش روزهای یک شنبه ازکانال رادیو میقات پخش تخصصی داستانهای صوتی
@radiomighat
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🍃🌼🍃🌼🍃🌼 🌼🍃🌼🍃 🍃🌼 🌼 به نام آنکه عشق آفرید . . .♥️ رمان عشق در همین نزدیکی / فصل اول 🌿 به قلم
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🌼🍃🌼🍃
🍃🌼
🌼
به نام آنکه عشق آفرید . . .♥️
رمان عشق در همین نزدیکی / فصل اول 🌿
به قلم : (میم . ر)
پارت هجده ام . . .
سعی کردم با همون درد دوباره بخوابم اما نشد ولی درد یکم اروم گرفت و کتفم فقط گز گز می کرد .
صبح به دلیل بی خوابی شب گذشته و دردی که داشت کلافه ام میکرد با بی حوصلگی از رختخواب بیرون اومدم و صورتم رو داخل سرویس شستم .
داخل اینه به خودم نگاه کردم .از بیخوابی شب گذشته صورتم ورم کرده بود .
اصلن حوصله نداشتم ........
مانتو نوک مدادی و و مقنعه مشکی رو سرم کردم و همون طور که داشتم برگه ها رو جمع میکردم و وسایلم رو مرتب ....... مریم رو از خواب بیدار کردم .
اونم انگار دمغ بود .
تا اماده شدن مریم ایت الکرسی خوندم که خدا امروز رو بخیر کنه و بعد برای مادرم پیامک دادم تا از حالم با خبر باشه .
مریم سریع اماده شد طبق معمول سرتا پا مشکی .
از اتاق اومدیم بیرون و به سمت رستوران رفتیم زیاد شلوغ نبود ولی داشتن صبحانه میخوردن .
مژگان رو دیدم که اومد سمتمون .
نشست و برا خودش چای ریخت .خواست برا منم بریزه که مانع شدم و گفتم : همین یه لیوان شیر کافیه .
صبحانه در سکوت خورده شد .
همونجا منتظر اعلام زمان حرکت بودیم به سمت سمینار که حراست بلند اعلام کردن :
دانشجو های محترم وی ای پی ها بیرون منتظر انتقال شما به جلسه هستند .
هر سه نفر از جامون بلند شدیم و به سمت خروجی حرکت کردیم .
چون خیلی ازدحام و جمعیت زیاد شده بود یکدفعه اخرین نفراتی بودیم که سوار وی ای پی شدیم .درواقع ردیف صندلی ها از اخر تا جلو پر بود .
مجبور شدیم همین ردیف اول بشینیم .
البته دوستای مژگان براش جا گرفته بودن .
داشتم روی صندلی می نشستم که صدای کیایی توجه ام رو جلب کرد .
درست در ردیف ما نشسته بود . خدای من اول صبحی باید این ادم رو تحمل می کردم .
کیایی : صبح بخیر خانم فرهمند ......... چقدر دیر کردید کل وی ای پی منتظر شما بودند ....... بد نیست که یکم وقت شناس باشید .
سعی کردم به حرفاش بی توجه باشم فعلن دور او بود که خوب می چرخید .
فقط در حد جواب دادن صبح بخیرش اکتفا کردم .
وی ای پی حرکت کرد .
بعد از یک ربع ساعت که از چند خیابان ساری رد شدیم به محل جلسه رسیدیم .
موقع پیاده شدن کیایی زمان ناهار و اتمام سمینار رو اعلام کرد .
و ادامه داد : غیبت از این سمینار که بیشتر وکلای استان حضور دارند به منزله رد از درس من می باشد . پس بهتره عاقلانه فکر کنید .
وقتی وارد سالن سمینار شدیم اکثر جاها پر بود .
مسوول سالن با احترام ما رو به ردیف های جلو هدایت کرد . همه بچه ها با هم در یک ردیف نشستیم .
از شانس بدی که در این سفر نصیب من شده بود جزو اخرین نفرات نشستیم و کنار ورودی ردیف ها یک صندلی در کنار من خالی بود .
کیایی که در حال صحبت و بگو و بخند با یکی از هم دوره ای های خود که در سمینار حضور داشت هنوز جایی برای نشستن نداشت .
بلند شدم و چشم چرخوندم تا دو تا جای خالی دیگه پیدا کنم که چشمم خورد به دو تا جای خالی اما تا به مریم بگم که بریم اونجا بشینیم دو تا پسر رفتن و اونجا رو اشغال کردن .
مجبورا همونجا نشستیم و مریم در حال غر زدن بود .
