🔵 وقت #دعوا حلوا خیرات نمیکنن، درسته... ولی قرارم نیست به هم چاقو بزنیم!
درسته دعوائه ولی حرفی که زده بشه وقتی آروم بشیم از ذهن طرف مقابل پاک نمیشه...
🔴 حواسمونو جمع کنیم که حرفی رو توی دعوا نزنیم که نتونیم جمعش کنیم، که از پسِ پاک کردنش برنیایم!
که مجبور بشیم چندین بار #عذرخواهی کنیم!
🔵 تو دعوا یکی باید #سکوت کنه، باید بزنه به شوخی و خنده... باید جو رو آروم کنه...
چی میشه بگه: حق با توئه!
اون یه نفر شما باشید.
#آرامش رو به زندگیتون دعوت کنید...
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
بگذارید یک حقیقت بگویم از دنیای زنها ...
ما زنها اگر بدانیم جوری متفاوت از دیگران، در قلب مردی نشسته ایم کافیست ...
تمام ناملایمات را دوام می آوریم به دلخوشی همان یک نگاه ...
با یک دوستت دارمش ماه ها زندگی میکنیم و زنده می مانیم و اگر لازم باشد مقابل دنیا می ایستیم ...
او یک قدم بردارد برایمان، ما میدویم برایش به حرمت آن یک نگاه ...
#شناخت #ابراز_علاقه
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
مرد عشقش روتو دلش پنهان میکنه مبادا ک دیگران بدزدنش
امازن عشقشو جار میزنه تاکسی به مردش نزدیک نشه
مردبخاطریک عقیده هرکسی رو قربانی میکنه
زن بخاطریک نفر هرعقیده ای رو
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸این گل های زیبا
🌾تقدیم به همه ی
🌸دوستان عزیزم
🌾که تو قلبشون
🌸عشــــق موج میزنہ
🌾دستاشون
🌸مهد مهربانی و عشقہ
🌾و صداقت سرلوحہ
🌸رفاقتشونہ
🌾نماز و روزه تون قبول حق
🌸الهی همیشه شاد باشین
"اگـه مـیخـوای همسـرت عاشـقت باشـه...!"
شما باید خیلی راحت بگویید كه من به دلیل مشكلاتی كه باعث آن شدم، معذرت میخواهم...
در هر رابطهای، این بهترین شكل معذرت خواهی است. اصلا مهم نیست شما چقدر مقصر هستید. حتی اگر چهارده درصد تقصیرها گردن شماست؛ برای آن قسمت معذرتخواهی كنید.
ازدواج وقتی خوب پیش میرود كه حداقل یك نفر بتواند معذرتخواهی كند...!
✅ #غرور داشتن در رابطهی زناشویی، اصلا چیز قابل قبولی نیست. #عذرخواهی در نهایت روح بزرگ شما را نشان و حس بهتری بهزندگیتان میدهد.
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
گاهی اوقات دو نفره #آشپزی کنید....
این کار هم باعث صمیمیت بیشتر میشه و هم قطعا غذاتون خوشمزه تر میشه....
آشپزی حالتان را خوب میکند
تحقیقات نشان میدهد که آشپزی برای بدن مفید است
آشپزی می تواند حس شادی را در افراد افزایش دهد و باعث کاهش استرس شود
اگر احساس #افسردگی دارید آشپزی کنید!
برخی کلینیکهای روان درمانی، امروزه از آشپزی بعنوان یک روش درمانی برای کنترل خشم و افسردگی استفاده میکنند چون که طعم، بو، رنگ و مزه مواد غذایی و خود زمان گذاشتن برای آشپزی باعث ترشح هورمونهای شادی میشوند.
#خانه_داری #راهکار
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
✅پنج كليد رابطه موثر در عشق و ازدواج 👇
✨يك: به جاي پنهان كردن، تعمير كنيد. از مشكلات، ناراحتي ها دلخوري ها فرار نكنيد. آنها روي هم تلمبار شده باعث ميشود منفجر شده يا نااميد شويد.
✨دو: همكاري كنيد. رابطه يك كار دو نفره است. يك نفر به تنهايي نميتواند رابطه را به موفقيت برساند.
✨سه: نشان دهيد قابليت شنيدن گله و انتقاد را داريد. اگر گلايه همسرتان به شما بربخورد به مرور رابطه رو به سردي خواهد گذاشت.
✨چهار: تمركز خود را بر قسمتهاي مثبت رابطه بگذاريد نه قسمتهاي منفي آن.
✨پنج: برقراري درست رابطه را بياموزيد.
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
#همسرانه
خوشبختی برای یک زن, بدست آوردن قلب یک مرد و نگهداری آن برای همیشه
و خوشبختی برای یک مرد آن است که همسرش به او اعتماد داشته باشد نه اینکه از او مراقبت نماید.
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
#آقایان_بخوانند💐
حواستان به سالگردها،
یامناسبت های مذهبی مثل #اعیادباشد
چراکه همسرشمامنتظر #هدیه شماست
هدیه شما،
بقای زندگی #عاطفی شمارا
تضمین خواهد کرد
#آشیونهتونگرم ☕️ 🔥
✿💞ڪانالگـرمِ حس خوب زندگے💞✿
@Hesszendegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺خدایا در این
🎊شب نورانی و زیبا
🌺تمام قلبها را جلا
🎊تمام مریضها راشفا
🌺تمام مشکلات را حل
🎊تمام دعاها را مستجاب
🌺تمام خانه ها را غرق در
🎊شادے و سرورکن... آمین
حس خوب زندگی 🍀کاشانه مهر
.シ︎. 🌕 ماه تیسا🌙 ╭══✾✾✾══╮
قسمت505
صدای گریه نازلی از خانه به گوش رسید.
سر کج کردم سمت پنجره های باز خانه و فورا به وارش نگاه کردم.
_پاشو وارش، برو سراغش، تورو خدا.
نگاهم به چشم های علی افتاد گه خیره به پنجره لب زد.
_این صدای بجه کیه؟ بی پدرو مادر نکنه تو این خراب شده به حروم آدم پس انداختی
علی با حرص سمتم ٱمد.
و عربده کشید.
_نفست و می برم ضعیفه.
در محکم. بازشد
آهیل _ماهتیسا زن هست اما ضعیفه نیست.
نگاهم ماند به در باز خانه، آهیل وافراسیاب، آهیل که برایم مثل رستم زال میماند، همان قهرمانی که من راهمیشه از مخمصه هایم نجات میداد.
هردو. پادر حیاط گذاشتند، نشان روزنه های امید دردلم جوانه کرد و چهره پراز خشم. علی بادیدن آهیل چه دیدنی بود.
اما حرفش باهمه ناحقی، حق بود.
سمت دررفت و کنترل خشم بی نهایتش، روبه آهیل پرسید :
_این قبرستون. خونه. توعه که به زن مردم توش پناه دادی. به چه حقی زن منو آوردی تو خونت.
آهیل در حیاط را بست.
_آره این خونه نقلی که تو بهش میگی قبرستون خونه منه.
علی بااشاره ای به من ادامه داد.
_حتم دارم تو وادارش کردی درخواست طلاق بده وباید که نه. حتما بعدا هم زن تو شه که گوه میخوره همچین غلطی کنه من زنمو طلاقش نمیدم تقاص مدتی هم که نبود پس میده و الان میخوام بدونم تو
تویی که دم. از انسانیت، مردونگی وشرف میزنی چرا زن منو. اوردی تو خونت واین حا بهش پناه دادی، به یه زن غریبه که شوهر داری.
آهیل _تو به خودت میگی شوهر
آتش خشم علی برافروخته تر شد.
_خفه شو بی ناموس
اهیل _ شاید گناه امروز من بزرگتر از گناه تو باشه علی، شاید این که من به زن تو که ازت فرار کرده بود توخونم. پناه دادم گناه سنگینی باشه علی، حتی سنگین تر از بی آبرو کردن یه دختر که نامزدم داره اما نیت آدما باهم فرق میکنه، من. اگه به زن تو تواین خونه. پناه دادم فقط وفقط بخاطر حفظ امنیت وجانش بود چون بیرون ازاین خونه خیلی بلاها سر یه زن تنها وبی پناه میاد
علی _اون موقع ها توده پیچیده بود که آهیل پسر خانه، ولی طرز فکرش با خان فرق داره چون طرفدار شیعه و خدا پیغمبرِه، چون حلال وحروم ومحرم نامحرم سرش میشه. حالا چی شد، نمیدونستی دوتا نامحرم نباید زیر یه سقف تنها باشن.
آهیل _چرا می دونستم، اما خدا شاهده که این خونه رو تحت اختیار خودش و دوستش وبرادرش گذاشتم وازوقتی آوردمش تو این خونه باافراسیاب همش مسافر خونه بودیم.
وارش_آره بخدا راست میگه.
مراد _به روباه گفتن شاهدت کیه گفت دمم.