نگاهم به دور اطراف می چرخید که شاید جای خالی پیدا کنیم .
ناگهان تمام بینیم پر شد از عطر ادکلنی تلخ .
سرم رو که به چپ چرخوندم دیدم کیایی پیشم روی اون صندلی خالی نشسته .
از این بدتر نمیشد .
از طرفی خجالت امونم رو بریده بود . حتی فکر اینکه در صندلی کناریم کیایی نشسته بود منو مثل یخ اب می کرد .
مریم که متوجه حالتم شده بود : نگران نباش زود از اینجا بلند میشه میره جای دیگه .
در همین حین بود که یکی از دانشجو های دختر که انگار عروسی تشریف می بردند خواست از جلوی کیایی که اخرین نفر ردیف ما بود رد بشه .
رو به کیایی به عشوه و ناز ریختن : استاد می تونم رد شم از جلوتون .
رمان زیبای عشق در همین نزدیکی(#کیانا)
۴۰۰ پارت هست و روزانه توی همین کانال پارتگداری داریم . توی کانال وی ای پی همه ی پارت ها گذاشته شده.
هزینه عضویت فعلا ۳۰ هزار تومان هست و به زودی به ۴۰ هزار تومان افزایش پیدا میکنه.
پس زودتر برای عضویت اقدام بفرمایید🌸
https://eitaa.com/joinchat/3223388388C6388116db8
شرایط وی ای پی 👆👆
🌿 ادامه دارد ...
@kashaneh_mehrr
🌿 منتظر فصل دوم این رمان از همین کانال باشید.
دوست عزیز : نشر و کپی برداری از این رمان به هر دلیلی پیگرد قانونی و الهی دارد . 🌿
🌼
🍃🌼
🌼🍃🌼🍃
🍃🌼🍃🌼🍃🌼
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
💠⚜💠
برآی ای آفتاب صبح امید
که در دست شب هجران اسیرم
🖊حافظ
💠 #اَلسَّلامُعَلَیکَیابَقیَّهاللهِالاَعظَم 🌤
💠 #اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج♥️
💠 اَینَالمُنتَقَم؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توضیحی دربارهی کتاب لینالونا🌺
نوشتهی خانم کلرژوبرت
حجاب را با این دید تبیین کنیم✅
از زبان یک بانوی ایرانی مسلمان🌸🌿
به مسلمان بودنم افتخار میکنم که پیامبرش گفته است:
چه فرزند خوبی است دختر!
پرمحبت، کمک کار، مونس و همدم، پاک و علاقهمند به پاکیزگی
💫معنی این همه موهبت این است که من فرق دارم💫🌱
تفکر فمنیسمی مرا با مردان مساوی قلمداد میکند.
من تساویای را نمیخواهم که از صبح تا شب پا به پای مردان در کوچه و خیابان بدوم که سر ماه حقوق مدرن بودنم را بگیرم.
من ریحانهام
جایگاهم فراتر ازین حرفهاست
من یک زنم؛
خالقم سورهای به نامم نازل کرد!
من یک زنم؛
خالقم طواف نساء را واجب کرده که بدون آن زندگی مرد دچار مشکل میشود.
من یک زنم؛
خالقم دستور داده که حجر اسماعیل را نیز طواف کنید، جایی که یک زن، هاجر در آن دفن است.
من یک زنم؛
و خالقم گفته باید هفت بار
پا در جای پای یک زن، هاجر، بگذارید و آنقدر سعی کنید تا خدایتان شما را بپذیرد.
🌿🌿🌿🌿🌷
💠زن
💠زندگی
💠آزادی
واقعی تنها در اسلام ناب قابل تجربه است.
سکنجبیـــــــ🍹ــــــــن
بسی گفتند: دل از عشق برگیر
که نیرنگ است و افسون است و جادوست
ولی ما دل به او بستیم و دیدیم
که او زهر است
اما نوشداروست ...
🖊فریدون مشیری
╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮
@In_heaventime
╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
به نظرتون آهیل و ماهتیسا به هم میرسن؟؟
رمان تموم شده و همه ی پارت ها توی کانال
وی ای پی هست😎
تا قیمت رو افزایش ندادم کلیک کن👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3635347643C5de7dd37a2
6.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پویش #عمامه_بوسی اول صبح امروز در بوشهر
دوستان این پویش برای ضد انقلاب و صدای آمریکا سنگینه تا میتونید این پویش رو جلو ببرید
خانمها و دخترخانمهای عزیزمون هم پویش #تکریم_چادر رو شروع کنند