آهیل _من همه این چیزایی که گفتی حالیمه پسر مش داوود. منتهی هیچ وقت یادم نمیره چه طوری از تو زخم خوردم
علی _مهم اینه ماهتیسا هنوز زن منه
آهیل _دختری که زنته یه روزی نامزد من. بود، ماهمو. دوست داشتم وتو با بی رحمی اونو ازم گرفتی، تو حتی انقدر بی عرضه بودی که نتونستی خوشبختش کنی. خدا خودش می دونه که الان اگه به این حال وروز انداختی ومن نمیتونم تو رو تیکه تیکت کنم بخاطر همین شرع و دینه ، وگرنه. که تاالان زندت نزاشته بودم.
_حرفاتو زدی، خیال کن ماهم باورمون شد، تن لشتو بکش کنار، زنی که تاالان به قول خودت از سر دلسوزی بهش پناه داده بودی زن منه،
علی صدایش را بالا تر برد.
_ماهتیسا الان شوهرش اومده.
وارش _آهیل خان تورو خدا یه کاری کن. این میخواد خون ماهتیسا رو بریزه.
نگاه پر درد آهیل سمت من آمد.
سرووضع خیلی بدی داشتم و از درد به خودم میپیچیدم.
قسمت506
علی نگاهش رااز من به آهیل برد و چشمهای کاسه خونش کم مانده بود از حدقه بیرون بزند.
هرلحظه حرصی تر به آهیل نگاه میکرد.
اهیل _چیه؟ میخوای بیای منو بزنی، بیا بزن، میخو ای بگی به زنت تمام این مدت که ازت فرار کرده بودنگاه ناپاک داشتم، من. جای تو بودم خون کسی که به زنم چپ نگاه کرده رو میریختم.
آهیل ازروی زمین کنده شدو به سرعت سمت علی رفت.
خیره در چشم هایش گفت :.
_بیا منو بزن، بکش، کاری که چند سال پیش من. باید با تو می کردم و. می کشتمت و تو امروز انجام بده، وقتی آبروی ماهتیسا رو تو اون روستای کوچیک. بااون طرز فکر ابتدایی که هر دختری یه تار موش پیداشده گناه کرده بردی، من باید تورو تیکه تیکت میکردم که نامزدم رو بابی آبرو کردنش ازم گرفتی ومال خودت کردی، اون. موقع دست وپای منو بستن، آقام که خان دهتون بود نزاشت، همه جلودارم شدن حالا هیشکی جلو دار تونست بیا منو بکش.
علی که غیرتش حسابی به جوش آمده بود، باحرص گفت :
_ نه تورو زندت میزارم نه ماهتیسا رو تا خونتون نریزم آروم نمیشم.
آهیل _منم آروم نشدم تموم این سالها، هرشب کابوس دیدم، چه کابوسی بدتر از اینکه دختر زیبای روستایی، که میدونی بی گناهه، که همه با همه وجود میخوایش، اما یه عده دارن وسط روستا سنگسارش میکنن و تو یه گوشه وایسادی واز این که نقشت عملی شده خوشحالی ومی خندی.موندم چه طور تو تمام این سالها از عذاب وجدان نمردی اصلا تو وجدان داری.
بااین حرف آهیل، علی یقه های پیرهن آهیل را چسبید وهردو باهم گلاویز شدن.
درگیری هرلحظه شدید تر میشد. افراسیاب سمت آهیل رفت تا دونفری علی رااز پادر بیارن که آهیل با عربده ای علی رو روی زمین انداخت.
_نیاجلو افراسیاب، جنگ تن به تنه،
علی نقش برزمین، خودرا جمع کردو گفت :
_همه این حرفایی که زدی، دلیل نمیشه زن من الان توخونه تو باشه. تویی که نامحرمشی.
آهیل _میخوای بدونی چرا توخونه اس ، میخوای بدونی چرا بهش پناه دادم، میخوای بدونی جراازت فرار کرد.ازت فرار کرد چون لیاقت نداشتی خوشبختش کنی و هرروز عذابش دادی، ازت فرار کرد چون. هرروز تواون. روستا صدبار زیر نگاه های پراز حقارت مردمش ، عذاب میکشید. تازه بعدشم که فرار کردبه من. پناه نیاورد من. خودم پیداش کردم و آوردمش توخونم، چون نخواستم دختری که همیشه عاشقش بودم وتو عشقمون رو زهرمون کردی، بیرون از این جا هربلایی سرش بیاد. بهش پناه دادم که یه پناهگاه داشته باشه، که خدای ناکرده مجبور نشه واسه یه سقف جلوی هرکس وناکس سرخم کنه.